خانم فهیمه دخانچی مدیر کارخانه پارس آیلین مهر
فهیمه دخانچی متولد 22 دی ماه 1354 در شهر تبریز می باشد . ایشان فرزند ارشد خانواده و دارای دو خواهر و یک برادر می باشم. در سال 1378، ازدواج کرده و دارای دو دختر 9 ساله و 6 ماهه می باشد. خانم دخانچی فارغ التحصیل رشته ی تغذیه از دانشگاه علوم پزشکی تبریز بوده و در حال حاضر دانشجوی کارشناسی ارشد MBA مجتمع مدیریت صنعتی تبریز می باشد.
خانم فهیمه دخانچی در خصوص ورود خود به عرصه صنعت چنین می گوید :
این تفکر از همان زمان کودکی و از درون خانواده در من شکل گرفت. پدرم دارای کارخانه ی بیسکویت سازی بودند به همین دلیل از همان ابتدا با تفکر صنعتی بزرگ شده ام و این علاقه اینگونه در من ریشه دوانید. در این راستا و در جهت کمک به پدرم، رشته ی تغذیه را برای تحصیل انتخاب نموده و به این ترتیب وارد عرصه ی صنعت شدم.
در سال 1378 با مهندس رضا جعفری ازدواج کردم که ایشان نیز فوق لیسانس تغذیه بودند و با هم شرکتی تأسیس کرده و شروع به پخش مواد اولیه ی صنایع غذایی نمودیم و پس از چند سال به پیشنهاد یکی از اساتید وارد صنعت تولید مایع پاستوریزه ی تخم مرغ شدیم.
تولید مایع پاستوریزه از جمله کارهای بسیار ریسک پذیری است که در کشور ما جا برای کار بسیار دارد و ما با تمام ریسک موجود وارد تولید این محصول شده ایم، در حال حاضر گروه پارس آیلین مهر محصولاتی از جمله مایع پاستوریزه ی تخم مرغ، تخم مرغ بسته بندی شده، پودر تخم مرغ و پودر پوسته ی تخم مرغ را تولید می کند که هر یک از این محصولات در بخش ویژه ی خود کاربرد دارد. محصول تولید شده در زمینه های کیک سازی، قنادی و کلوچه سازی کاربرد دارد. تولید ما، مایع کامل و نیز تفکیک زرده و سفیده ی تخم مرغ است و محصولی که تولید می شود کاملاً بهداشتی است و با رعایت تمام استانداردهای لازم صورت می گیرد. سرمایه ی اولیه برای تأسیس شرکت 5 میلیارد ریال بود که نصف آن آورده ی شرکا (بنده و همسرم مهندس جعفری) و نصف دیگر، نیز از طریق وام تأمین شد. بنده مدیر کارخانه هستم و به امور داخلی کارخانه رسیدگی می کنم و همسرم نیز به مسائل بیرون از کارخانه رسیدگی می نمایند.
ایشان در مورد رتبه برتر کار آفرینی خود می گوید :
یک سال بعد از افتتاح کارخانه یعنی 29 بهمن ماه 1386 به عنوان رتبه سوم کارآفرین برتر در سطح استان آذربایجان شرقی انتخاب شدیم.
خانم فهیمه دخانچی کارآفرینی را این گونه تعریف می کند :
کارآفرینی از کار ریشه می گیرد و کار یعنی ایثار، عشق و هر چیزی که در توان داری در این مسیر گذاشتن و بکار گرفتن. کارآفرینی ابتکار است و اگر کسی واقعاً لذت کارآفرینی را درک کند هیچ وقت به کار دیگری فکر نمی کند. کار آفرینی یعنی فداکار شدن و در این مسیر از خیلی از لذتهای زندگی باید گذشت. کارآفرینی یعنی جهاد، جهاد یعنی از جان گذشتن و به همین دلیل هم است که امسال، سال جهاد اقتصادی نامیده شده و این یعنی سال مبارزه ی اقتصادی و نه فقط کار اقتصادی.
خانم دخانچی در زمینه نقش عوامل مختلف در موفقیت خود چنین می گوید :
توکل به خدای متعال، برنامه ریزی دقیق، استفاده از سرمایه ی انسانی هوشمند، بهره گیری از تکنولوژی روز دنیا. ضمناً به نظر من پشتکار خیلی مهم است، من خودم پشتکار زیادی دارم و به کارم علاقه مند هستم و در کل می توانم بگویم جانم برایم عزیز نیست، به طوری که کارخانه ی ما به صورت تمام وقت و 24 ساعته اداره می شود.
توصیه های خانم دخانچی برای شروع کسب و کار :
شروع یک کار و تأسیس یک شرکت در حال حاضر بسیار دشوار است. در کل برای شروع یک کار و رسیدن به نتیجه ی مطلوب، صبر ایوب لازم است. باید تلاش کنی و خسته نشوی. همدلی و نه تنها هم زبانی، اعتماد کامل به همدیگر، پرهیز از تک روی، اعتقاد به کار گروهی و دهها عامل دیگر، جزء شرایط اولیه ی شراکت است که البته فرهنگ آن، خیلی در کشور ما جا نیفتاده است.
برنامه های آینده خانم دخانچی برای توسعه کار خود :
برای پیشبرد اهداف شرکت و توسعه ی آن، زمینی خریداری کردیم و با توجه به اینکه، مایع تخم مرغ را نمی شد مستقیم دفع کرد، لذا سیستم تصفیه ی آب کار گذاشتیم و این باعث شده که مقدار زیادی آب سالم به دست بیاوریم و همچنین کارتن و شانه ی زیادی در این کار به دست می آید و لذا درصدد این هستیم که خط تولید شانه ی تخم مرغ و انواع قالب های کاغذی را راه اندازی کنیم. در پروسه ی کاری، ماههای پرکار و کم کار داریم. در ماههای کم کار که قیمت تخم مرغ پایین است، دستگاه خشک کن (Spray Drier)خریداری شده، پودر تخم مرغ تولید می کنیم. از ابتکارات دیگر ما این است که پوسته ی تخم مرغ که جزء فضولات بود و دفع آن علاوه بر هزینه ی اضافی، باعث آلودگی محیط زیست می شد، را خشک و بسته بندی کرده و آن را به تولید کننده ها ی دام و طیور می دهیم، چون کلسیمی که برای مرغ داری ها استفاده می شد از صدف بود ولی کلسیم موجود در تخم مرغ، جزء کلسیم آلی است. برنامه ی توسعه ی بلند مدتی هم در نظر داریم که اگر عمر و سرمایه ی لازم را داشته باشیم، انشاءالله در جهت ارتقاء و رشد و تعالی استان و کشور آنها را به سرانجام خواهیم رساند.
انتظار خانم دخانچی از مسوولین :
رابطه ی ما با مسئولین بسیار خوب است. همسرم با مسئولین رابطه ی خوبی دارد و این رابطه به دلیل ایجاد اعتمادی است که خود ما در آنها به وجود آورده ایم. مشکل در تأمین قطعه از خارج داریم که در حال حاضر مشغول ساخت بعضی از قطعات مورد نیاز هستیم. در سطح کلان، نقدینگی مشکل اصلی صنعت کشور است. در مورد فرهنگ سازی خاص تولید، انتظارات ما از مسئولان و بالاخص سازمان جدیدالتأسیس دارو و غذا، تلاش در جهت فرهنگ سازی استفاده از مایه ی پاستوریزه تخم مرغ می باشد.
برگرفته از مصاحبه خانم فهیمه دخانچی با نشریات
خانم ناهید شیخی پور کارآفرین روشن دل
ناهید شیخی پور روشندلی همه فن حریف است که توانسته در یکی از روستاهای استان کرمانشاه علاوه بر اعضای خانواده اش، برای زنان روستایی نیز اشتغالزایی کند. قالی بافی، گلدوزی، خیاطی، پرورش قارچ، تولید عرقیات از گیاهان دارویی، فرآوری زیتون، تولید کود ارگانیک ورمی کمپوست و کشت زعفران زمینه های فعالیت این بانوی روستایی است.
ناهید شیخی پور درباره تحصیلاتش، می گوید: من به صورت مادرزادی نابینا بودم. از وقتی که یادم می آید دوست داشتم مثل سایر بچه ها باشم و دلم نمی خواست نقص عضو باعث عقب ماندنم از دیگران شود. به همین دلیل با وجود مشقت های زیاد با همه توان درس می خواندم. در روستا امکاناتی برای تحصیل یک فرد نابینا وجود نداشت و رفت و آمد به شهر هم برایم مشکل بود. بنابراین بعد از یادگیری خط بریل به صورت آزاد و بدون معلم مطالعه و تمرین می کردم و در نهایت سال 84 از طریق آموزش از راه دور دیپلم گرفتم.
او درباره نحوه ورودش به عرصه تولید و کسب و کار می گوید: با توجه به نابینایی ام، متوجه شدم که یکی از حوزه هایی که بهتر می توانم در آن فعالیت کنم، عرصه صنایع دستی و قالی بافی است. کار قالی بافی را از سال 81 با کمک سازمان جهاد کشاورزی شروع و با توجه به علاقه ای که داشتم در مدت یک هفته به طور کامل یاد گرفتم. در سال 82 در تهران با نقشه برجسته قالی بافی ویژه نابینایان آشنا شدم و با کمک یک مربی دلسوز به نام خانم برنا همه قواعد آن را فرا گرفتم. از آن تاریخ تا امروز تابلو فرش های زیادی بافتم و فروختم، تعدادی از آنها را هم به موزه فرش تهران فرستادم و یکی از آنها را در جریان سفر مقام معظم رهبری به کرمانشاه به ایشان هدیه کردم. برای بافتن قالی و تابلو فرش ابتدا توسط دوستانم کار نقشه خوانی انجام می شود سپس خودم با استفاده از دستگاه تایپی که از طریق استانداری و بهزیستی در اختیارم قرار گرفته، به خط بریل تبدیل می کنم و با کدگذاری برای رنگ ها به راحتی کار بافتن را انجام می دهم.
ناهید شیخی پور می افزاید: از درآمد کار قالیبافی راضی هستم اما دوست داشتم برای بیکاری اعضای خانواده و نیز مردم روستا به ویژه در فصل زمستان که کشاورزی از رونق می افتد، فکری بکنم. به همین دلیل بعد از گذراندن دوره های پرورش قارچ و تولید ورمی کمپوست به همراه زنان روستایی کارگاه تولید قارچ و کمپوست راه اندازی کردیم. در همین کارگاه کار فرآوری زیتون و تولید عرقیات گیاهی را هم انجام می دهیم و سود خوبی دارد
کشت زعفران یکی دیگر از عرصه های فعالیت خانم شیخی پور است. او در این باره می گوید: با مطالعاتی که انجام دادم متوجه شدم که از یک سو کشت زعفران درآمد بسیار زیادی دارد و از سوی دیگر با خاک و آب و هوای روستای ما سازگار است. به همین دلیل در زمین های خانوادگی کار کشت زعفران را هم شروع کردم و علاوه بر آن به سایر روستائیان هم توصیه کردم که زعفران بکارند. ترویج کشت زعفران باعث تغییر سطح زندگی مردم روستای "شاهینی" شد و از این بابت خیلی خوشحالم. در کشت زعفران از کود تولیدی کارگاه استفاده می کنیم، استفاده از کود ارگانیک و 100 درصد طبیعی ورمی کمپوست هم میزان محصول تولیدی را افزایش داده و هم کیفیت بهتری رقم زده است.
ناهید شیخی پور به همراه جمعی از زنان روستایی برای راه اندازی کارگاه بسته بندی محصولات کشاورزی موفق به دربافت تسهیلات حمایتی از جهاد سازندگی، صندوق مهر و بسیج سازندگی شده است. او در این باره می گوید: محصولات کشاورزی اگر در بسته بندی های مناسب عرضه شوند، بازار بهتر و ارزش بیشتری پیدا می کنند. به همین دلیل قصد داریم در روستا یک کارگاه بسته بندی بسازیم و دستگاه صنایع تبدیلی بسته بندی بخریم، تسهیلات لازم را هم دریافت کرده ایم. اگر بتوانیم برند مناسبی برای زعفران تولیدی روستا به ثبت برسانیم و محصولات را به خوبی بسته بندی کنیم، به راحتی می توانیم زعفران را به عراق صادر کنیم.
او اضافه می کند: تکلیف انسان هایی که نقص عضو ندارند که روشن است، آن ها اساساً حق ندارند که به موفقیت نرسند. اما می خواهم به افرادی که مانند خودم از نعمت دیدن محرومند تاکید کنم که اگر استعدادهای درونی خودشان را بیابند، با توکل برخدا به هر هدفی که اراده کنند، خواهند رسید.
برگرفته از مصاحبه های انجام شده با خانم ناهید شیخی پور
بانو روژین پناهنده گندآبادی بانوی کارآفرین کشاورزی و پرورش بوقلمون ارگانیک
روژین پناهنده گندآبادی درتاریخ 19 بهمن 1367 در استان کرمانشاه، شهرستان صحنه، منطقه دینور روستای کنگ در خانواده ای با سطح مالی متوسط و کاملا سنتی و روستایی به دنیا آمد
ایشان در مورد رویاهای دوران کودکی می گوید : در دوران کودکی بزرگترین رویایم توانایی درست کردن نان محلی داخل تنور بود، کاری که مادرم هر روز صبح زود انجام میداد ومن با اشتیاق کنار دستش مینشستم و نانهای پخته شده را میشمردم.
تحصیل برای دختران روستایی به نوعی آرزو به شمار میآمد، چون در روستایی ما فقط تا مقطع ابتدایی مدرسه وجود داشت و دختران فقط تا همین مقطع تحصیل میکردند.
اما مادر من همیشه پافشاری میکرد که ما درس بخوانیم . به خاطر فراهم کردن شرایط برای درس خواندنمان، تلاش و از خودگذشتگی بسیاری کرد. نتیجهاش این بود که من به عنوان نخستین دختر روستای کنگ وارد مقطع راهنمایی شدم. البته در این همراهی و پایداری پدرم را نیز به همراه داشتم. چون او هر روز صبح مرا به روستای همجوار میبرد و هر ظهر برای برگرداندنم از مدرسه بازمیگشت.
پدر و مادر من بر این باور بودند که دختر و پسر با هم فرقی ندارند و هر دو باید بتوانند از نظر مالی استقلال داشته باشند. علاقه و باورهای پدر و مادرم باعث شد که در زمینهی تحصیل تلاش خود را بکنم، تا هم جوابی به از خود گذشتگی آنها داده باشم و هم آیندهی خوبی برای خود بسازم.
مقطع دبیرستان را با پشتکار، ولی سختی بیشتری آغاز کردم. چون باید از روستا تا اولین شهرکی(میانراهان) که دبیرستان (حضرت زینب) داشت، را میپیمودم. این سختی زمانی بیشتر شد که امکان تحصیل در رشته کشاورزی، که خیلی علاقه داشتم، برایم وجود نداشت و اصلا این رشته در دبیرستان ما تدریس نمیشد. پس به ناچار در رشته علوم انسانی ادامهی تحصیل دادم.
در طول دبیرستان چون به رشته ای که در آن تحصیل میکردم، علاقه نداشتم، جزو دانش آموزان متوسط و متاسفانه گاه گاهی هم ضعیف بودم. اما تلاشم بر این بود که مفاهیم درسها را یاد بگیرم.
خانم پناهنده گندآبادی درباره شروع فعالیت های خود می گوید : همیشه در زندگی دنبال چیزهای جدید و کارهای نو و انجام کارهای دشوار بودم. کاری که شاید کمتر کسی از همسن و سالهای من پیگیرش بودند. به همین دلیل سال آخر دبیرستان بودم که علاقه ام به کار پرورش بوقلمون زیاد شد. چون مادرم چند سالی بود که برای مصرف شخصی خانواده بوقلمون پرورش میداد. کمکم علاقه من هم به این کار زیاد شد و با مادرم شروع کردیم به پرورش دادن کار بوقلمون، که برایم بسیار دلنشین و شیرین بود. اما از سوی دیگر تمامی تلاشم را میکردم، که به دانشگاه بروم.
چون کارم را خیلی دوست داشتم، آغاز به پژوهش کردم که چگونه می توانم رشتهی دانشگاهی را انتخاب کنم، که با کارم همخوانی داشته و برایم سودمند باشد. تا اینکه تصمیم گرفتم در رشتهی مدیریت کسب و کار در دانشگاه جامع علمی کاربردی تحصیل کنم و خوشبختانه در سال1387 وارد دانشگاه شدم.
در سال 1389 با پایان نامه ای راجع به پرورش بوقلمون ارگانیک و نمره علمی 5/19 در مقطع کاردانی به پایان رساندم.
سپس بنابر خواسته و علاقه پدرم در سال 1390 آزمون ورودی دانشگاه برای رشتهی حقوق شرکت کردم و همان سال در جهاد دانشگاهی کرمانشاه تحصیل در رشته حقوق را آغاز کردم و موفق شدم در رشته حقوق قضایی مدرک کارشناسی را دریافت کنم.
رشتههای تحصیلی که انتخاب کردم، پلی برای پیشرفت در کارم شد و تجربه های علمی که به دست میآوردم، در کنار آن چه که در کار اندوخته بودم، کمک شایانی در موفقیتم به همراه داشت.
در زمینهی پرورش بوقلمون و مرغ بومی، 9 سال است که فعالیت میکنم. آنچه که بیش از پیش مرا به کارم دلبسته کرده، سلامت غذایی است که این کار برای مردم به ارمغان میآورد.
چون کارم را به شیوهای سنتی انجام میدهم. از بوقلمونهای ماده برای تخم گذاری و جوجه گیری استفاده میکنم. هم بوقلمون گوشتی و هم بوقلمون تخم گذار پرورش می دهم. به این صورت که هر سال بهمن ماه بوقلمونهای مولد شروع به تخم گذاری میکنند و زمان تخم گذاری 20 تا 25 روز ادامه دارد.
سپس بوقلمونهای مادر کرچ شده و به مدت 28 روز روی تخم ها خوابانده میشوند. پس از گذشت این مدت، جوجه های بوقلمون متولد شده و 7 ماه نگهداری دقیق لازم دارند تا بدون استفاده از داروهای هورمونی به رشد کافی برای فروش برسند.
در زمینهی مرغ سالم نیز همین روند انجام میشود.یعنی مرغ های تخم گذار بومی به مدت 3 الی 4 ماه تخم گذاری میکنند و پس از سپری کردن این مدت، کرچ شده و آماده جوجه کشی میشوند. بعد از خواباندن آنها روی تخم 21 روز تا جوجه کشی زمان لازم دارد. پس از تولد، جوجهها با جیرهی غذایی مناسب، تغذیه می شوند تا وزن کافی برای فروش رو را به دست آورند. فروش هم به دو صورت کشتار و زنده انجام میگیرد.
همچنین سه سال است که در زمینهی پرورش توت فرنگی سالم، به صورت کشت گلخانه ای فعالیت دارم. کاشت نشای این محصول در اواخر مهر ماه، به روش چهار فصل، کشت و برداشت محصول انجام میشود و تا هفت سال نیازی به کاشت نشای جدید نیست.
محصول به صورت خارج از فصل، یعنی زمانی که کشت آزاد محصول ندارد، برای ارایه به بازار فروش، که اوج محصول در زمستان و بهمن ماه است، برداشت و بسته بندی میشود.
در بهار امسال نیز به عنوان نخستین بانوی پرورش دهندهی نوغان در استان کرمانشاه، موفق به پرورش و تولید پیله ابریشم شدم.
همچنین با توجه به تجربههایم، کتابی با عنوان (بوقلمون ارگانیک) منتشر کردم. در سال 92 به مقام سوم جشنواره علیاکبر رسیده و در بهمن 93 به عنوان کارگر نمونهی بخش کشاورزی استان برگزیده شدم.
افزون بر این، در کارهای تحصیلگری با ترویج کشاورزی در روستا همکاری دارم.
ایشان در زمینه نقش عوامل مختلف در موفقیت خود می گوید : لطف خدا باعث شده که در تمام زمینه های کاری که آغاز کردم موفق باشم. اما پشتیبانی و از خودگذشتگی و اعتمادی که خانواده ام به من داشتند، موجب شد که تلاشم را چند برابر کرده و پاسخ در خوری به فداکاریهای آنان بدهم. همچنین مادرم همیشه و صبورانه پشتم بوده و با تشویقهایاش باعث خود باوری و پیشرفتم شده است.
خانواده ام بی دریغ و همیشگی پشتم بودن و موقعیت الانم رو مدیون تک تکشون هستم. خدا را شکر که با تلاش و حمایت خانوادهام، جایگاه فعلی کسب و کارم عالی است و همهی سعی و توانم را برای حفظ و گسترش موقعیت کنونیام به کار میگیرم.
خانم پناهنده گند آبادی در زمینه نقش باورها در موفقیت می گویند : به باور من، در هر کاری پیش از هر چیزی توکل بزرگترین پشتوانه است. همچنین اگر علاقه و تلاش و در بسیاری از اوقات از خود گذشتی داشته باشیم، جزو افراد موفق خواهیم شد.
هر چند هر کاری سختیهای خود را دارد، ولی نباید با هر شکست عقب بکشیم. بلکه باید از شکستهایمان پلی برای رسیدن به موفقیت بسازیم.
برای مثال، مشکلات مالی در هر زمینهی کاری وجود دارد. بیشتر مردم فکر میکنند که باید حتما سرمایهی زیادی داشته باشند تا بتوانند کسب وکار راه اندازی کنند. در حالی که به باور من، کسب و کارهای کوچک بهترین راه برای آغاز هستند، که هم سرمایه کمتری لازم دارد و هم امکان شکست خوردن در آنها کمتر است.
همچنین مشکلات اجتماعی و فرهنگی همیشه وجود دارد، که بهتر است برخی از آنها را نادیده و از برخی دیگر درس گرفت،تا بتوان به راحتی از سد آنها گذشت.
متاسفانه هنوز هم باورهای اشتباهی که در روستاها در زمینهی کار و تحصیل دختران روستایی وجود دارد، اما با تجربه ای که اکنون به دست آوردهام، با تلاش بیشتری در متقاعد کردن اهالی روستا برای موافقت در زمینهی تحصیل و کار دختران هم سن و سال خودم میکنم.
اما جای کار بسیار است، زیرا همانگونه که گفتم، هنوزهم در جوامع کوچکی چون روستاها و حتی شهرها، فرهنگ استقلال در کسب و کار برای بانوان جا نیفتاده و متاسفانه بانوان تلاشگرمان با سختیهای بسیاری مواجه هستند، که شاید بزرگترین آنها حمایت نشدن از طرف خانواده هاست.
شخصیت و ویژگی های که داریم رو اطرافیان بیشتر از خودمان میدانند، ولی دلسرد نشدن از کار و شکست ویژگی است، که همیشه سعی در حفظش دارم. از وضعیت کنونی خود ناراضی نیستم، اما راضی هم نیستم. چون هنوز خیلی جای پیشرفت هست، که هنوز به آنها دست پیدا نکرده ام.
ایشان درباره برنامه های آینده خود می گویند : در باره آینده نیز برنامه های زیادی دارم، که میدانم با یاری خداوند و پشتیبانی مسوولان می تواند دست یافتنی باشد. زیرا بزرگترین برنامهام ایجاد اشتغال برای جوانان بیکار و تحصیل کرده در روستا است، که با ارایهی طرحی به جهاد کشاورزی و بخش ترویج، که خوشبختانه با استقبال مواجه شده، امید دارم که با همکاری صندوق کارآفرینی امید و پشتکار اعضای معرفی شده بتوانم برای ده نفر از جوانان روستایی اشتغال ایجاد کنم.
برگرفته از مصاحبه های انجام شده با خانم روژین پناهنده گند آبادی
خانم مجیدی کیا کار آفرین فرش و تابلو فرش بافی
بانوان کارآفرین که در شهر قورچی باشی خمین با عزم و اراده نبض اقتصادی کوچک را به صدا در آورده است.
خانم مجیدی کیا این کار آفرین با کارگاه فرش و تابلو فرش بافی برای ۳۰۰ نفر از بانوان این شهر اشتغال زایی کرده است.
مجیدی کیا افزود : این حرفه را ۵ سال پیش بعد از مهاجرت از تهران به شهر قورچی باشی با یک هنر جو و ۵۰۰ هزار تومان سرمایه آغاز کردم و درحال حاضر ۲۰ برابر افزایش سرمایه داشته ایم .
وی گفت : در سال یک ماه در شهر کیش آموزش تابلو فرش برای ساکنین آنجا دارم و محصولات تولید شده در این شهر را به فروش می رسانم
این کار آفرین با بیان اینکه فرش های تولید شده ایران از کیفیت و طرحهای زیبا و خوبی برخوردار است افزود : محصولات تولید شده به کشورهای عربی و آلمان ارسال می شود
برگرفته از مصاحبه های انجام شده با خانم مجیدی کیا
فاطمه يزداني کارآفرین روستایی
فاطمه يزداني ساكن روستاي خراج از توابع چهارمحال و بختياري است. ایشان درباره نحوه ورودش به عرصه توليد پوشاك، میگويد: پيش از آغاز كار خياطي، در كار كشاورزي به پدرم كمك میكردم. پدرم چند هكتار زمين كشاورزي داشت كه در آن چغندر، يونجه و شبدر میكاشت. اين روند ادامه داشت تا اينكه به همراه خانمهای روستا، در كلاسهای خياطي جهاد كشاورزي شركت كرديم اما هيچكدام از ما چرخ خياطي نداشتيم. تنها كسي كه در روستا براي دخترش چرخ خياطي خريد، پدر من بود. چند سال بعد وقتي به موفقيت رسيدم، گوشه اي از لطف پدرم در خريد چرخ خياطي را با خريدن يك دستگاه تراكتور جبران كردم.
وي میافزايد: بعد از تهيه چرخ خياطي اولين مشكل من اين بود كه نمي دانستم چه چيزي بدوزم و چگونه آن را به فروش برسانم. تا اينكه سال 89 بعد از برگزاري يك اردوي جهادي توسط دانشجويان بسيجي در منطقه ما، به صورت اتفاقي با بسيج سازندگي آشنا شدم. بچههای بسيجي كه در اردوهاي جهادي شركت میكنند، از كلاه و تي شرتهای متحدالشكل استفاده میكنند. آنها پيشنهاد كردند كه من تيشرتهای مورد نياز گروههای جهادي در استان را به همراه خانمهای روستايي بدوزم. اين پيشنهاد كمك بسيار بزرگي به زنان روستاي ما محسوب میشد. ما ظرف چند ماه، 5 هزار تي شرت براي بسيج سازندگي دوختيم و نزديك 5 ميليون تومان سود بدست آورديم.
اين توليدكننده موفق، خاطرنشان میكند: با پول حاصل از فروش لباسها به بسيج سازندگي، تعدادي چرخ خياطي خريديم و كارگاه دوزندگي جمع و جوري در روستا احداث كرديم. چون تازه كار بوديم و نمي توانستيم ريسك توليد لباس و ارائه آن به بازار را تحمل كنيم، سعي كرديم تجربه لباسهای جهادي را تكرار كنيم تا براي فروش تضمين داشته باشيم. در نتيجه سراغ آموزش و پرورش عشايري استان رفتيم و پيشنهاد كرديم زير قيمت بازار لباسهای فرم دانشآموزان عشايري را بدوزيم. آنها هم استقبال كردند و ما 9 هزار لباس فرم دوختيم و بيش از 20 ميليون تومان سود كرديم.
فاطمه يزداني اضافه میكند: در عين حال هر وقت فرصت داشتيم در حد توان براي دانشآموزان كم بضاعت از پارچههای اضافي به صورت رايگان لباس فرم میدوختيم و در مدارس توزيع میكرديم. بدون اينكه خودمان بدانيم، همين كار باعث تبليغ توليدي روستايي زرين دوخت در مدارس منطقه میشد و مديران مدارس به دليل قيمت پايين و كيفيت مناسب توليدات ما، سفارشات متعددي ارائه میكردند.
او با اشاره به ميل روز افزون مردم به پشت ميزنشيني، خاطرنشان میكند: هميشه دوست داشتم به جايي برسم كه دست چند نفر را بگيرم نه اينكه منتظر باشم تا كسي از من دستگيري كند. در حال حاضر 20 نفر در كارگاه خياطي من مشغول به كار هستند كه بسياري از آنها بیسرپرست يا تحت پوشش كميته امداد هستند و خدا راشكر از درآمد كار خياطيشان راضي هستند. مهمتر از همه اينكه از كار در يك محيط كاملا زنانه و امن لذت میبرند.
خانم يزداني طي روزهاي آينده قرار است كارگاه جديدش را اين بار در مركز استان شهركرد افتتاح كند. او در اين باره میگويد: حجم سفارشات افزايش يافته و براي پاسخگويي به آنها ناگزير از تاسيس كارگاه جديد در شهركرد هستيم. زماني كه كار را با يك چرخ خياطي معمولي و غير صنعتي در روستا شروع كردم، هيچ وقت تصور نمي كردم 5 سال بعد 150 ميليون تومان سرمايه داشته باشم و براي 20 نفر شغل ايجاد كنم. در حال حاضر حقوق خانمهای خياط را كه میدهم، ماهانه رقمي در حدود 5 تا 6 ميليون تومان برايم باقي میماند.
او میافزايد: هميشه از موفقيتهای من به عنوان يك زن روستايي سوال میشود اما هيچ كس از شكستها و زمين خوردنهايم چيزي نميپرسد. امكان ندارد بدون چشيدن طعم شكست به موفقيت رسيد، من بارها ضرر كردم و دوباره كار را از سر گرفتم.
فاطمه يزداني درباره مهمترین مشكل كارگاههای خياطي در كشور میگويد: ورود جنس قاچاق از چين و تركيه مهمترین مشكل ماست. نمي دانم چرا هر كاري میكنيم، قيمت تمام شده پوشاك ايراني باز هم بالاتر از محصولات چيني و ترك است. شايد علت آن بالا بودن قيمت پارچه در كشور يا استفاده چينيها از پارچههای بیكيفيت باشد. البته بدونشك ضعف اصلي ما در طراحي پوشاك مشتري پسند است. متاسفانه خارجيها بازار پوشاك ايران را قبضه كردهاند. اين در حالي است كه اگر توليد پوشاك داخلي مورد حمايت قرار بگيريد، اشتغال بسيار زيادي در اين بخش میتوان ايجاد كرد. در گذشته بيشتر خانمهای ايراني از خياطي سر در میآوردند و خودشان پوشاك مورد نيازشان را تامين میكردند. اما فرهنگ شهرنشيني و پشت ميز نشيني كار را به جايي رساند كه بسياري از خانمها از فراگيري خياطي خجالت میكشند يا حتي اگر خياطي هم بلد باشند، آن را پنهان ميكنند. اين در حالي است كه كار توليدي و داشتن مهارت توليد بايد بزرگترين افتخار محسوب شود كه متاسفانه اين طور نيست.
برگرفته از مصاحبه های انجام شده با خانم فاطمه یزدانی
زهره مشهد علی نیا کارآفرین روستایی نمونه
زهره مشهد علی نیا کار آفرین اهل روستای خشت پل شهرستان صومعه سرا کار خود رادر سال 1384 با سه قطعه مرغ بومی در کارگاه خود شروع کرد . هم اکنون ایشان به عنوان زن کارآفرین روستایی نمونه برای پرورش یک مرغداری 25000 قطعه ای انتخاب شده است .
این مرغداری علاوه بر تأمین گوشت مورد نیاز رستورانها ، روزانه 7000 تخم مرغ تولید میکند . این تسهیلگر روستایی با تولید جوجه یکروزه و تحویل آن به خانوارهای روستایی استان پشتیبانی 250 هزار قطعه مرغ بومی را نیز به عهده دارد . همچنین وی در مورد خرید و بازار رسانی آنها نیز اقدام میکند.
از دیگر فعالیتهای این کارآفرین جوان روستایی این است که ایشان با ساخت مجموعه فرهنگی – تفریحی در روستا و بهرهبرداری از آن موجبات اشتغال 38 نفر را فراهم کرده است. همچنین با ایجاد فروشگاه عرضه صنایع دستی زنان روستایی منطقه کمک شایانی به درآمد خانوارهای روستایی کرده است.
یکی از نکات مهم فعالیت تسهیلگر روستایی تکمیل زنجیره تولید از مرحله تولید تا بازاررسانی آن بوده است که باعث پایداری شغل در مجموعه تحت پوشش ایشان شده است.
ایشان در مورد طرح موفق پرورش مرغ بومی محلی چنین می گوید : طرح پرورش مرغ بومی محلی را با سه مرغ بومی محلی شروع کرده ام و در زمان اجرای این کار تنها ۱۵هزار تومان پول داشتم.
ایشان در خصوص فعالیت های خود قبل از راه اندازی کارگاه چنین می گوید : برای اینکه روی پای خودم بایستم فرش شستم، سبزی و پیاز سرخ کردم و خواست خدا بود که با مرغ بتوانم جلو بروم.
هدف اصلی من پرورش مرغ بومی محلی بوده و همیشه دوست داشتم از آمار بیکاران بکاهم.
مشهدی علی نیا با بیان اینکه “می توانم” را هرگز با بی پولی از بین نبرده ام، گفت: برای یک زن خیلی سخت است که در کنار بچه داری و کار خانه؛ کار بیرون را هم انجام دهد اما باید برنامه ریزی داشت و مقاوم بود.
من اصلا فکر نمی کردم که پس از مدت کوتاهی حیاط خانه ام جایی برای نفس کشیدن مرغ ها نباشد اما همیشه به این مسئله امیدوار بودم.
ایشان در مورد کمک دستگاه ها و ادارات در موفقیت خود چنین می گوید : خدمتگذاران مردم در کمیته امداد و سپاه پاسداران یاری گر و راهنمای من در مسیر موفقیت من بوده اند.
با وامی که از سپاه گرفتم توانستم زمینی بخرم و سالنی در آن ایجاد کنم که اکنون بعنوان پرورشگاه مرغ های بومی محلی می باشد.
این طرح من موفق شد و من تلاش کردم دوستان و علاقه مندانی که از سایر شهرستان ها و استانها برای راهنمایی می آیند، کم و کیف کار را به آنها نیز آموزش دهم.
من در اوایل کار تولید محصولاتم را اعم از تخم مرغ ها، مرغ و خروس ها را با بردن به بازار های محلی و تبدیل به پول کردن به بازار عرضه کردم اما اکنون مشتری ها از سایر نقاط کشور همچون سمنان، تهران، قزوین و دیگر شهر ها خودشان به مرغداری می آیند و محصولاتم را می خرند.
کارآفرین برتر کشور با بیان اینکه در ایجاد شغل نباید منتظر معجزه بود، گفت: معجزه جوانان ایرانی عزم و اراده آنهاست و باید در هر مکانی که هستند ظرفیت های خود را بشناسند و با بکارگیری ظرفیت ها شغلی برای خود دست و پا کنند.
برگرفته از مصاحبه های انجام شده با خانم مشهد علی نیا
خانم منیژه غلامرضا مدیر علمل تلاونگ
منيژه غلامرضا متولد 1331 در تهران است. او در خانواده اي که فعاليت اصلي آن به مدت 80 سال دامپروري است، شروع به فعاليت نمود. او فارغ التحصيل از رشتة بهداشت و زيبايي پوست و مو از PARIS L,OREAL، است.
اما در آغاز شغل اصلي اش را حرفة پيشين پدرش قرار داد و سرماية بزرگ خانوادگي اش را به سمت و سوي خواسته و وصيت پدرش هدايت نمود.
او از 19 سالگي شروع به فعاليت کاري نمود و و طبق گفتة خودش به وصيت پدرش عمل کرده و راه ايشان را ادامه داد و از اين بابت که در زمينة رشتة تخصصي اش فعاليت نکرده است، خوشحال است. در 19 سالگي کارخانة توليد ظروف پلاستيکي براي مواد شوينده را به عنوان بابک پلاستيک تأسيس کرد.
او در سن 25 سالگي، به عنوان اولين زن در ايران، به رياست دامداران کشور منصوب گرديد.
خانم غلامرضا و فعاليت هاي کاري و خيريه اي او:
تأسيس و ثبت بنياد نيکوکاري فاطمة زهرا(س)
عضويت هيئت مديرة جامعة خيرين مدرسه ساز سازمان بهزيستي
نمايندگي فرماندار شميرانات
نمايندة بانوان شميرانات و لواسانات
عضويت در جامعة مخترعين و مبتکرين ايران
وارد کنندة خرگوش آنغورة کاليفرنيايي
اولين پرورش دهندة شتر مرغ در ايران
اولين پرورش دهندة کروکوديل در ايران
توليد فرآورده هايي از شتر مرغ براي درمان آرتروز و دردهاي مفصلي و کرمهاي مؤثر بر پوست و مو، در همکاري با کشور آلمان .
تراش سنگهاي زينتي و توليد زيور آلات از پوست تخم شترمرغ
راه اندازي يک باشگاه ورزشي با ظرفيت 30000 نفر براي حمايت از بيماران مبتلا به ايدز و معتاد و اشتغال زايي براي آنها
کارآفريني در روستاها و ...
خانم منیژه غلامرضا در مورد رؤياي دوران کودکي خود می گوید :
هميشه مي گفتم عکس من بايد روي جلد يک مجله برود، انهم يک مجلة خارجي که اين تصوير در سال 1988 در نمايشگاه دانمارک تحقق يافت. در مجلة دانمارکي و روزنامه هايي که با من مصاحبه کردند.
خانم منیژه غلامرضا در مورد تنوع فعالیت های خودش چنین می گوید :
در تنوع شغلي ارتباطات بسيار قشنگي با همة افراد و اصناف جامعه پيدا مي کنم و تمايل به توسعة ارتباط اجتماعي دارم. من وقتي به دفتر تلفن نگاه مي کنم مي بينم که ارتباطاتي با اشخاصي دارم که بسيار زياد و متنوع و در همة قشري از جامعه است. ديگر اين که وقتي جايي چراغي روشن مي شود، يکسري افراد از اين جا بهره مند مي شوند. کسي بايد باشد تا اين چراغ را روشن کند . هدف من اين بود که روشن کننده چراغ باشم
خانم غلامرضا در مورد داشتن جسارت و جرئت در کارهای خود می گوید : من اين حالت را مديون الطاف الهي و رابطه اي که با پروردگار برقرار مي کنم، هستم. اين جسارت و جرأت را هم حمايت خدايي مي بينم. و هرجا مشکل مي خورم با او به صحبت مي نشينم . براي مثال، من در موقعيتي قرار گرفتم که نمي توانستم براي ماشينم بنزين تهيه کنم و بايد حتماً به جاي خاصي براي انجام کاري مهم مي رفتم و حتماً هم بايد از ماشين خود استفاده مي کردم، با خداوند به صحبت کردم و به او گفتم که اوستا کريم، من بايد با اين ماشين بروم و کارم را انجام بدهم . و اين ماشين بايد تا جايي که من به بنزين دست پيدا کنم بنزين داشته باشد و اين در حالي بود که ماشين من چراغ هشدار بنزينش 48 ساعت بود که روشن شده بود و عملاً هيچ بنزيني نداشت و وقتي من به شهر مورد نظرم رسيدم به پمپ بنزين رفتم و بنزين را زدم و در اين مدت همواره به خدا توکل داشتم . يکبار من به تعميرگاه اتومبيل مراجعه کردم و تعميرکار گفت که اتومبيل من 13 نوع ايراد فني دارد، شما چطور با اين اتومبيل رانندگي مي کنيد؟
و من گفتم که من با اتومبيلم صحبت مي کنم و مي گويم: قربون تو بروم، تو بايد من را به مقصد برساني !
ایشان در مورد مجموعه عوامل موفقیت خود چنین توضیح می دهد :
اعتقاد و ايمان قلبي من به خدا و حقانيت او ،
اعتقاد به عملي که انجام مي دهم ( به اين معني که کاري را برخي ممکن است بگويند که امکان انجامش وجود ندارد، اما من معتقدم که حتماً انجام مي شود. و اين اتفاق مي افتد)
صبر و پشتکارم و لطف الهي که هميشه همراهم بوده است.
ارتباطات زياد اجتماعي
و ديگر اين که فکر مي کنم که هرگز براي هيچ انساني در بسته اي نيست. هيچ چيزي نشد ندارد، غيرممکن وجود ندارد. مگر اين که خود انسان نخواهد.
روش مواجه با سختی های زندگی خانم منیژه غلامرضا
احساس مي کنم اگر اين کار را نکنم شکست مي خورم و راز موفقيت يک انسان اين است که هرگز از چيزي نترسد.
من هرگاه به در اتاق يک وزير، مديرکل و حتي مقامات بالاتر مي روم برايم با يک آدم معمولي هيچ فرق نمي کند و مي گويم او يک انسان است و من هم يک انسان هستم. و هرگز مقام و موقعيت انسانها برايم مانع نبوده است. در صورتي که برخي در اين شرايط دائماً به آراستگي ظاهر خود توجه مي کنند و پشت در خود را آماده مي کنند، در حالي که من به راحتي و بدون توجه به ظاهر و بسيار راحت با آن مقام به صحبت مي نشينم.
خانم منیژه غلامرضا در مورد اعتقادات و باورهاي کليدي خود چنین می گوید :
من فکر مي کنم، همه چيز را خوب ديدن و انرژي مثبت دادن، هميشه موفقيت را ايجاد مي کند.
و تنها چيزي که مشخص است حمايتهاي پروردگار و انرژي ويژه اي است که از او دريافت مي کنم.
نصايح پدرم و ياري خدا و راهنمايي پدرم که مي گفت از هيچ چيز نترسيد و همواره کارهاي بزرگ انجام بدهيد، چون کارهاي کوچک بازده چنداني ندارند.( پدرم خود نيز به اين موضوع اعتقاد داشت، به طوري که يکي از بهترين دوستان پدرم در مورد ايشان چنين مي گفت که : به ايشان اگر آسمان را هم بدهند او معامله مي کند)
اين باور در من نيز بصورت خودباوري زياد، نهادينه گشته است، طوري که من نيز احساس مي کنم که کارهاي خيلي بزرگ را حتماً مي توانم انجام بدهم.
ایشان در مورد بهترين الگوهاي زندگي در مسير موفقيت خود چنین می گوید :
اولين الگو پدرم بودند و بعد يکي از بستگان پدرم ، اولين دامدار کشور که هم اکنون سلطان شير ايران هستند و در جواني از صفر شروع کرده بودند و الان از لحاظ درآمد و موفقيت در کارش، شايد بتوان گفت که به بي نهايت رسيده است.
شخص ديگر، مرحوم تفضلي در کاشان ، ايشان در سن 55 سالگي در صنعت نساجي ورشکست مي شوند و از نو شروع به کار مي کنند و کار ايشان طوري رونق مي گيرد که تا پايان عمرشان ،86 سالگي ، مخارج زندگي 6000 نفر خانوادة ايتام را در شهر خودشان به عهده مي گيرند و حامي ايشان مي شوند. و در روز تشييع پيکر ايشان، تعداد بسياري از اين افراد حضور داشتند.
از ايشان نيز آموختم که حتي در سن 55 سالگي هم مي شود کار را از صفر شروع کرد و حامي ديگران بود.
باورهاي سازندة خانم غلامرضا و ويژگيهاي ايشان:
خانم غلامرضا عاشق کارآفريني و خدمت به ديگران است. ارتباطات زياد و اعتقاد ايشان به لزوم گسترش هرچه بيشتر اين ارتباطات از ويژگيهاي بارزي است که در نوع کار و تنوع فعاليتهاي ايشان کاملاً مشهود است.
هوش هيجاني بالا و بهره گيري از آن در موقعيت هاي مختلف و همچنين عشق و علاقة وافر به کارش و ديگر ويژگيهايي که در کنار باورهاي زيبا و ارزشمندي که در زير مي خوانيم، از او انساني عاشق، پرتلاش و موفق خلق نموده است.
هيچ چيز نشد ندارد، مگر اين که خود انسان نخواهد.
خواستن و ارادة فرد خيلي اهميت دارد.
اگر نتوانم روحيه ام را حفظ کنم، موفق نمي شوم.
راز موفقيت يک انسان موفق اين است که هرگز از چيزي نترسد.
اگر چيزي به صلاح نباشد، تحقق نمي يابد.
اگر سخت ترين سدها را جلوي پايت گذاشتند، هرگز تسليم نشو.
من خدا را در اولويت قرار داده ام و به غير از او کسي نمي تواند حامي من باشد.
هميشه با افرادي که از شما برتر هستند، معاشرت و مشورت داشته باشيد و از آنها الگو بگيريد.
من کارهاي خيلي بزرگ را مي توانم انجام بدهم، به من اگر آسمان را هم بدهند مي توانم معامله کنم!
همه چيز را خوب ديدن و انرژي مثبت دادن به همه چيز، هميشه موفقيت را به دنبال دارد.
وقتي به پروردگار اعتقاد داري و کار را براي او انجام مي دهي ديگر خستگي و مشکلات معنايي ندارند و قابل تحمل هستند.
در هر حال تا آخرين مرحله تلاشم را مي کنم. اگر آن چيز از نظر خداوند به خير و صلاحم باشد حتماً اتفاق مي افتد و در غير اين صورت نه!
اعتقاد دارم هرکاري که انجام مي دهم بايد تخصص آن را داشته باشم.
وقتي به من مي گويند که کاري امکان ندارد، تازه کار و تلاشم شروع مي شود.
توليد و ايجاد اشتغال بسيار مهم هستند، سفره هايمان را پهن کنيم تا مردم بهره مند شوند.
من با خداوند قرارداد دارم و تمجيدها و يا بي توجهي هاي ديگران بر راهم اثر نمي گذارد.
با يک گل بهار نمي شه. هر کس در جايگاه خودش ميتواند مؤثر باشد ولي اگر هرکس بخواهد منيّت کند به جايي نمي رسد.
برگرفته از سایت تلاونگ
حسین حجازی موسس باریج اسانس
آقای حسین حجازی در سال۱۳۲۴ در یکی از روستاهای کاشان به دنیا آمدند. پدرش معلم و مادرش خانه دار بود. خانواده حجازی دارای سه پسر و سه دختر بودند که حسین فرزند ارشد خانواده بود. تمام دوران تحصیل خود را تا سال آخر دبیرستان در شهر کاشان طی کرد و سال آخر را به همراه خانواده به تهران عزیمت کردند. وی در رشته ماشین آلات کشاورزی دانشگاه بین المللی شیراز مشغول به ادامه تحصیل شد. در همین زمان بود که پدرش را از دست داد و تمام مسئولیت زندگی را به همراه مادرش به دوش کشید. شرایط سختی را متحمل بودند و باید در نبود پدر تمام مسئولیت اداره زندگی و سرپرستی خواهر و برادر های خود را هم بر عهده می گرفت. با تمام سختی ها دانشگاه را به اتمام رساند و در یک اداره کشاورزی در رشت مشغول به کار شد. همزمان با مشغول شدن به کار تصمیم به ازدواج گرفت و بعد از مدت کوتاهی فرزند اولش به دنیا آمد. در همین شرایط بود که به موسسه تازه تاسیس خاکشناسی واقع در کرج انتقال یافت. در سال ۵۳-۵۴ بود که از طرف همین موسسه برای آموزش آبیاری قطره ای به خارج از کشور اعزام شد. تکنولوژی آبیاری قطره ای بعد از آن در مزارع ایران بکار گرفته شد. روزگار به خوبی سپری می شد که متوجه بیماری سرطان همسرش شد. به همین دلیل بهتر دانست که به همراه همسر و دخترش به کاشان برود. در کاشان نیز در اداره ی کشاورزی کارش را ادامه داد. دو سال بعد به ریاست آنجا درآمد. سال ۵۷ بود که او همزمان با کار کردن در اداره ی کشاورزی، کارخانه ی اسانس گیری غیر فعالی را که بلغارستانی ها در کاشان تاسیس کرده بودند را احیا کرد و اولین قدم را در این زمینه برداشت(تقریبا در ۳۳ سالگی). اولین کار خود را با گل محمدی آغاز کرد و برای اولین بار توانست اسانس این گل را بگیرد. آقای حجازی هیچ دانشی در زمینه ی اسانس گیری نداشتند ولی با اراده ای قوی و علاقه ای فراوان توانستند با مطالعه کتاب های علمی و مشورت گرفتن از اساتید مربوطه به خواسته ها و اهداف خود برسند. آن روزها مطلبی در کتابی خواند با این مضمون که کاشف اسانس، دانشمندی است عرب به نام ابو علی سینا! این جمله به او انگیزه ای داد تا بتواند ثابت کند که این کاشف ایرانی است نه عرب!
به دلایل سیاسی و اقتصادی آن دوران این کارخانه به مالکیت بنیادی دیگر درآمد و فعالیت آقای حجازی در آنجا به اتمام رسید. این خود عاملی بود که آقای حجازی در زمان زودتری خود را باز خرید کرد و با پولی که از این طریق به دست می آورد توانست کسب و کاری را که همیشه آرزویش را داشت دست و پا کند. تقریبا یک سال طول کشید که تمام وسایل و شرایط را برای افتتاح یک کارخانه اسانس گیری آماده کند. آرزوهای بزرگ این مرد بزرگ تنها به خودش محدود نمی شد و دوست داشت شیوه کاریش را تمام کارخانه های موجود آن زمان بکار ببندند تا از محصول با کیفیت بالاتری برخوردار باشند. در برهه ای از زمان تصمیم گرفت برای معرفی اسانس خود به فرانسه سفر کند، اما با بازخوردی نامطلوبی روبرو شد. پس از بازگشت از فرانسه تصمیم گرفت با دقت بیشتری بر روی نحوه عملکردش کار کند تا این فرانسوی ها باشند که داوطلبانه اقدام به خرید و استفاده از اسانس های او بکنند. روزهه، هفته ها و ماه ها تلاش برای این کار زمان گذاشت تا اینکه با اشتیاقی فراوان موفق به ساخت افشره ای کرد که امروزه موارد استفاده ی فراوانی دارد. از آن پس بود که ایده ی تاسیس باریج اسانس به ذهنش خطور کرد. نام باریج اسانس را از گیاهی پر از خواص دارویی بی نظیر به نام باریجه گرفته اند. بزرگترین هدف مهندس حجازی تهیه اسانس گیاهانی بود که دارای اثرات درمانی فراوانی بودند و می خواست از این اسانس ها برای درمان بیماری ها استفاده شود. با کمک یکی از دوستانش این عصاره ها را برای درمان بیماران استفاده می کردند تا اینکه به مرور با گسترش کار درصدد استخدام تعدادی ویزیتور و راه اندازی چند نمایندگی برآمدند. او برای رسیدن به هدفش از افراد زیادی به عنوان مشاور دعوت به عمل کرد تا بتواند تاثیر معجزه آسای این عصاره ها را به همه مخصوصا جامعه پزشکی نشان دهد. تیم تحقیقاتی که اعضای آن را بهترین اساتید تهران و اصفهان تشکیل می داد با او همکاری می کردند. در همین زمان بود که قوانین جدیدی از وزارت بهداشت و درمان نیز در این زمینه صادر شد که توانست افق های زیباتری را به نمایش بگذارد. بعد از آن محصولات این شرکت در تمام داروخانه ها عرضه می شد و پزشکان برای درمان بیماری های مختلفی از این عصاره ها استفاده می کردند. گذر از تمام سختی های راه برای مردی که هدفش را مشخص کرده بود، آنقدرها مسئله ی ناممکنی نبود که در میانه راه متوقف شود و تمام رسالتی که با تمام وجود باورش داشت را به فراموشی بسپارد. تحقق رویاهای مردی از جنس خدا، تنها با باور اینکه همه ی ما رسالتی به دوش داریم و باید آن را پیدا کرده و در راستای آن حرکت کنیم، به همه ی ما راه را نشان می دهد تا همه جزء مردمانی باشیم که از خود اثری به جا بگذارند و بروند. آقای حجازی در خرداد ماه سال ۱۳۹۰ دار فانی را وداع گفتند. امروزه شرکت باریج اسانس تحت مدیریت دخترشان فعالیت خود را ادامه می دهد.
برگرفته از سایت ماهان تیموری
خديجه يارعلي مديرعامل شركت رشدآساي جنوب
خديجه يارعلي كارشناسي ارشد روانشناسي دارد. ايدههاي كارآفرينانهي او تا آنجا پيش رفت كه در سال 78 مجتمع آموزشي در شهر اهواز تاسيس كرد، و در سال 1381 به عنوان كارآفرين نمونه استان خوزستان انتخاب شد. خانم يارعلي اكنون مديرعامل شركت رشدآساي جنوب است كه با استخدام بيش از بيست كارمند ثابت و متغير، در زمينهي آموزش، مشاوره و پژوهش در حوزههاي فنآوري اطلاعات، مديريت و كارآفريني فعاليت دارد.
خانم خدیجه یار علی در مورد کارآفرینی چنین می گوید :
آن زمان كارآفريني مطرح نبود . من فقط در بازيها ، انتخابها و مشاركتها در خانه و مدرسه متفاوت بودم . بعدها دوست داشتم مستقل كار كنم. اين روحيه در خانوادهام بود. خودم و توانمنديهايم را شناخته بودم.
ایشان در مورد الگوهای خود برای وارد شدن به این حوزه چنین می گوید :
پدرم تشويقم ميكرد و مادر منعم مينمود. پدرم ميگفت: همواره پاي رفتن داشته باش نه دست گرفتن . به من ياد داده بود كه فكر كنم و جواب را پيدا كنم.
خانم یارعلی در مورد فعالیت های خودش قبل از کارآفرینی چنین می گوید :
از سن كم كار را شروع كردم. در يك شركت ماشينهاي اداري كار ميكردم و پيشنهاد دادم واحد كامپيوتر شركت راهاندازي شود و من خودم اين بخش را در شركت راهاندازي نمودم. با شركتهاي مرتبط تهران ارتباط برقرار كردم. در فكر بودم كه موسسه كامپيوتري در اهواز تاسيس كنم. رئيسم را در جريان قرار دادم و ايشان تشويقم كردند و من بعد از تقريبا يك سال كار كردن در شركت ماشينهاي اداري به طور مستقل كسب و كاري آغاز نمودم.
ایشان در مورد کسب و کار جدید خودش می گوید :
فعاليت من با يك موسسه كامپيوتري خدماتي در اهواز شروع شد. بعد از دو سال كار گستردهتر شركت كامپيوتري در زمينه (نرمافزار و سختافزار، شبكه و....)راه اندازي كردم و به نسبت فعاليت و كسب و كار خودم را توسعه دادم، با توجه به علاقه اي كه به آموزش و مشاوره داشتم براي تاسيس مجتمع آموزشي اقدام كردم در رشته هاي مختلف[از جمله:]مديريت صنايع، مالي و بازرگاني، كامپيوتر، امور اداري، كارآفريني، مهارتهاي پيشرفته، و در سال 1381به عنوان كارآفرين برتر استان انتخاب شدم.آموزش و مشاوره و پژوهش درIT و مديريت كارآفريني را به فعاليت هاي شركت اضافه نمودم.
ایشان در مورد بزرگترين ترس و نگراني براي شروع كسب و كار خودش چنین توضیح می دهد :
ترسي نداشتم ولي مشكلاتي وجود داشت. من درخانوادهاي بزرگ شدم كه ياد گرفته بودم روي پاي خود بايستم. براي حل مشكلاتم سعي ميكردم راهكاري براي حل مسئله و يا مشكل بيابم و تمام تلاشم را ميكردم كه مستقل باشم.
خانم یارعلی در مورد نقش عوامل مالی و نحوه تامین سرمایه چنین می گوید :
اصلا وام نگرفتم. دوستاني در شبكه اجتماعي خود داشتم كه كمكم كردند كارم را شروع كنم. من با سرمايهي كم كسب و كار خودم را راهاندازي كردم. ميتوانم بگویم كه از حمايتهاي مالي خانواده بهرهاي نبردم هر چند كه كمكهاي فكري و انگيزشي و تشويقي زيادي براي من داشتند. اما اين مسائل و مشكلات مالي مسئلهاي است كه در طول فرايند كسب و كار چه در زمان تاسيس و چه در شرايط توسعه كسب و كار
ایشان در مورد برنامه ریزی روزانه فعالیت های خود چنین می گوید :
آدم عاطفي هستم و به تفريح اهميت ميدهم .حتي در جلسات كاري و فعاليتهاي اقتصادي سعي ميكنم روحيه شاداب و پر انرژي خودم را حفظ كنم. به مطالعه و ورزش علاقهمندم .شنا را دوست دارم. اهل وب گردي .
ایشان در مورد نقش خانواده و اطرافيان خود را در موفقیت خود چنین می گوید :
خانوادهام كمك مالي به من نكردند ولي پدرم حمايتهاي فكري و تشويقي داشته است. به من آزادي عمل داده است، پدرم ايستاد تا نهراسم. شايد در فعاليتهاي اقتصادي كه داريم به عنوان يك زن با مسائل و مشكلات عديدهاي مواجه باشيم كه حتي ميتواند اين مشكلات در محيط خانواده باشد و ما بايستي به دنبال راه حلي براي اين مشكلات باشيم. ميتوانم بگويم خانواده از آن دسته است كه راه حل مشكلات آن نميتواند حذف آن باشد. خانواده چيزي است كه به راحتي نميتوانيم حذفش كنيم به خصوص براي زنان.
خانم یار علی در مورد دغدغه های کسب و کار خودش می گوید :
دغدغه اصليم چشم انداز كارم است. چالشهاي مالي و سياستگذاري داريم كه بايد برايشان راهكار بيابم.
نگاه خانم یارعلی به شکست در زندگی :
بله زياد. ابتدا حس تنهايي عميقي به سراغم ميآيد. فكر مي كنم كسي مرا نميفهمد چون وقتي مشكلم را مطرح ميكردم بازخوردي كه از اطرافيان ميگرفتم نااميدترم ميكرد. اما خودم براي يافتن راه حل متمركز ميشدم و هيچگاه تسليم نميشوم.
ایشان در مورد نقش عوامل مختلف در موفقیت خودش چنین می گوید :
فن بيانم خيلي اوقات در پيشبرد كارهايم موثر بوده .فكر ميكنم اگر مشكل خوب بيان شود راحتتر حل ميشود. نحوه تربيت پدرم كه هيچگاه سركوبم نميكرد و هميشه فرصت اثبات به من ميداد در رفتارم بسيار موثر بود.
پیام خانم خدیجه یار علی به بانوان :
نترسند. ريشه تمام مسائل در ترس خلاصه ميشود و احساس ترس وناامني مادرها در خانوادهها تاثير ميگذارد. مادرها وقتي صاحب دختر ميشوند بياختيار نگران آينده فرزندشان ميشوند و اين حس ناامني را حتي با شير خود منتقل ميكنند. در صورتي كه هيچكس توانايي زنان را ندارند و فقط كافي است كه خود را باور كنند. مادران در داستانهايي كه براي كودكان خود زمزمه مي كنند از شجاعت قهرمانان قصه ميگويند بدون اينكه آن شجاعت را تجربه كنند. ديگر وقت آن رسيده كه شجاعت فقط در قصه نباشد و در زندگي تجربه شود.
برگرفته از سایت نظام جامه اشتغال با تلخیص و اضافات
فهیمه محبی زنگنه مدیر تولید موسسه انتشارتی پیکان
فهیمه محبی زنگنه متولد ۱۳۳۷ و دارای لیسانس پیراپزشکی است. او در سال ۱۳۷۵ به همراه همسرش موسسهی انتشارتی پیکان را تاسیس کرد و اکنون سمت مدیر تولید موسسه را بر عهده دارد.
خانم محبی زنگنه در مورد کارفرینی خودش چنین می گوید :
همیشه به مطالعه کتاب علاقه داشتم و چگونگی نشر آن برایم جالب بود. به همین دلیل با همسرم موسسه انتشاراتی تاسیس کردیم.
مادرم در اداره آموزش و پرورش شاغل بودند و فعالیت اجتماعی داشتند و اولین الگوی کاری من بودند.
کار ما نشر کتاب است. زمانی که نویسنده یا مترجم کار خود را ارائه میدهد آن را بررسی می کنیم تا ببینیم قابل چاپ است یا خیر، آیا با فرهنگ ما همخوانی دارد، و آیا مخاطب را جذب می کند؟ بعد از پذیرش با مولف یا مترجم قرارداد می بندیم و مراحل تولید شروع می شود. ویراستار تعیین می شود، حروفچینی، نمونهخوانی و غلطگیری انجام میشود. بعد از تایید دوباره مولف به وزارت ارشاد جهت اخذ مجوز ارسال میشود؛ بعد هم چاپ میشود.
ایشان در مورد زندگی خودش قبل از کارآفرینی می گوید :
در زمان دانشجویی تدریس میکردم. بعد از فارغالتحصیلی ازدواج نموده و به خانهداری و تربیت فرزندانم پرداختم. ولی چون همیشه فعالیت اجتماعی را دوست داشتم بعد از رفتن فرزندانم به مدرسه کارم را آغاز کردم.
ایشان در مورد دغدغه های خودش در کسب کار جدید می گوید :
برای شروع، نگرانیام این بود که نتوانم کار را کامل و صحیح انجام دهم.
ما از صفر شروع کردیم. بدون حمایت کارمان را آغاز کردیم. بله گاهی از نظر مالی هم احتمال ضرر و زیان هست ولی باید ریسک حساب شده باشد تا قابل جبران باشد.
کلا فرهنگ کتابخوانی و هدیه دادن کتاب باید جا بیافتد. البته نوسان قیمت مواد اولیه و هزینههای مراحل انجام کار خیلی تاثیر گذارند. مراحل اداری چاپ هم دغدغه اصلی ماست.
خانم محبی زنگنه در مورد برنامه ریزی روزانه کار و فعایت خودش چنین می گوید :
صبح ساعت ۸:۳۰ بیدارشده کمی نرمش میکنم. صبحانه خورده و به امور منزل مشغول میشوم. از ۹:۳۰ صبح تا ۴:۳۰ بعد از ظهر در دفتر کارم هستم و اکثر شبها با همسرم به پیادهروی میرویم. یوگا میکنم. گاهی هم به سفرهای خانوادگی میرویم.
ایشان در مورد نقش افراد مختلف در موفقیت خودش چنین می گوید :
همسرم همیشه حامی و مشوق من بوده. همدیگر را در جریان کار میگذاریم ولی درگیریها را خانه نمیبریم.
ایشان در مورد نگاه خودش به شکست چنین می گوید :
بله همیشه در کار ناملایمات وجود دارند. ولی هر شکستی شروع یک پیروزی بوده است. من به عنوان درس به مسائل نگاه می کنم و سعی میکنم تکرار نشوند.
خانم محبی زنگنه در مورد نقش عوامل مختلف در موفقیت خودش چنین می گوید : استعداد در فراگیری، پشتکار و بلندپروازی. دوست دارم در کارم موفق و مطرح باشم.
پیام خانم محبی زنگنه به بانوان :
پشتکار داشته باشیم و به مشکلات به عنوان درس نگاه کنیم.
برگرفته از مصاحبه های انجام شده با خانم محبی زنگنه
ﺷﻬﺮام ﻓﺨﺎر ﮐﺎرآﻓﺮﯾﻨﯽ ﺑﺎ رﺳﺘﻮران های ﭘﺪر ﺧﻮب
ﺷﻬﺮام ﻓﺨﺎر ﻣﺪت زﯾﺎدی ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ رﺳﺘﻮران ﻫﺎی زﻧﺠﯿﺮه ای اش را اﻓﺘﺘﺎح ﮐﺮده اﺳﺖ؛ اﻣﺎ رﺳﺘﻮران ﻫﺎی او در ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺪت ﮐﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺟﺎﯾﺶ را ﺑﺎز ﮐﺮدهاﺳﺖ.
ﺷﻬﺮام ﻓﺨﺎر ﺑﺎ اﺑﺘﮑﺎرش ﻓﺴﺖ ﻓﻮدﻫﺎی ﻣﻀﺮ را ﺑﻪ ﻏﺬاﯾﯽ ﮐﻢ ﺿﺮر ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﺮده اﺳﺖ . ﺷﺎﯾﺪ اﮔﺮ ﭘﺪر ﺷﻬﺮام ﻓﺨﺎر ﺑﺎ ﻣﺸﮑﻞ ﻗﻠﺒﯽ ﻣﻮاﺟﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ، ﺷﺎﯾﺪ اﮔﺮ اوﺣﺎﺿﺮ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ دﺧﺘﺮش ﻫﻤﺎن ﻏﺬاﯾﯽ را ﻧﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺸﺘﺮی ﻫﺎﯾﺶ ﻣﯽدﻫﺪ ، اﻣﺮوز اﯾﺪه ﻓﺴﺖ ﻓﻮد ﺑﺪون روﻏﻦ اﯾﻦ ﻗﺪر ﮔﻞ ﻧﻤﯽﮐﺮد. ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎل ﺑﺎﯾﺪﺧﻮﺷﺤﺎل ﺑﻮد ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ اﺗﻔﺎﻗﯽ در زﻧﺪﮔﯽ ﺷﻬﺮام ﻓﺨﺎر اﻓﺘﺎد ﺗﺎ رﺳﺘﻮران ﻫﺎی ﭘﺪر ﺧﻮب اﻓﺘﺘﺎح ﺷﻮﻧﺪ
شهرام فخار در باره انگیزه های کارآفرینی و موفقیت چنین می گوید : ﻋﺎﺷﻖ ﮐﺎر ﺑﻮدمدر ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻮاده ﻣﺘﻮﺳﻂ ﺑﺰرگ ﺷﺪم، از ﻫﻤﺎن ﺑﭽﮕﯽ دوﺳﺖ داﺷﺘﻢ دﺳﺘﻢ ﺗﻮی ﺟﯿﺐ ﺧﻮدم ﺑﺎﺷﺪ و ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﮐﺎر ﮐﻨﻢ . اوﻟﯿﻦ درآﻣﺪم از ﻓﺮوش ﮐﺘﺎﻧﯽﮐﻬﻨﻪ ام ﺑﻮد ﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ دوﺳﺘﻢ ﺑﻔﺮوﺷﻢ و ﺑﺎ ﻫﻤﺎن ﭘﻮل ﯾﮏ ﮐﺘﺎﻧﯽ ﻧﻮ ﺑﺨﺮم و ﻣﻘﺪاری ﻫﻢ ﭘﻮل ﭘﺲ اﻧﺪاز ﮐﻨﻢ . از ﻫﻤﺎن ﺑﭽﮕﯽ ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﺮدم ﻫﺮ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻢ راﺑﺎ ﭘﻮل ﺧﻮدم ﺑﺨﺮم . در ۱۶ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﺪون اﻃﻼع ﭘﺪر و ﻣﺎدرم در ﺗﯿﻢ ﭘﺮﺳﭙﻮﻟﯿﺲ ﺑﺎزی ﻣﯽ ﮐﺮدم . ﯾﮏ روز ﮐﻪ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﻣﻬﻤﯽ داﺷﺘﯿﻢ ﭼﻮن ﭘﻮل ﻧﺪاﺷﺘﻢ دﺳﺘﮑﺶدروازه ﺑﺎﻧﯽ ﺑﺨﺮم ﺑﺎ دوﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻪ ﭘﺎرک ﻧﯿﺎوران رﻓﺘﯿﻢ و ﺑﻼل ﻓﺮوﺧﺘﯿﻢ . ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﯽ ﮐﻪ آن روز درآوردم دﺳﺘﮑﺶ ﺑﺨﺮم وﻟﯽ ﯾﮏ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺑﺰرگ ﺑﺮاﯾﻢﺑﻮد.ﺧﻮب ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺷﺪمﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺪﯾﻮن ﮐﻤﮏ ﻫﺎی ﭘﺪر وﻣﺎدرم ﻫﺴﺘﻢ ﺣﺘﯽ آﻣﻮزش ﻫﺎی ﮐﻪ ﻧﺎﺧﻮدآﮔﺎه ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ دادﻧﺪ ، ﺑﻌﺪﻫﺎ در زﻧﺪﮔﯽ ﮐﻤﮑﻢ ﮐﺮد ، ﺣﺪوداً ۱۰ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ﮐﻪ در ﺷﺮقﺗﻬﺮان زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﺮدﯾﻢ وﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎن در ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ دوروﺑﺮﻣﺎن ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻮد و ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻠﯽ ﺳﮓ وﻟﮕﺮد آﻧﺠﺎ ﺑﻮد و ﻫﺮ روز ﺻﺒﺢ ﭘﺪرم ﺳﺎﻋﺖ۷-۶ ﺑﯿﺪارم ﻣﯽ ﮐﺮدﮐﻪ ﻧﺎن ﺑﺨﺮم و ﻣﻦ ﯾﮏ ﺗﺮس داﺋﻤﯽ داﺷﺘﻢ ﮐﻪ اﯾﻦ ﺳﮓ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺣﻤﻠﻪ ﻧﮑﻨﻨﺪ و اﯾﻦ ﺗﺮس ، ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﮐﻪ اﻣﺮوز از ﭼﯿﺰی ﻧﺘﺮﺳﻢ . در ﺗﺠﺎرت ﻫﻢ از ﭼﯿﺰی ﻧﻤﯽ ﺗﺮﺳﻢ و ﻫﺮ ﭼﯿﺰی اراده ﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﺗﻮﮐﻞ ﺑﻪ ﺧﺪا ﺑﻪ آن ﻣﯽرﺳﻢ . ﻣﺎدرم وﻗﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﺑﻮدم ﻣﻦ را ﺑﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎد و ﻣﺜﻼً ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﺑﺮوﭘﺮﺗﻘﺎل ﺑﺨﺮ . او ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﯾﮏ ﭘﺮﺗﻘﺎل ﺧﻮب اﯾﻦ ﺟﻮری ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ و ﻣﻦ ﺑﺎ اﻋﺘﻤﺎد ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻣﯽرﻓﺘﻢ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﯽ ﮐﺮدم و دﻗﯿﻘﺎً ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻢ ﺧﻮب ﺑﻪ ﻣﻦ آﻣﻮزشﻣﯽداد و اﯾﻦ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮم ﻣﻦ را آدم ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﭘﺬﯾﺮی ﮐﺮده اﺳﺖ.ورزﺷﮑﺎر ﺣﺮﻓﻪ ای ﺑﻮدمﯾﮏ ﺳﺎل در ﭘﺮﺳﭙﻮﻟﯿﺲ ﺑﻮدم ، ۴ﺳﺎل در ﺗﯿﻢ ﺷﺎﻫﯿﻦ و دوره ای ﺑﻪ ﺗﯿﻢ ﻣﻠﯽ ﺟﻮاﻧﺎن دﻋﻮت ﺷﺪم و ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﺪﻧﯽ ﻣﻮاﺟﻪ ﺷﺪم و ﻓﻮﺗﺒﺎل را ﮐﻨﺎر ﮔﺬاﺷﺘﻢ و ﺑﻪ ﺳﺮﺑﺎزی رﻓﺘﻢ.دوره ﺳﺮﺑﺎزی ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺛﻤﺮات اﯾﻦ ﺳﺨﺘﯽ را در زﻧﺪﮔﯽ و ﮐﺎرم ﺑﻪ وﺿﻮح دﯾﺪم .اﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﺑﺎزی ﻧﻤﯽرﻓﺘﻢ ﺷﺎﯾﺪ اﻻن ﻣﻮﻓﻖ ﻧﺒﻮدم . ﻣﻦ در اوج ﺑﻮدم ، ﻫﻤﻪ دوﺳﺘﺎﻧﻢ ﻓﻮﺗﺒﺎﻟﯿﺴﺖ ﺑﻮدﻧﺪ و ﺑﻌﺪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ را ول ﮐﺮدم و ﺑﻪ ﺳﺮﺑﺎزی رﻓﺘﻢ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ اﻓﺮاددﯾﮕﺮ و ﺷﺮاﯾﻂ ﻣﺘﻔﺎوت ﺑﺮﺧﻮرد ﮐﺮدم.دﻧﺒﺎل ﮔﺴﺘﺮش ﻧﯿﺴﺘﯿﻢﻣﻦ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ رﺳﺘﻮرانﻫﺎی ﭘﺪر ﺧﻮب را ﺑﺎ ۶-۵ ﻣﯿﻠﯿﻮن ﺗﻮﻣﺎن ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﭘﺎﯾﻪ ﮔﺬاری ﮐﺮدم . اﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﮐﻢ ﺣﺘﯽ ﻧﻘﺪ ﻫﻢ ﻧﺒﻮد.ﯾﮑﯽ از دﻻﯾﻠﯽ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺑﺮﺳﻢ ﻓﻦ ﺑﯿﺎن و ﻫﻨﺮ ﺟﺬب ﮐﺮدﻧﻢ ﺑﻮد ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ اﻻن ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ رﺳﯿﺪه ام ﮐﻪ آدمﻫﺎ را دﻓﻊ ﻣﯽﮐﻨﻢ. اﮔﺮ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﮐﺎر رﺳﺘﻮرانﻫﺎﯾﻢ را ﮔﺴﺘﺮش دﻫﻢ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ از ﻋﯿﺪ اﻣﺴﺎل۱۴۰ ﺷﻌﺒﻪ در ﺳﺮاﺳﺮ ﮐﺸﻮر داﺷﺘﻢ ﺣﺘﯽ ﭼﻨﺪ وﻗﺖ ﭘﯿﺶ ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻢ دﮐﺘﺮ از ﮐﺸﻮرﺑﻼروس ﺳﺮاغ ﻣﻦ آﻣﺪ ﺗﺎ ﯾﮏ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﯽ از ﻣﺎ در اﯾﻦ ﮐﺸﻮر ﺑﮕﯿﺮد. اﻣﺎ ﻣﻦ ﻓﻌﻼ در ﭘﯽ ﮔﺴﺘﺮش ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮐﺎر ﻧﯿﺴﺘﻢ، ﭼﻮن در ﭘﯽ ﻣﺤﮑﻢ ﮐﺮدن زﯾﺮ ﺳﺎﺧﺖ ﻫﺎﻫﺴﺘﻢ.اﻻن ﺟﺰو ۲ رﺳﺘﻮران ﺑﺮﺗﺮ ﮐﺸﻮر ﻫﺴﺘﯿﻢ و ﻃﯽ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎی ۵ ﺳﺎﻟﻪای ﮐﻪ در ﻧﻈﺮ دارﯾﻢ ﺑﻪ ﺗﻌﺪادی ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮاﻫﯿﻢ ﻣﯽ رﺳﯿﻢ . اﻻن ﻣﺎ ﺑﺮﻧﺪﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﻇﺮف۲ﺳﺎل، ۱۰۰ ﺷﻌﺒﻪ اﻓﺘﺘﺎح ﮐﺮده اﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻗﻮل ﻣﯽدﻫﻢ اﯾﻦ ﻫﺎ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺳﺎل دﯾﮕﺮ از ﺑﯿﻦ ﻣﯽ روﻧﺪ ﭼﻮن ﻫﯿﭻ ﻓﮑﺮی در آﻧﻬﺎ ﻧﺒﻮده وزﯾﺮ ﺳﺎﺧﺖ ﻫﺎﯾﺸﺎن را ﻣﺤﮑﻢ ﻧﮑﺮده اﻧﺪ.ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﻣﻮاد ﻏﺬاﯾﯽاز ﺑﭽﮕﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﺎر ﻣﻮادﻏﺬاﯾﯽ ﺑﻮدم واز ﻫﻤﺎن ۱۶ ﺳﺎﻟﮕﯽ وﻗﺘﯽ ﭘﻮل ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻤﯽ از ﻓﻮﺗﺒﺎل ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ از دوﺳﺘﺎﻧﻢ ﯾﮏ ﻣﻐﺎزه ﺳﺎﻧﺪوﯾﭽﯽ ﺑﺎز ﮐﺮدﯾﻢ، وﻟﯽﭘﺲ از ﭼﻨﺪ ﻣﺎه آن ﻣﻐﺎزه را ﺟﻤﻊ ﮐﺮدﯾﻢ. درﺗﺠﺎرت از ﭼﯿﺰی ﻧﻤﯽ ﺗﺮﺳﻢ وﻫﺮ ﭼﯿﺰی اراده ﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﺗﻮﮐﻞ ﺑﻪ ﺧﺪا ﺑﻪ آن ﻣﯽرﺳﻢ. ﺑﺎﮐﺴﯽ ﺗﻌﺎرف ﻧﺪارمﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﺨﻮاﻫﺪ اﻋﺘﺒﺎر ﺑﺮﻧﺪ ﻣﻦ را زﯾﺮ ﺳﻮال ﺑﺒﺮد ، ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﯽام را از او ﻣﯽﮔﯿﺮم . ﻣﺎ ﻣﯽﺧﻮاﻫﯿﻢ ﮐﺎری ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ در ﺗﻬﺮان، ﮐﯿﺶ، ﺗﺒﺮﯾﺰ، ﺳﻤﻨﺎن ﻏﺬاﯾﯽ راﺧﻮرد ﯾﮏ ﻃﻌﻢ را ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻨﺪ. ﺑﺮای اوﻟﯿﻦ ﺑﺎر در اﯾﺮان ﺳﯿﺴﺘﻢ ﺑﺪون روﻏﻦ را ﺟﺎ اﻧﺪاﺧﺘﻪاﯾﻢ ﮐﻪ اﺳﺘﻘﺒﺎل ﻓﻮق اﻟﻌﺎده ای از آن ﺷﺪه اﺳﺖ. اﯾﺪه ﺑﺪون روﻏﻦﻫﻨﺮﻣﺎ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻏﺬای ﺑﺪون روﻏﻦ ﺧﻮﺷﻤﺰه ﺗﻮﻟﯿﺪ ﮐﻨﯿﻢ. ﻣﻦ واﻗﻌﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺷﻤﺰه ﺑﻮدن ﻏﺬاﯾﻤﺎن اﻋﺘﻘﺎد دارم. ﭘﺪرم ﭼﻨﺪ وﻗﺖ ﭘﯿﺶ ﻋﻤﻞ ﻗﻠﺐ ﺑﺎز اﻧﺠﺎمداد.دﮐﺘﺮ اﯾﺸﺎن ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ اﯾﻦ روﻏﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﺎ در ﻏﺬاﻫﺎﯾﻤﺎن اﺳﺘﻔﺎده ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﺎﻋﺚ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪن ﻋﺮوق ﻣﺎن ﻣﯽ ﺷﻮد واﮐﺜﺮ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ اﯾﻦ ﻃﺮز اﺳﺘﻔﺎده ازروﻏﻦ دﯾﺮ ﯾﺎ زود ﻣﺜﻞ ﭘﺪر ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎ راه ﭼﺎرهﺷﺎن ﻋﻤﻞ ﻗﻠﺐ اﺳﺖ. ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﻢ ﺑﻪ ﺟﺮات ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ۸۰ درﺻﺪ رﺳﺘﻮرانﻫﺎی ﻣﺎ روﻏﻨﯽ را ﮐﻪ ﺑﺎ آن ﻏﺬاﻫﺎ را ﺳﺮخ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻫﺮ ۱۰ روز ﯾﮑﺒﺎر ﻋﻮض ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.اﯾﻦ روﻏﻦ اﺳﺖ ﯾﺎ ﺳﻢ؟ﻫﺮ ﻣﺨﺰﻧﯽ ﮐﻪ در آن ﻣﺮغ ﮐﻨﺘﺎﮐﯽ، ﺳﯿﺐ زﻣﯿﻨﯽ ﺳﺮخ ﮐﺮده، ﻫﺎت داگ و… ﺳﺮخ ﻣﯽ ﺷﻮد ﺣﺪود۵/۲ ﻟﯿﺘﺮ روﻏﻦ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﺪ و رﺳﺘﻮران ﻫﺎی ﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﺪاﺷﺘﻦﺻﺮﻓﻪ اﻗﺘﺼﺎدی ﺑﺎرﻫﺎ وﺑﺎرﻫﺎ از آن اﺳﺘﻔﺎده ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯽ ﺗﺎ ۱۰۰ ﺑﺎر ﻃﻮل روز اﯾﻦ ﮐﺎر را اﻧﺠﺎم ﻣﯽ دﻫﻨﺪ. ﺣﺎﻻ ﺷﻤﺎ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﭼﻪ اﺗﻔﺎﻗﯽ ﺑﺮای آن ﺑﭽﻪﻣﯽاﻓﺘﺪ ﮐﻪ از آن ﻏﺬا اﺳﺘﻔﺎده ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﻫﻤﻪ اﻧﺴﺎن ﻫﺎ ﻋﻘﻞ دارﻧﺪ.ﺧﻮدﺗﺎن ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ وﻗﺘﯽ در ﺧﺎﻧﻪ ﯾﮏ ﺳﯿﺐ زﻣﯿﻨﯽ را ﺳﺮخ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ در ﻇﺮﻓﺶ ﮐﻪ اﺣﺘﻤﺎﻻ ﻣﻘﺪارزﯾﺎدی روﻏﻦ ﻣﺎﻧﺪه اﮔﺮ ﺑﺨﻮاﻫﯿﺪ دوﺑﺎره ﻏﺬا درﺳﺖ ﮐﻨﯿﺪ آن ﻏﺬا ﺑﺪﻣﺰه وﺗﻠﺦ ﻣﯽ ﺷﻮد وﺣﺎﻻ ﻗﻀﺎوت ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ اﮔﺮ ۱۰۰ ﺑﺎر در ﯾﮏ روز و ۱۰ روز ﻣﺪاوم اﯾﻦ روﻏﻦداغ ﺷﺪه ﺑﺎﺷﺪ ﭼﻪ اﺗﻔﺎﻗﯽ ﺑﺮاﯾﺶ ﻣﯽاﻓﺘﺪ؟از ﺧﺒﺮ ﻧﮕﺎری ﺗﺎ رﺳﺘﻮران داریﺑﻌﺪ از آﻣﺪن از ﺳﺮﺑﺎزی ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﮐﺎرﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻔﯽ از ﺟﻤﻠﻪ ﮐﺎر ﺗﻠﻮزﯾﻮﻧﯽ، ﺧﺒﺮ ﻧﮕﺎری و… ﻣﺸﻐﻮل ﺷﺪم. اﻣﺎ ﭼﻮن ﺧﻮدم را درآن ﻓﻀﺎ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﻣﯽ دﯾﺪمﻣﻨﺼﺮف ﺷﺪم ودﻧﺒﺎل ﯾﮏ ﻓﻀﺎی دﯾﮕﺮ ﺑﻮدم ﺗﺎ اﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ آﻗﺎی زارع آﺷﻨﺎ ﺷﺪم ﮐﻪ ﯾﮏ ﺷﺸﻢ ﻣﺮغ وﺟﻮﺟﻪ اﯾﺮان را ﺗﺎﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﺮد . او ﻧﻘﺶ ﻣﻬﻤﯽ در زﻧﺪﮔﯽوﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﻣﻦ داﺷﺖ. در ﺳﯿﺴﺘﻢ آﻧﻬﺎ ﻣﺸﻐﻮل ﺑﻪ ﮐﺎر ﺷﺪم. ﮐﺎرم آﻣﺎرﮔﯿﺮی ﺑﻮد. ﭘﺲ از ﻣﺪﺗﯽ ﻣﺪﯾﺮ ﻓﺮوش ﺷﺪم.اﯾﻦ ﺷﺮﮐﺖ ﺣﺪوداً ﻫﻔﺘﻪ ای ﯾﮏ ﻣﯿﻠﯿﻮن ﺟﻮﺟﻪ ﯾﮏ روزه ﻣﯽ ﻓﺮوﺧﺖ. در ﺳﺎل ۷۹ ﻣﻦ اﺑﺘﺪا ﺑﺎ ۷۵ ﻫﺰار ﺗﻮﻣﺎن ﻣﺸﻐﻮل ﺑﻪ ﮐﺎر ﺷﺪم در ﺳﺎل ۸۲ ﺑﺎ ۲ﻣﯿﻠﯿﻮن و۵۰۰ ﻫﺰار ﺗﻮﻣﺎن ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ و زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﺮﮐﺖ ﺑﻪ ﮐﻠﯽﻣﻨﺤﻞ ﺷﺪ از ﮐﺎر ﺑﯿﺮون آﻣﺪم. درﮐﻞ زﻧﺪﮔﯽام، ﻓﻘﻂ ﯾﮑﺒﺎر ﺑﺮای ﮐﺴﯽ ﮐﺎر ﮐﺮدم وﭼﻪ ﻗﺒﻞ وﭼﻪ ﺑﻌﺪ از آن ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﺎرﻫﺎی ﺧﻮدم را داﺷﺘﻢ وﺑﺮای ﮐﺴﯽ ﮐﺎرﻧﮑﺮدم.ﻣﺮﻏﺪار ﺷﺪمﭼﻨﺪ وﻗﺖ ﭘﺲ از اﻧﺤﻼل ﺷﺮﮐﺖ در ﮐﺎر ﻣﺮغ وﺟﻮﺟﻪ ﻣﺎﻧﺪم ﺣﺘﯽ ﻣﺮﻏﺪاری زدم ﮐﻪ در آن ﮐﺎر، ﯾﮑﺴﺮی ﻣﺸﮑﻼﺗﯽ ﺑﺮاﯾﻢ ﭘﯿﺶ آﻣﺪ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﺮ ﮐﺲ در آن ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﺑﻮد ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﺮد.ﯾﮏ ﺷﺐ ﺣﺪودا در ﻋﺮض ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ۲۷ ﻫﺰار ﺗﺎ ﻣﺮغ ۲ﮐﯿﻠﻮﯾﯽام ﻣﺮدﻧﺪ. ﯾﻌﻨﯽ ﮐﻞ ﻣﺮغ ﻫﺎ اﻓﺘﺎدﻧﺪ وﻣﺮدﻧﺪ.آن روز ﻣﻦ ورﺷﮑﺴﺖﻧﺸﺪم ﭼﻮن ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺑﺤﺮان ﮐﺮدم. ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ ﻣﻠﮏ ﻫﺎﯾﻢ را ﺑﻪ ﻃﻠﺐ ﮐﺎرﻫﺎ ﺑﺪﻫﻢ اﻣﺎاﯾﻦ ﮐﺎر را ﻧﮑﺮدم. اﺟﺎزه ﻧﺪادم ﻃﻠﺐ ﮐﺎرﻫﺎ دوره ام ﮐﻨﻨﺪ و اﻋﺘﺒﺎرم زﯾﺮ ﺳﻮالﺑﺮود . ﻣﻠﮏﻫﺎﯾﻢ را ﺑﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﮐﻤﺘﺮ ﻓﺮوﺧﺘﻢ . ﭼﮏﻫﺎﯾﻢ راﭘﺎس ﮐﺮدم و ۶ ﻣﺎه ﻫﻢ ﮐﺎر را اداﻣﻪ دادم و اﺗﻔﺎﻗﺎ ﭘﻮل ﺧﻮﺑﯽ در آوردم.ﺳﺎل ۸۳ ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﻣﺎدر وﺧﻮاﻫﺮم ﺑﻪ ﻣﺮﮐﺰ ﺧﺮﯾﺪ ﺗﯿﺮاژه رﻓﺘﻪ ﺑﻮدم ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺮﮔﺸﺖ درﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺧﻮدم را ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻢ ﭼﻪ ﮐﺎر ﮐﻨﻢ و اواﯾﻞ ۸۴ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﻐﺎزه ۲۴ ﻣﺘﺮی رﺳﺘﻮراﻧﻢ را ﺑﺎ ﻧﺎم God fatherﯾﺎ ﻫﻤﺎن ﭘﺪر ﺧﻮاﻧﺪه اﻓﺘﺘﺎح ﮐﺮدم و دوﺑﺎره ﺑﻪ ﺻﻨﻌﺖ ﻏﺬا ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ.اﺳﻤﯽ ﮐﻪ زﻧﺪه اش ﮐﺮدمﻣﻦ در ﺛﺒﺖ ﺷﺮﮐﺖﻫﺎ اﺳﻢ ﭘﺪر ﺧﻮاﻧﺪه ﯾﺎ ﻫﻤﺎن God fatherرا ﺛﺒﺖ ﮐﺮده ﺑﻮدم اﻣﺎ وزارت ارﺷﺎد ﺑﻪ ﻣﻦ اﺟﺎزه زدن ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻧﻤﯽ داد. ﯾﮏ ﺳﺎل درﮔﯿﺮ ﮐﺎرﻫﺎ ﺑﻮدم ؛ وﻟﯽ ﻣﻮﻓﻖ ﻧﻤﯽ ﺷﺪم اﯾﻦ ﻗﺪر ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮدم ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮم رﺳﯿﺪ ﺳﯿﺴﺘﻢ را ﺟﻤﻊ ﮐﻨﻢ .ﻣﻐﺎزهﻫﺎﯾﻢ را اﺟﺎره ﺑﺪﻫﻢ وﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﯾﮏ آدم ﺑﯽ ﻣﺼﺮف ﺑﺸﻮم اﻣﺎ ﯾﮏﻟﺤﻈﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ اﺳﻢ را ﺑﻪ Good fatherﯾﺎ ﻫﻤﺎن ﭘﺪر ﺧﻮب ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺑﺪﻫﻢ.در ﺣﻘﯿﻘﺖ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﻣﺮده را دوﺑﺎره زﻧﺪه ﮐﺮدم. ﺷﺎﯾﺪ اﮔﺮ اﻻن ﭼﻨﺪ ﺳﺎل ﻗﺒﻞﺑﻮد، اﺳﻢ ﭘﺪر ﺧﻮب را اﻧﺘﺨﺎب ﻧﻤﯽ ﮐﺮدم وﻟﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ اﯾﻦ اﺳﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺟﺎ اﻓﺘﺎده وﺗﻮاﻧﺴﺘﻪ ﺧﻮدش رادردل ﻫﺎ ﺟﺎ ﮐﻨﺪ، ﻃﻮری ﮐﻪ ۱۱۴ ﻧﻔﺮ در اﯾﺮانوﺧﺎرج از اﯾﺮان ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻨﺪ از ﻣﺎ ﺷﻌﺒﻪ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ. اﻻن ۴۹۳ ﻧﻔﺮ در ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻣﻦ ﻣﺸﻐﻮل ﺑﻪ ﮐﺎر ﻫﺴﺘﻨﺪ.ﻫﺮ ﮐﺪام ازاﯾﻦ اﻓﺮاد ۳ﺗﺎ۴ ﻧﻔﺮ را ﺗﺤﺖ ﭘﻮﺷﺶ ﺧﻮدﺷﺎندارﻧﺪ.۴۷۵۳ ﻧﻔﺮ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ در ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻣﻦ ﮐﺎر ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.
برگرفته از مصاحبه های انجام شده با آقای شهرام فخار
ﻣﺤﺴﻦ ﺳﻼﺟﻘﻪ ﮐﺎرآﻓﺮﯾﻨﯽ ﺑﺎ ﻓﺮوﺷﮕﺎه ﺳﺎز اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ ﺟﻬﺎن دﯾﺘﺎ
ﻣﺤﺴﻦ ﺳﻼﺟﻘﻪ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺳﺎل ۱۳۶۰ و اﻫﻞ ﮐﺮﻣﺎن می باشد. در مورد زندگی و تحصیلات خود می گوید : در ﺧﺎﻧﻮاده ای ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺑﺰرگ ﺷﺪه ام . ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻐﻞ ﭘﺪرم ﭼﻨﺪ ﺳﺎل ﻧﻮﺟﻮاﻧﯽ ام را در اﺻﻔﻬﺎنﮔﺬراﻧﺪم ﺳﭙﺲ ﺟﻬﺖ ﺗﺤﺼﯿﻼت ﻣﺘﻮﺳﻄﻪ و داﻧﺸﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﮐﺮﻣﺎن آﻣﺪم . در ﻃﻮل دوران ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺑﻪ ﻓﻌﺎﻟﯿﺘ ﻬﺎی ﻣﺨﺘﻠﻔﯽ در زﻣﯿﻨﻪ اﯾﻨﺘﺮﻧﺖ و ﻓﻨﺎوری اﻃﻼﻋﺎتﭘﺮداﺧﺘﻢ و ﺑﻪ دﻟﯿﻞ ﻋﻼﻗﻪ ای ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ و اﯾﻨﺘﺮﻧﺖ داﺷﺘﻢ ﻫﻤﺰﻣﺎن ﺑﻪ آﻏﺎز دوره داﻧﺸﮕﺎﻫﯽ وارد اﯾﻦ ﮐﺎر ﺷﺪم و ﺷﺮوع ﺑﻪ ﻓﺮاﮔﯿﺮی دورﻫﺎی ﻓﻨﺎوریاﻃﻼﻋﺎت و ﺗﺠﺎرت اﻟﮑﺘﺮوﻧﯿﮑﯽ کردم و ﻣﺪارک ﻣﻌﺘﺒﺮی را در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ ﮐﺴﺐ ﮐﺮدم و ﻫﻢ اﮐﻨﻮن ﻧﯿﺰ در ﺣﺎل ﺗﺤﺼﯿﻞ در دوره ﻫﺎی ﭘﯿﺸﺮﻓﺘﻪ ﻓﻨﺎوریاﻃﻼﻋﺎت و ﺗﺠﺎرت اﻟﮑﺘﺮوﻧﯿﮑﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ وﻗﺘﯽ ﺷﺨﺼﯽ ﻣﺸﻐﻮل ﺑﻪ ﮐﺎر ﻣﯽ ﺷﻮد، آن ﭼﻨﺎن درﮔﯿﺮ ﮔﺮﻓﺘﺎری ﻫﺎی ﮐﺎری و ﻣﺸﮑﻼت زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﻪ ﺑﻪﻃﻮر ﻧﺎﺧﻮاﺳﺘﻪ از درس ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮد و ﻣﻦ ﻫﻢ اﻣﯿﺪوارم ﺑﺘﻮاﻧﻢ ﺗﺤﺼﯿﻼت داﻧﺸﮕﺎﻫﯽ را در اﯾﻦ رﺷﺘﻪ اداﻣﻪ دﻫﻢ. در ﺣﺎل ﺣﺎﺿﺮ ﻣﺪﯾﺮ ﭘﺮوژه و ﺳﯿﺎﺳﺘﮕﺬار اﺻﻠﯽ ﮐﺴﺐ و ﮐﺎر ﻓﺮوﺷﮕﺎه ﺳﺎز اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ ﺟﻬﺎن دﯾﺘﺎ ﺳﺎﯾﺖ ﻣﻨﺘﺨﺐ وزارت ﺑﺎزرﮔﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﺑﺮﺗﺮﯾﻦ ﺳﺎﯾﺖ ﺗﺠﺎرتاﻟﮑﺘﺮوﻧﯿﮑﯽ ﮐﺸﻮر در ﺳﺎل ۱۳۸۶ و دارﻧﺪه اوﻟﯿﻦ ﻣﺪال اﻟﮑﺘﺮوﻧﯿﮑﯽ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪ و ﻣﯿﻞ ﺑﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ از ﻣﺮﮐﺰ ﮐﯿﻔﯿﺖ ﻫﺎی ﺑﺮﺗﺮ اﻟﺴﯿﺘﮑﺲ ﻫﺴﺘﻢ.
ﺳﺎﯾﺖ ﻓﺮوﺷﮕﺎه ﺳﺎز ﺟﻬﺎن دﯾﺘﺎ را ﻫﻤﺰﻣﺎن ﺑﺎ دوران داﻧﺸﺠﻮﯾﯽ در اواﺧﺮ ﺳﺎل ۱۳۸۳۱ ﺑﻌﺪ از ﻓﺮاز و ﻧﺸﯿﺒﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ داﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ و ﺑﺎ ﮐﻤﮏ ﻫﻤﺴﺮم راه اﻧﺪازیﮐﺮدم و در اﯾﻦ ﻣﺪت ﻫﯿﭻ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻪ ﺟﺰ ﭘﺪرم ﮐﻤﮏ ﻣﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﮑﺮدﻧﺪ, ﭘﺪرم ﻫﻢ ﺑﺎ اﯾﻦ ﮐﺎر ﭼﻨﺪان ﻣﻮاﻓﻖ ﻧﺒﻮدﻧﺪ و ﺑﻪ ﺟﺮأت ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﺸﮑﻼت ﻓﺮاواﻧﯽدر روﻧﺪ ﮐﺎر وﺟﻮد داﺷﺖ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﺮ ﻓﺮد ﮐﺎرآﻓﺮﯾﻦ دﯾﮕﺮی ﺑﺮای ﺷﺮوع و ﺗﻮسعه ﻃﺮح ﺧﻮد ﺑﺎ ﻣﺸﮑﻼت ﻣﺎﻟﯽ و دﻏﺪﻏﻪ ﻫﺎی ﻓﺮاواﻧﯽ روﺑﺮو ﺑﻮدم ﮐﻪﻧﺎﭼﺎر ﺑﻪ ﻓﺮوش ﺧﻮدرو و ﻗﺮض از اﻗﻮام ﺷﺪم و ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻢ از اﻣﮑﺎﻧﺎت دوﻟﺘﯽ و ﺗﺴﻬﯿﻼت ﺑﺎﻧﮑﯽ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﭘﯿﮕﯿﺮﯾﻬﺎی ﻣﺪواﻣﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ اﻣﺮوز داﺷﺘﻪ ام اﺳﺘﻔﺎدهﻧﻤﺎﯾﻢ وﻟﯽ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﺎﻧﻪ ﺑﻌﺪ از ﭘﯿﺎده ﺳﺎزی اوﻟﯿﻪ ﻃﺮح و ﻓﺮوش ﻧﺮم اﻓﺰار و دﯾﮕﺮ ﺧﺪﻣﺎت اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ در ﻫﻤﺎن اواﯾﻞ ﮐﺴﺐ و ﮐﺎر ﮐﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﭘﺎﯾﮕﺎه اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ ﺟﻬﺎندﯾﺘﺎ اراﺋﻪ دادم ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪم ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ در ﮔﺮدش ﺧﻮد را اﻓﺰاﯾﺶ دﻫﻢ و ﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺗﯿﻢ ﻫﺎی ﺗﺨﺼﺼﯽ ﻣﻮرد ﻧﯿﺎز ﺑﭙﺮدازم و ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از ﻧﻈﺮﻫﺎی ﮐﺎرﺷﻨﺎﺳﯽو آﯾﻨﺪه ﻧﮕﺮی ﮐﺎرﺷﻨﺎﺳﺎن ﺗﯿﻢ ﻫﺎی ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺪه ﺑﺎ ﮔﺬﺷﺖ زﻣﺎن و روﻧﺪ ﺗﮑﻨﻮﻟﻮژی ﻧﯿﺰ ﻫﻤﮕﺎﻣﯽ و ﻫﻤﺴﻮﯾﯽ ﺧﻮد را در زﻣﯿﻨﻪ ﺗﺠﺎرت اﻟﮑﺘﺮوﻧﯿﮏ ﺣﻔﻆ ﻧﻤﺎﯾﻢ ودر ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﻃﺮح ﻓﺮوﺷﮕﺎه ﺳﺎز ﺟﻬﺎن دﯾﺘﺎ ﺑﭙﺮدازﯾﻢ.
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﺎﻧﻪ ﺑﺎ راه اﻧﺪازی اﯾﻦ ﻃﺮح در ﺣﺎل ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺮای ۷ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ و ﺻﺪﻫﺎ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻏﯿﺮ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ اﯾﺠﺎد ﮐﺎر و اﺷﺘﻐﺎل زاﯾﯽ ﮐﺮده ام و ﻣﻦﻫﻢ اﮐﻨﻮن ﺑﺎ ﻫﻤﺮاﻫﯽ اﯾﻦ ﮔﺮوﻫﻬﺎ در ﺣﺎل ﺗﻮﺳﻌﻪ ﻃﺮح ﻓﺮوﺷﮕﺎه ﺳﺎز و ﭘﯿﺎده ﺳﺎزی ﻃﺮﺣﻬﺎ و اﯾﺪه ﻫﺎی ﺟﺪﯾﺪ در زﻣﯿﻨﻪ ﺗﺠﺎرت اﻟﮑﺘﺮوﻧﯿﮑﯽ در ﮐﺸﻮرﻣﺎن ﻫﺴﺘﯿﻢو ﺗﺎ ﺑﻪ اﻣﺮوز ﺑﻪ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻫﺎی ﻣﺘﻌﺪدی در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ دﺳﺖ ﯾﺎﻓﺘﯿﻢ اﯾﻢ و ﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ ام ﺳﺎﯾﺖ ﻓﺮوﺷﮕﺎه ﺳﺎز اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ ﺟﻬﺎن دﯾﺘﺎ را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان اوﻟﯿﻦ ﺳﺎﯾﺖ ﭘﯿﺸﺮوﺗﺨﺼﺼﯽ در راه اﻧﺪازی ﻓﺮوﺷﮕﺎه اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ در ﮐﺸﻮر ﺟﻤﻬﻮری اﺳﻼﻣﯽ اﯾﺮان ﻣﻄﺮح ﻧﻤﺎﯾﻢ و در اﯾﻦ ﻣﺴﯿﺮ ﻣﯿﺘﻮاﻧﻢ ﯾﮑﯽ از راﻫﮑﺎرﻫﺎی ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺟﻬﺎن دﯾﺘﺎ را درزﻣﯿﻨﻪ ﺟﺬب ﺑﺎزار ﻧﻤﺎﯾﺶ وﻓﺎداری ﺑﻪ ﻣﺸﺘﺮﯾﺎن,ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻧﯿﺎز ﻣﺸﺘﺮﯾﺎن,ﺧﺪﻣﺎت و ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ ﺳﺮﯾﻊ ﻧﺎم ﺑﺒﺮم ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ اﻫﺪاف ﺧﻮد را ﻧﯿﺰ ﺑﺮ اﺳﺎس ﭼﻨﯿﻦ ﻓﺎﮐﺘﻮرﻫﺎی ﺗﻌﯿﯿﻦ ﮐﺮده ام.در واﻗﻊ اﯾﺪه اﯾﺠﺎد ﭘﺎﯾﮕﺎه ﻓﺮوﺷﮕﺎه ﺳﺎز اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ ﺟﻬﺎن دﯾﺘﺎ و راه اﻧﺪازی ﻣﺮﮐﺰ ﻫﺪاﯾﺖ ﺑﺎزارﻫﺎی ﺳﻨﺘﯽ ﺑﻪ ﺑﺎزارﻫﺎی ﻧﻮﯾﻦ اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻧﺮم اﻓﺰارﻓﺮوﺷﮕﺎه آﻧﻼﯾﻦ ﻫﻤﺰﻣﺎن ﺑﺎ ﺣﻀﻮر ﻣﻦ در اوﻟﯿﻦ دوره آﻣﻮزﺷﯽ ﺗﺠﺎرت اﻟﮑﺘﺮوﻧﯿﮑﯽ و ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﺗﻬﯿﻪ ﯾﮏ ﻃﺮح ﮐﺴﺐ و ﮐﺎر ﺑﺎ اﻧﮕﯿﺰه ﻋﻼﻗﻪ ﺑﻪ آزادی و اﺳﺘﻘﻼل ورﺿﺎﯾﺖ ﺷﻐﻠﯽ در ﻫﻤﺎن ﺳﺎل ۱۳۸۳ ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺖ و ﺷﺮﮐﺖ در اﯾﻦ دوره آﻣﻮزﺷﯽ واﻗﻌﺎ ﺑﺮای ﻣﻦ ﻣﻔﯿﺪ واﻗﻊ ﺷﺪ.ﻣﻦ در آن زﻣﺎن در ﺣﺎل ﺗﺤﻘﯿﻘﺎت و ﺟﺴﺘﺠﻮیﻣﺪاوم اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ و ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ در وﺿﻌﯿﺖ ﺑﺎزار اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ اﯾﺮان ﺑﻮدم و اﺣﺴﺎس ﮐﺮدم ﺑﺎ ورود اﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﺑﻪ اﯾﺮان و ﻓﺮاﮔﯿﺮ ﺷﺪن اﯾﻨﺘﺮﻧﺖ در ﮐﺸﻮرﻣﺎن ﺧﻮاﻫﻢ ﺗﻮاﻧﺴﺖﺳﻬﻢ ﺧﻮﺑﯽ را در اﯾﻦ ﺑﺎزار ﺑﺮای ﺧﻮد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ و ﻣﯿﺘﻮاﻧﻢ ﺑﻪ اﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﯾﮏ اﺑﺰار ﮐﺴﺐ درآﻣﺪ ﻧﮕﺎه ﮐﻨﻢ و ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر ﮐﺴﺐ ﺳﻮد و رﺷﺪ,ﮐﺴﺐ و ﮐﺎریرا در اﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﺗﺎﺳﯿﺲ و اداره ﮐﻨﻢ و از اﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﻣﻨﺎﺳﺐ اﺳﺘﻔﺎده ﮐﻨﻢ و ﺧﻮاﻫﻢ ﺗﻮاﻧﺴﺖ در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ ﭘﯿﺸﻘﺪم ﺑﺎﺷﻢ ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ اﻗﺪام ﺑﻪ ﭘﯿﺎده ﺳﺎزی اﯾﺪه ﺧﻮددر زﻣﯿﻨﻪ ﺗﺠﺎرت اﻟﮑﺘﺮوﻧﯿﮑﯽ ﻧﻤﻮدم و ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ از اﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﺑﻪ ﻧﺤﻮ اﺣﺴﻦ اﺳﺘﻔﺎده ﮐﻨﻢ و ﺑﺮای ﮐﺎر و ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﮔﺬاری ﮐﻨﻢ ورﯾﺴﮏ ﻣﺎﻟﯽ را ﺟﻬﺖ ﺳﺎزﻣﺎﻧﺪﻫﯽ و اداره آن ﺑﭙﺬﯾﺮم ﮐﻪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﻧﻮآوری، ﺧﻼﻗﯿﺖ، اﯾﺪه ﺳﺎزی و ﭘﺸﺘﮑﺎر زﯾﺎد ﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺳﺎزﻣﺎن ﻣﻨﺎﺳﺒﯽ را اﯾﺠﺎد ﮐﻨﻢ و ﺑﻪﺧﻮاﺳﺘﻪ ﻫﺎی ﺧﻮد روز ﺑﻪ روز ﻧﺰدﯾﮑﺘﺮ ﺷﻮم.
ﻫﻤﺎن ﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ از ﻧﺎم ﺳﺎﯾﺖﻓﺮوﺷﮕﺎه ﺳﺎز اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ ﺟﻬﺎن دﯾﺘﺎ ﻣﺸﺨﺺ اﺳﺖ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻧﺮم اﻓﺰار ﻓﺮوﺷﮕﺎه اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ ﺟﻬﺖ اﺳﺘﻔﺎده ﻓﺮوﺷﻨﺪﮔﺎن,ﺗﻮﻟﯿﺪ ﮐﻨﻨﺪﮔﺎنو اراﺋﻪ ﮐﻨﻨﺪﮔﺎن اﻧﻮاع ﺧﺪﻣﺎت و ﻫﻤﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ دﻧﺒﺎل ﻓﺮوش اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ ﻣﺤﺼﻮﻻت ﺧﻮد ﻫﺴﺘﻨﺪ ﭘﺮداﺧﺘﯿﻢ ﺑﺮای اﯾﻨﮑﻪ ﺗﺼﻮر می کردم ﻫﻤﻪ ﻓﺮوﺷﻨﺪﮔﺎن ﺟﻬﺖﻓﺮوش آﻧﻼﯾﻦ و ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻣﺤﺼﻮﻻت ﺧﻮد در دﻧﯿﺎی ﻣﺠﺎزی ﻧﯿﺎز ﺑﻪ راه اﻧﺪازی ﻓﺮوﺷﮕﺎه اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ دارﻧﺪ و ﻣﻦ می توانم ﺑﺎ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻧﺮم اﻓﺰار ﻓﺮوﺷﮕﺎه اﻟﮑﺘﺮوﻧﯿﮑﯽ در ﯾﮏﭘﺎﯾﮕﺎه و ﺑﺎ در اﺧﺘﯿﺎر ﻗﺮار دادن ﺧﺪﻣﺎت ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﻓﺮوﺷﻨﺪﮔﺎن ﻣﺘﻌﺪد, ﯾﮏ ﮐﺴﺐ و ﮐﺎر ﺧﻮب و ﺑﺎ ارزش را ﺑﺮای ﺧﻮد ﻓﺮاﻫﻢ
ﻧﻤﺎﯾﻢ ﻣﻦ وﻗﺘﯽ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮع ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮدم ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮاﻧﻢ ﭼﻪ ﺗﻌﺪاد ﻣﺸﺘﺮی را ﺑﺎ اﯾﻦ اﯾﺪه ﺟﺬب ﮐﻨﻢ ﺑﺎ اﺷﺘﯿﺎق ﻓﺮاواﻧﯽ ﮐﺎر را اداﻣﻪ ﻣﯿﺪادم و از اﯾﻦ ﺑﺎﺑﺖ ﺑﺴﯿﺎرﺧﺮﺳﻨﺪ ﺑﻮدم و ﻫﺮ روز ﺧﻮد را ﻗﻮی ﺗﺮ و ﻗﺪرﺗﻤﻨﺪ ﺗﺮ از روز ﻗﺒﻞ ﻣﯽ دﯾﺪم ﭼﻮن ﺑﻪ آﯾﻨﺪه اﻣﯿﺪوار ﺑﻮدم ﺷﻤﺎ در ﻧﻈﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻣﺎ در ﻫﻤﻪ ﺷﻬﺮﻫﺎ و اﺳﺘﺎﻧﻬﺎ ﻓﺮوﺷﮕﺎهﻫﺎی ﻣﺘﻌﺪدی دارﯾﻢ ﺣﺎل وﻗﺘﯽ ﻻزم ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ اﮐﺜﺮﯾﺖ اﯾﻦ ﻓﺮوﺷﻨﺪﮔﺎن و دﯾﮕﺮ ﮐﺎرﺑﺮان اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ ﺑﻪ ﻓﺮوش اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ ﻣﺤﺼﻮﻻت ﺧﻮد ﺑﭙﺮدازﻧﺪ و ﺷﻌﺒﻪ دومﻓﺮوﺷﮕﺎه ﺧﻮد را ﺑﺎ ﺣﺪاﻗﻞ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ در اﯾﻨﺘﺮﻧﺖ راه اﻧﺪازی ﮐﻨﻨﺪ ﻧﯿﺎز ﺑﻪ راه اﻧﺪازی وب ﺳﺎﯾﺖ ﻓﺮوﺷﮕﺎه اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ دارﻧﺪ و اﯾﻦ اﻣﺮ و روﻧﺪ رو ﺑﻪ ﺗﻮﺳﻌﻪ و ﺑﺎزار ﺗﻘﺎﺿﺎﺳﺒﺐ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ در ﺑﺮاﺑﺮ ﺑﺎزار وﺳﯿﻌﯽ از ﻣﺸﺘﺮﯾﺎن ﺑﺎﻟﻘﻮه و ﺑﺎﻟﻔﻌﻞ روﺑﺮو ﺷﻮم ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮاﻧﻢ ﻣﺤﺼﻮل ﻧﺮم اﻓﺰاری ﻓﺮوﺷﮕﺎه اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺷﺪه را ﺑﻪ آﻧﻬﺎ ﻋﺮﺿﻪﻧﻤﺎﯾﻢ و ﻣﺤﺼﻮﻻت ﺧﻮد را ﺑﺎ ﺳﻮد ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻪ ﻓﺮوش ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ و ﻓﺮوش ﻧﺮم اﻓﺰار را روز ﺑﻪ روز اﻓﺰاﯾﺶ دﻫﻢ در ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻣﺎ ﺑﺎ راه اﻧﺪازی ﭘﺮﺗﺎل ﺟﻬﺎن دﯾﺘﺎ اﻣﮑﺎناﯾﺠﺎد ﯾﮏ ﻓﺮوﺷﮕﺎه ﻣﺠﺎزی و اﺧﺘﺼﺎﺻﯽ را ﺑﺎ ﻗﺎﺑﻠﯿﺖ اﺗﺼﺎل ﺑﻪ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎﻧﮑﯽ ﮐﺸﻮر و ﺳﯿﺴﺘﻢ ﭘﺮداﺧﺖ ﭘﺴﺖ ﻫﻨﮕﺎم ﺗﺤﻮﯾﻞ ﮐﺎﻻ را ﺑﺎ ﻫﻤﮑﺎری ﭘﺴﺖ ﺟﻤﻬﻮریاﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮای ﻓﺮوﺷﻨﺪﮔﺎن ﻣﻬﯿﺎ ﻧﻤﻮده اﯾﻢ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻓﺮوﺷﮕﺎﻫﯽ ﺟﻬﺎن دﯾﺘﺎ در ﭘﮑﯿﺞ ﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻧﺮم اﻓﺰار ﻓﺮوﺷﮕﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻧﯿﺎزﻫﺎی ﻓﺮوﺷﻨﺪﮔﺎن و ﺑﺎاﻣﮑﺎﻧﺎﺗﯽ ﭼﻮن ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻫﺎی ﭘﺮداﺧﺖ آﻧﻼﯾﻦ, ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﻣﺤﺘﻮا ,ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﻓﺮوﺷﮕﺎه, ﻣﺎوژل ﻫﺎی ﮔﺰارﺷﯽ ﻣﺪﯾﺮﯾﺘﯽ و ﮐﺎرﺑﺮی در ﺟﻬﺖ ﺧﺮﯾﺪ و ﻓﺮوش اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ درﺳﻄﺢ ﺧﺮد و ﮐﻼن در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ وﯾﮋﮔﯽ ﺳﻬﻮﻟﺖ و راﺣﺘﯽ ﮐﺎر ﺑﺎ اﯾﻦ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻧﯿﺰ ﺳﺒﺐ ﺷﺪه اﺳﺖ ﺗﺎ اﻓﺮاد و ﻓﺮوﺷﻨﺪﮔﺎن ﺗﻨﻬﺎورود ﺑﻪ اﯾﻨﺘﺮﻧﺖ را ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ دﻧﯿﺎی ﺗﺠﺎرت اﻟﮑﺘﺮوﻧﯿﮑﯽ وارد ﺷﻮﻧﺪ و ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﻓﺎرﺳﯽ ﻓﺮوﺷﮕﺎه اﻟﮑﺘﺮوﻧﯿﮑﯽ ﺧﻮد را ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ ﮐﻪ اﯾﻦ اﻣﺮﻧﯿﺰ در اﻓﺰاﯾﺶ ﻓﺮوش ﻧﺴﺨﻪ ﻧﺮم اﻓﺰار ﻓﺮوﺷﮕﺎﻫﯽ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺷﺪه ﺗﺎﺛﯿﺮ ﺑﺴﺰاﯾﯽ داﺷﺖ و اﻋﺘﺮاف ﻣﯿﮑﻨﻢ در ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ اﯾﻦ ﻣﺤﺼﻮل ﺳﻌﯽ ﮐﺮدم ﮐﻪ ﻫﺮ اﯾﺮادی ﮐﻪوﺟﻮد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ را رﻓﻊ ﮐﻨﻢ و ﻓﺮوﺷﮕﺎه اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺷﺪه ﮐﺎﻣﻼ ﻣﻨﻄﺒﻖ ﺑﺮ ﻧﯿﺎز ﻓﺮوﺷﻨﺪه و ﮐﺎرﺑﺮ ﭘﺴﻨﺪ ﻃﺮاﺣﯽ ﺷﻮد.
برگرفته از مصاحبه های انجام شده با آقای محسن سلاجقه
طاهره جوان : کارآفرین موفق ملی
طاهره جوان ۴۸ ساله تا کلاس پنجم ابتدایی درس خوانده است و در حال حاضر مدیریت مزون شقایق و آرایشگاه شقایق را به عهده دارد. دو دوختر دارد که یکی در رشته پزشکی تحصیل می کند و دیگری لیسانس طراحی دوخت گرفته و در محل کار به او کمک می کند.
خانم طاهره جوان از حوادث زندگی خود چنین می گوید :
من در سن ۱۲سالگی، ۹۸ درصد سوختگی پیدا کردم. ۲۴ بار به خاطر سوختگیم عمل کردم. سوختگی ام به حدی بود که گردنم به فاصله دو سینه ام چسبید، چشم هایم از حالت درآمد و پاهایم به شکمم چسبید. شدت جراحت آنقدر زیاد بود که اصلاً من را باندپیچی نمی کردند. همان جا در بیمارستان با آقایی مثل خودم که ۷۵ درصد سوختگی داشت ازدواج کردم. یعنی وقتی از بیمارستان بیرون آمدم ۱۵ سالم بود. دو روز بعد هم ازدواج کردم.
همیشه از خدا شاکر بودم. با این که یک صورت سوخته دارم در عوض این همه هنر دارم، این همه کار می توانم انجام بدهم. می توانم برای مردم کار آفرینی بکنم. خیلی ها هستند که تحصیلات زیادی دارند ولی نمی توانند یک همچین کاری را بکنند. من تا کلاس چهارم درس خواندم ولی من می توانم با این سه تا انگشت دستِ راستم خیلی کارها بکنم. من از خدا همیشه خواستم به من آرامش بده، صبر بده، تا با همه مشکلات کنار بیایم.
این کارآفرین موفق در زمینه شروع کار خودش می گوید :
زمانی که در بیمارستان بودم تزریقات، پانسمان و بخیه را یاد گرفتم. جایی را اجاره کردم که ۶ اتاق داشت. یک آموزشگاه خیاطی، آرایشگاه و تزریقات دایر کردم و بافندگی هم انجام می دادم. هر کاری که می توانستم با آن نشان بدهم که من هم هستم را انجام می دادم و خیلی هم استعداد داشتم. عمر این آرایشگاه ۳۲ سال است و الآن ۱۲ کارمند دارد؛ این آرایشگاه را دخترم اداره می کند. در آمدی که از کارم در می آورم برایم مهم نیست. چون من ۳۰ سال کار کردم. درآمدی که می خواستم برای یک خانه و یک ماشین را دارم. ولی خوب این خانم هایی که اینجا کار می کنند خیلی برایم مهم هستند. حقوقِ این خیاط ها بین ۵۰۰ تا ۷۰۰ هزار تومان در ماه است، یک خانم خیاط در جامعه ما اصلاً چنین درآمدی ندارد.
خانم جوان در ارتباط با آموزش خیاطی برای دیگران می گوید :
من سالی سه ماه آموزشگاهی دایر می کنم برای رضای خدا. چون خدا این هنر را به من داده من هم باید به بندگان خدا کمک کنم. وقتی به بنده های خدا می دهم انگار به خدا می دهم، یعنی خدا راضی می شود. من خانم هایی که کم بلد هستند را میآورم، آموزش می دهم. اگر نیازمند باشند برای آنها چرخ می خرم، وسایل دست آماده می کنم. بعد برایشان مشتری می فرستم و یا خودم استخدامشان می کنم. با خودم می گویم “بگذار کار بکند. وقتی که من با این شرایطِ فیزیکی می تونم کار کنم چرا به این خانم ها کمک نکنم؟” ما حداقل روزی ۳۰۰ دست لباس می دوزیم. ما قیمت بسیار پایینی می گیریم. مثلاً یک کت را ما ۴۰۰۰ تومان می دوزیم. با این قیمت کم، ما همیشه کار داریم. خیاط ها اینجا بیکار نمی مانند. هر خیاط در اینجا روزی ۱۵ تا ۲۰ دست لباس می دوزد.
خانم طاهره جوان در مورد شکست های زندگی می گوید :
وقتی من در کاری شکست می خورم. یک تجربه است. خوب تجربه خیلی مهم است، آدم چگونه تجربه را بدست می آورد؟ برای بدست آوردن هر تجربه زمان نیاز است. وقتی زمان می گذرد در این زمان امکان رخداد شکست هم وجود دارد. وقتی من در کاری شکست می خورم این برای من تجربه می شود و من می توانم از راه دیگری وارد شوم و وقتی که از راه دیگری وارد می شوم. به این امید وارد می شوم که شکست نخورم. اگر هم دوباره شکست بخورم. چه اشکالی دارد؟ دوباره شروع می کنم. من این همه وقت دارم. حتی یک سال عمر آدم یک دنیا وقت است. اصلاً نمی توانم بگویم ۳۰سال کار کردم و خسته شدم. نه! فکر می کنم تازه شروع کرده ام و خیلی کارها می توانم انجام دهم.
خانم جوان برای مقابله با فشارهای زندگی چنین می گوید :
در زندگی هر کسی برای ناراحتی و دلسردی غم و مشکلات هست. خوب در زندگی من هم بوده. من هیچ وقت در کارم کم نیاوردم چون هر مشکل کاری را به راحتی حل کردم. کار هیچ وقت من را خسته نمی کرد. در خانواده هم اگر مشکلی بوده سعی کردم هم خیلی شاداب و هم خیلی محکم و هم خیلی خوش برخورد با این قضیه روبرو شوم. بعد وقتی که بدانم این مشکل را حل کردم. فقط مرگ را نمی شود حل کرد. چه چیز است که راه حل ندارد؟ من سعی می کنم با اینکه ناراحتم کسانی که دور و بر من هستند را ناراحت نکنم.
خانم جوان در رابطه با عوامل موفقیت خود در زندگی چنین توضیح می دهد :
قیمت مناسب کارِ ما باعث می شود مردم استقبال خوبی داشته باشند. دیدم چرا تا زمانی که لباس مردم آماده می شه اونا اینجا بی کار باشند. آرایشگاهم را دایر کردم که هم خانم ها اینجا بیکار نباشند و هم آرایشگران اینجا بتوانند کار کنند. من حتی اگر ۱۰۰ کارمند استخدام کنم من بازم کار دارم. اصلاً کار من کم نمی شود. روز به روز هم اضافه می شود. چون قیمت خیلی مناسب است. نگاه می کنم که اگر یک مشتری به اندازه کافی پول ندارد یا کمتر پول می گیرم یا اصلاً پول نمی گیرم و یا حتی شاید چیزی هم به او بدهم و کسی متوجه نشود. ما گاهی کارهای عروس و دامادهایی را رایگان درست می کنیم بعد به بقیه می گوییم اینها قبلاً حساب کردند. من خیلی لذت می برم که می توانم یک همچین کاری را انجام بدهم.
خانم جوان خداوند را بزرگترین حامی خود در زندگی دانسته و در این باره می گوید :
پروردگار حامی من بوده است. از خانواده هیچ حمایت نشدم. الآن بچه های من بزرگ شده اند. قبل از اون بچه های من یا به دنیا نیامده بودند و یا خیلی کوچیک بودند، کاری نمی توانستند برای من بکنند تازه من باید آنها را مراقبت هم می کردم. خانواده ای هم نبود که به من کمک بکند. خودم سرِ پا بودم به قدرت خدا. می توانستم روی پایم بایستم. من هرکاری که می خواستم را انجام دادم. اصلاً نمی شود من کاری را بخواهم ولی نتوانم انجام دهم. شاید باورتون نشه که من به مادرم درس می دادم.
توصیه های خانم طاهره جوان برای جوانان :
هیچ وقت برای هیچ کاری دیر نیست. هر وقت در هر سنی و در هر شرایطی بخواهید شروع کنید همان جا اولِ کار است. نا امیدی هم دلیل ندارد.بعضی ها وقتی من را می بینند یادِ پول می افتند. من دوست دارم من را بخواهند، من را دوست داشته باشند. آنها من را نمی بینند. توانگری من را نمی بینند. من خودم را خیلی بهتر می بینم. و خیلی بهتر احساس می کنم. بچه هایم اون چیزی که من هستم را نمی بینند، من را فقط یک مادر می بینند. دوست دارم من را بیشتر ببینند. وقتی من را بیشتر ببینند به خودشان کمک می شود. خودشان استفاده می کنند از اینکه من فقط یک مادر معمولی نیستم. یا یک خیاط معمولی نیستم. تا حالا ۳۵ روزنامه و مجله با من مصاحبه کرده اند. برای من اصلاً درصد سوختگیم مهم نیست. مهم خودم هستم. شاید من در مهمانی ها لباسی بپوشم که خانم ها من را نگاه کنند، مهم خود منم، مهم دل من است. من ناخن مصنوعی می گذارم و تو دستم انگشتر هم می اندازم. لاک هم می زنم. مهم من هستم که دوست دارم. در جمع هایی که من را باور دارند لباس زیبا تن همسرم می کنم تا او هم روحیه بگیردو از گوشه گیری دربیاید.
برگرفته از مصاحبه های انجام شده باخانم طاهره جوان
ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺴﻦ ﺳﯿﺪ ﺷﺠﺎع ﮐﺎرآﻓﺮﯾﻨﯽ ﺑﺎ ﺑﺮﻧﺪ ارﯾﮑﺎ
ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺴﻦ ﺳﯿﺪ ﺷﺠﺎع ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺳﺎل ۱۳۶۱ اﺳﺖ. ارﯾﮑﺎ در ﺳﺎل ۸۸ ﺑﺮﻧﺪ ﺳﺎل اﯾﺮان ﺷﺪ، ﺑﺎﻻﺗﺮ ازﻫﺎﮐﻮﭘﯿﺎن و ﮔﺮاد. اﻧﺘﺨﺎبﮐﻨﻨﺪه ﻫﻢ در وزرات ﺑﺎزرﮔﺎﻧﯽ ﺑﻮد. اﯾﻦ اﻧﺘﺨﺎب در ﻫﻤﻪ رﺷﺘﻪﻫﺎ اﻧﺠﺎم ﺷﺪه ﺑﻮد و ﺑﺮﻧﺪﻫﺎﯾﯽ ﭼﻮن ﺗﻮﻟﯽﭘﺮس، ﻓﺮش ﺷﻔﻘﯽ ﺗﺒﺮﯾﺰ، و ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺮﻧﺪ ﻣﻌﺘﺒﺮ دﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﺣﻀﻮر داﺷﺘﻨﺪ. ﺳﺎل ۸۸ اوﻟﯿﻦ ﺳﺎل اﯾﻦ اﻧﺘﺨﺎب ﺑﻮد و ﻗﺮار اﺳﺖ ﻫﺮ ﭘﻨﺞ ﺳﺎل ﯾﮏﺑﺎر ﻫﻢ ﺑﺮﮔﺰار ﺷﻮد، ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ارﯾﮑﺎ ﻫﻢ اﮐﻨﻮن ﺑﺮﻧﺪ ﺑﺮﺗﺮ ﻋﺮﺻﻪی ﭘﻮﺷﺎک اﺳﺖ.در ﺳﺎل ۸۹ ﻣﺤﻤﺪﺣﺴﻦ ﺳﯿﺪﺷﺠﺎع ﻣﺪﯾﺮ ﺑﺮﺗﺮ در ﻋﺮﺻﻪی ﭘﻮﺷﺎک ﺷﺪ و در ﻫﻤﺎن ﺟﺸﻨﻮاره ﺗﻨﺪﯾﺲ اﯾﻦ ﻋﻨﻮان و ﺗﻨﺪﯾﺲ ﺟﻮانﺗﺮﯾﻦ ﻣﺪﯾﺮ ﮐﺸﻮر را از دﺳﺖﻣﻌﺎون رﺋﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮر درﯾﺎﻓﺖ ﮐﺮد . در ﺳﺎل ۹۰ ارﯾﮑﺎ در ﮐﻨﺎر ﮔﺮوه ﺧﻮدروﺳﺎزی ﺳﺎﯾﭙﺎ، اﯾﺮاﻧﻮل، ﻣﺲ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ، ﻋﻈﯿﻢزاده ، ﭘﺎﮐﻨﻮش و .. . . ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﯾﮑﯽ از دهﺷﺮﮐﺖ ﺑﺮﺗﺮ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﻣﻠﯽ اﻧﺘﺨﺎب ﺷﺪ.
در ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺎل، در ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﭘﻮﺷﺎک ﮐﻪ در دﺑﯽ ﺑﺮﮔﺰار ﺷﺪ، اﯾﺘﺎﻟﯿﺎ اول ﺷﺪ، ﻓﺮاﻧﺴﻪ دوم ، اﺳﭙﺎﻧﯿﺎ ﺳﻮم و ﺑﺮای اوﻟﯿﻦ ﺑﺎر در ﺗﺎرﯾﺦ اﯾﺮان، اﯾﺮان ﭼﻬﺎرم ﺷﺪ واﯾﻦ ﺑﺎﻻﺗﺮﯾﻦ ﻣﻘﺎم اﯾﺮان در ﻋﺮﺻﻪ ﭘﻮﺷﺎک را، اﯾﻦ ﺟﻮان ﻣﺪﯾﺮ ﺑﺎ ﺑﺮﻧﺪش ارﯾﮑﺎ ﺑﻪ دﺳﺖ آورد. ﻫﻢ اﮐﻨﻮن ﺗﺮﮐﯿﻪ از آﻧﻬﺎ دﻋﻮت ﮐﺮده ﮐﻪ در ﮐﻨﺎر ﺑﺮﻧﺪﻫﺎی ﺑﺰرﮔﯽﭼﻮن ﺑﺮیﺑﺮی، ﺷﻨﻞ و ﺑﺮﻧﺪﻫﺎی ﺑﺰرگ دﯾﮕﺮ، ﺣﻀﻮر داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. اوﻟﯿﻦ ﺑﺮﻧﺪ اﯾﺮان در زﻣﯿﻨﻪ ﻟﺒﺎس ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪاﯾﺰو ۹۰۰۲ ﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ و ﺧﻂ ﺗﻮﻟﯿﺪﺷﺎن ﮐﺎﻣﻼ اﯾﺰوﻟﻪاﺳﺖ .اﯾﻦﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﺨﺸﯽ از ﻣﻮﻓﻘﯿﺖﻫﺎی ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺴﻦ ﺳﯿﺪ ﺷﺠﺎع اﺳﺖ. در ﺳﺎل ۹۸ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﯾﮑﯽ از ﺳﻪ ﻣﺸﺘﺮی ﺑﺮﺗﺮ ﺑﺎﻧﮏ ﻣﻠﯽ از ﻧﻈﺮ ﮔﺮدش ﺣﺴﺎب ﺑﺮﮔﺰﯾﺪه ﺷﺪو ﺑﻪ ﺗﺎﺋﯿﺪ ﻫﯿﺎت اﻣﻨﺎی ﺑﺎزار رﺿﺎ، ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻣﻐﺎزه دار ﺑﺎزار اﻧﺘﺨﺎب ﺷﺪه اﺳﺖ. ﺑﯿﺶ از ﻫﺰار ﻧﻔﺮ در ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺗﻮﻟﯿﺪ و ﺻﺪﻫﺎ ﻧﻔﺮ در ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺑﺎزارﯾﺎﺑﯽ، ﻓﺮوش، ﺣﻘﻮقو ﻃﺮاﺣﯽ ﺷﺮﮐﺖ او ﻣﺸﻐﻮل ﺑﻪ ﮐﺎر ﻫﺴﺘﻨﺪ و اوﻟﯿﻦ ﺑﺮﻧﺪ اﯾﺮان اﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺒﮏ ﻓﺮوشﺷﺎن ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻫﻤﺎﯾﺶ اﺳﺖ. ﻫﻤﻪی اﻗﺪاﻣﺎت ﻻزم ﺑﺮای ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻣﺪلﻫﺎیﻣﺨﺘﻠﻒ ﺗﻮﻟﯿﺪاﺗﺶ اﻧﺠﺎم ﻣﯽدﻫﺪ و ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﻧﺪی اﺳﺖ ﮐﻪاﯾﻦ ﮐﺎر را ﺑﻪ دﻗﺖ و ﺟﺪﯾﺖ ﭘﯿﮕﯿﺮی ﻣﯽﮐﻨﺪ.اﯾﻨﻬﺎ ﻫﻤﻪ ﻓﺎز اول ﻃﺮحﻫﺎی اﯾﻦ ﺟﻮان ﻣﻮﻓﻖ و ﻣﺪﯾﺮ اﺳﺖ. وﻗﺘﯽ ﻣﯽﭘﺮﺳﻢ آﯾﺎ اﯾﻦ ﮐﻪاﻻن ﺑﻪ دﺳﺖ آوردهای روﯾﺎﯾﺖ ﺑﻮد؟ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ: ﻧﻪ، ﻓﻌﻼ روﯾﺎﯾﻢ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪدر ده ﺷﻬﺮ ﻣﻬﻢ اروﭘﺎ، ارﯾﮑﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﯽ ﮐﺸﻮرﻣﺎن ﺣﻀﻮر داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. اﻧﺸﺎءاﷲاز ﺳﺎل ۱۹ اﯾﻦ ﮐﺎر را ﺧﻮاﻫﻢ ﮐﺮد.
محمد حسن سید شجاع در مورد رویای زندگی خودش می گوید : در ﭘﺎﺳﺎژی ﮐﻪ ﮐﺎر ﻣﯽﮐﺮدم، ﺑﺘﻮاﻧﻢ ﻣﻐﺎزهای اﺟﺎره ﮐﻨﻢ.ﻣﻦ در رﺷﺘﻪ رﯾﺎﺿﯽ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﮐﺮدم اﻣﺎ ﻫﺮﭼﻪ ﮐﻪ ﯾﺎد ﮔﺮﻓﺘﻪام از ﺑﺎزار و در ﺣﯿﻦ ﮐﺎر ﮐﺮدن ﺑﻮد. روزی ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﺎزار رﻓﺘﻢ ﻫﻨﻮز ﺑﻪ ﻣﺪرﺳﻪ ﻣﯽرﻓﺘﻢ، ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﻣﺠﺒﻮرﺷﺪم درﺳﻢ را در دﺑﯿﺮﺳﺘﺎن ﺷﺒﺎﻧﻪ ﻣﺮوی ﺑﺨﻮاﻧﻢ ﺗﺎ ﺑﻪ ﮐﺎرم ﻟﻄﻤﻪ ﻧﺨﻮرد. درﺳﻢ ﺧﻮب ﺑﻮد. وﻗﺘﯽ در ﺳﺎل ﺳﻮم دﺑﯿﺮﺳﺘﺎن ﺑﻮدم در اﻟﻤﭙﯿﺎد رﯾﺎﺿﯽ ﻧﻔﺮ ﺳﻮم ﮐﺸﻮر ﺷﺪه ﺑﻮدم. ﭘﺪرم در ﺗﻮﻟﯿﺪی ﭘﻮﺷﺎک ﮐﻮدﮐﺎن ﻣﺸﻐﻮل ﺑﻪ ﮐﺎر ﺑﻮد و ﻣﻦ از ﺷﺶ- ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﺎ ﭘﺪرم ﺑﻪ ﻣﺤﯿﻂﻫﺎی ﺗﻮﻟﯿﺪی ﻣﯽرﻓﺘﻢ و ﮐﺎر ﭘﻮﺷﺎک ﺑﺮاﯾﻢ ﻣﻠﻤﻮسو آﺷﻨﺎ ﺑﻮد. ﺧﻼﺻﻪ آﻧﮑﻪ وﻗﺘﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻓﺸﺎر اﻗﺘﺼﺎدی ﻗﺮار ﺷﺪ ﺑﯿﻦ اداﻣﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ دادن و ﮐﺎر در ﺑﺎزار ﯾﮑﯽ را اﻧﺘﺨﺎب ﮐﻨﻢ، ﻣﺮدی ﮐﻪ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﻣﻬﻤﯽدر زﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ داﺷﺖ، ﮔﻔﺖ: ﺑﺎزار ﻫﻢ ﻣﺜﻞ داﻧﺸﮕﺎه اﺳﺖ. ﺷﻤﺎ در اﯾﻨﺠﺎ درس زﻧﺪﮔﯽ را ﺑﺼﻮرت ﻋﻤﻠﯽ ﯾﺎد ﻣﯽﮔﯿﺮﯾﺪ و آﻧﺠﺎ درسﻫﺎی ﺗﺌﻮری را .ﺧﻮدت اﻧﺘﺨﺎب ﮐﻦ و ﺑﺒﯿﻦﻣﯽﺧﻮاﻫﯽ ﺑﺮوی زﻧﺪﮔﯽ را ﺗﺌﻮری ﯾﺎد ﺑﮕﯿﺮی ﯾﺎ زﻧﺪﮔﯽ راﺑﺼﻮرت ﻋﻤﻠﯽ. آن ﺟﻤﻠﻪ ﮐﻪ اﯾﺸﺎن ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﺧﻂ زﻧﺪﮔﯽ ﻣﺮا ﻋﻮض ﮐﺮد، ﭼﻮن ﻣﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ داﺷﺘﻢزﻧﺪﮔﯽ را ﻋﻤﻼ ﯾﺎد ﺑﮕﯿﺮم. ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﺗﺮﺟﯿﺢ دادم ﮐﺎر را اداﻣﻪ ﺑﺪﻫﻢ. ﺣﻘﻮق ﺑﺴﯿﺎر ﭘﺎﯾﯿﻨﯽ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻢ، ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮد و اذﯾﺖ ﻣﯽﺷﺪم اﻣﺎ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻣﺮا ﺳﺎﺧﺖ. او از ﺗﺮﮐﯿﻪ ﺟﻨﺲ ﻣﯽآورد و ﻣﻦ در آﻧﺠﺎ ﺑﺎ ﺑﺮﻧﺪﻫﺎی روز دﻧﯿﺎ آﺷﻨﺎ ﺷﺪم. ﺷﺎﮔﺮد ﻣﻐﺎزه ﺑﻮدم اﻣﺎ اﯾﻦ ﻣﺎرکﻫﺎی ﻣﻌﺮوف ﺑﺮاﯾﻢ ﻣﺜﻞ اﺳﻢ و ﻓﺎﻣﯿﻞ دوﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻮد وﻫﻤﻪ را ﺣﻔﻆ ﻣﯽﮐﺮدم.
اﺗﻔﺎﻗﺎ ﺧﻮب ﺑﻮد ﮐﻪ آﻧﺠﺎ ﮐﺎرﮔﺎه ﺗﻮﻟﯿﺪی ﻧﺒﻮد ﭼﻮن دراﯾﻦ ﺻﻮرت ذﻫﻨﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ. ﻣﺪلﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻟﺒﺎس ﻣﯽآﻣﺪ ودر آن ﺳﻦ ﺑﭽﮕﯽ ﻫﻤﻪی آﻧﻬﺎ در ذﻫﻨﻢﻣﯽﻧﺸﺴﺖ و ﺑﻪاﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﻣﻦ ﺑﺎ ﮐﯿﻔﯿﺖ آﺷﻨﺎ ﺷﺪم.
اوﻟﯿﻦ رﻣﺰ ﻣﻮﻓﻘﯿﺘﻢ اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ ده ﺳﺎل ﺑﺪون آﻧﮑﻪ ﺟﺎﺑﺠﺎ ﺷﻮم و از اﯾﻦ ﺷﺎﺧﻪ ﺑﻪآن ﺷﺎﺧﻪ ﺑﭙﺮم، ﭘﯿﺶ ﯾﮏﻧﻔﺮ ﮐﺎر ﮐﺮدم
در مورد تولیدی خودش می گوید : ﯾﮏ روز ﮐﻪ ﺑﺮای ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺣﺴﺎب ﺑﻪ ﭘﺎﺳﺎژ وﻧﮏ رﻓﺘﻪ ﺑﻮدم، دﯾﺪم ﻣﺎﻧﺘﻮﻫﺎﯾﯽ آورده اﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮوک اﺳﺖ و ﻣﺪل ﺧﺎﺻﯽ اﺳﺖ. ﻫﻤﺎن ﻣﺎﻧﺘﻮﻫﺎی ﻟﯿﻨﻦ ﮐﻪ ﺳﻔﯿﺪ و ﺻﻮرﺗﯽ آن ﻣﺪ ﺷﺪه ﺑﻮد .آﻧﺠﺎ دﯾﺪم ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻢﻫﺎ ﺑﺎ ﻋﻼﻗﻪ ﻓﺮاوان ﻣﺎﻧﺘﻮﻫﺎ را ﻣﯽﺧﺮﻧﺪ. ﮐﻤﺮﺑﻨﺪش ﮐﻨﻒ ﺑﻮد و ﺑﻪ آان ﻣﻬﺮهﻫﺎی رﻧﮕﯽ آوﯾﺰان ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ و ﺑﺎﺷﻠﻮارﻫﺎی ﮔﺸﺎد ﻣﯽﭘﻮﺷﯿﺪﻧﺪ. از آن آﻗﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻐﺎزه ﺑﻮد ﭘﺮﺳﯿﺪم اﯾﻨﻬﺎ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ: اﯾﻦ ﻣﺎﻧﺘﻮﻫﺎ را ﺗﺎزه از ﺗﺮﮐﯿﻪ آ ورده ام و ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮش ﻓﺮوﺷﻨﺪ.اﺷﺘﺒﺎه ﮐﺮدم ﮐﻪ ﮐﻢ آورده ام. ﺑﺎزار رﺿﺎ ﺻﺒﺢﻫﺎ ﺳﺎﻋﺖ ۹ ﺑﺎز ﻣﯽﺷﺪ.ﻣﻦ ﺳﺎﻋﺖ ۷ آﻣﺪم و ﺑﻪ ﺑﺎزار ﭘﺎرﭼﻪﻓﺮوﺷﻬﺎ رﻓﺘﻢ و ﭘﺎرﭼﻪاش را ﭘﯿﺪا ﮐﺮدم و ﺷﺐ ﻣﺠﺪدا ﺑﻪ آن ﻣﻐﺎزه رﻓﺘﻢ و از آن آﻗﺎ ﯾﮑﯽ دوﺗﺎ از آن ﻣﺎﻧﺘﻮﻫﺎ را اﻣﺎﻧﺖ ﮔﺮﻓﺘﻢ.ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮای ﺧﻮاﻫﺮم ﻣﯽﺧﻮاﻫﻢ. ﻣﺎﻧﺘﻮﻫﺎ را ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﮐﺎرم ﻧﺸﺎن دادم و ﮔﻔﺘﻢ اﯾﻦ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﻓﺮوش ﺧﻮﺑﯽ ﺧﻮاﻫﺪ داﺷﺖ. ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺑﺎﺑﺎ. ﻣﺎ ﺗﺎپ و ﺗﯽﺷﺮت ﻓﺮوش ﻫﺴﺘﯿﻢ. ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﻦ دﯾﺪم اﯾﻦ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﻓﺮوش ﺧﻮﺑﯽ دارد.« ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ.
ﮔﻔﺘﻢ: از ﺣﻘﻮﻗﻢ ﭼﻘﺪر ﻣﺎﻧﺪه؟ ﮔﻔﺖ: ﺻﺪ ﻫﺰار ﺗﻮﻣﺎن . اﯾﻦ ﭘﻮل را ﮔﺮﻓﺘﻢ و ﯾﮏ ﻃﺎﻗﻪﺳﻔﯿﺪ از آن ﭘﺎرﭼﻪ را ﺧﺮﯾﺪم و ﭘﻨﺠﺎه ﻫﺰار ﺗﻮﻣﺎن دادم و از آن ﭘﺎرﭼﻪ ﺑﯿﺴﺖ ﻣﺎﻧﺘﻮ و ﺑﯿﺴﺖ ﺷﻠﻮار دوﺧﺘﻨﺪ. ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻌﺪ از ﻫﻔﺖ، ﻫﺸﺖ ﺳﺎل ﮐﺎر ﮐﺮدن ﯾﮏ ﻗﻔﺴﻪﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯿﺪ ﮐﻪ ﺧﻮدم آن را ﺑﻔﺮوﺷﻢ. ﻣﻮاﻓﻘﺖ ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ: ﻣﯽدﻫﻢ اﻣﺎ ﻣﯽداﻧﻢ ﮐﻪ ﺿﺮر ﻣﯽﮐﻨﯽ. ﺧﻼﺻﻪ آﻧﮑﻪ آوردم و دادم ﺧﯿﺎط آن ﻣﺎﻧﺘﻮﻫﺎ و ﺷﻠﻮار را دوﺧﺖ. ﺑﻪ ﺧﯿﺎط ﮔﻔﺘﻢ ﭘﻮﻟﺶ را وﻗﺘﯽﻓﺮوﺧﺘﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﯽدﻫﻢ . روزی ﮐﻪاﯾﻦ ﻣﺎﻧﺘﻮ و ﺷﻠﻮار آﻣﺎده ﺷﺪ و ﺑﻪ ﻣﻐﺎزه آﻣﺪ، ﺳﺎﻋﺖ ۱۰ ﺑﻮد و ﺗﺎ ﺳﺎﻋﺖ ﯾﺎزده وﻧﯿﻢ ﻫﻤﻪ ۲۰ دﺳﺖ ﻣﺎﻧﺘﻮ و ﺷﻠﻮار ﺗﻤﺎم ﺷﺪهﺑﻮد. ﺻﺎﺣﺐﮐﺎرم ﺗﺎ اﯾﻦ را دﯾﺪ ﻻﻣﭗ ﻣﻐﺰش روﺷﻦ ﺷﺪ وﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﻮدش اﯾﻦ ﻣﺎﻧﺘﻮﻫﺎ را ﺗﻮﻟﯿﺪﮐﻨﺪ.
ﻣﻦ از ﻧﻈﺮ ﻣﺎﻟﯽ و وﺿﻌﯿﺖ ﺧﺎﻧﻮادﮔﯽ ﺑﻪ ﺣﻘﻮﻗﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻢ اﺣﺘﯿﺎج داﺷﺘﻢ و ﺗﻮان ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻧﺪاﺷﺘﻢ. ﺿﻤﻦ آن ﻣﮑﺎﻧﯽ ﻫﻢ ﺑﺮای ﻋﺮﺿﻪ ﻧﺪاﺷﺘﻢ وﻟﯽ اﯾﺸﺎنﺑﯿﺴﺖﻫﺰاردﺳﺖ از آن ﻣﺎﻧﺘﻮﻫﺎرا ﻓﺮوﺧﺖ و اﺳﺎﺳﺎ ﺑﻌﺪ از آن ﺟﺮﻗﻪ، ﺧﻂ ﻓﮑﺮی اش ﻋﻮض و ﻣﺎﻧﺘﻮ ﻓﺮوش ﺷﺪ وﻟﯽ ﻣﻦ ﻫﻢﭼﻨﺎن ﺷﺎﮔﺮد ﻣﻐﺎزه ﺑﻮدم. اﻟﺒﺘﻪ دو ﺳﺎلآﺧﺮ ﻣﺜﻞ ﺳﺎلﻫﺎی اول ﮐﺎرم ﻧﺒﻮدم. ﺑﻪ روز و ﺷﯿﮏ ﻟﺒﺎس ﻣﯽﭘﻮﺷﯿﺪم. ﯾﮏ ﻣﻮﺗﻮر ﻫﻢ ﺧﺮﯾﺪه ﺑﻮدم و ﺑﻌﺪ از ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺎرم ﻣﺴﺎﻓﺮ ﮐﺸﯽ ﻣﯽﮐﺮدم.
ﻣﻦ آدم ﺧﯿﺎلﭘﺮدازی ﻫﺴﺘﻢ و در ﺗﺨﯿﻠﻢ ﯾﮏ ﺣﺎﻟﺖ رﻗﺎﺑﺘﯽ ﺑﺮای ﺧﻮدم ﺑﻮﺟﻮد آورده ﺑﻮدم و ﻣﯽﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻓﺮوﺷﻨﺪه در اﯾﻦ ﭘﺎﺳﺎژ ﺑﺎﺷﻢ و اﯾﻦ ﻓﺮض راﺑﺮای ﺧﻮدم ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺑﻮدم ﮐﻪ ﯾﮏ روز ﺑﻪ اﯾﻨﺠﺎ ﻣﯽآﯾﻨﺪ و وﻗﺘﯽ ﻣﯽﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻓﺮوﺷﻨﺪه ﺑﺎزار رﺿﺎ را اﻧﺘﺨﺎب ﮐﻨﻨﺪ، ﻣﻦ آﻧﻘﺪر ﻓﺮوﺷﻨﺪه ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪﻫﻤﻪ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺴﻦ ﺷﺠﺎﻋﯽ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ اﺳﺖ.ﺑﻌﺪ از ده ﺳﺎل ﮐﻪ ﭘﺴﺮ ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻐﺎزه در ﺗﺮﮐﯿﻪ ﺑﻮد، دو ﻣﻐﺎزه در ﻃﺒﻘﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﺎﻧﺪ و ﺻﺎﺣﺐ آن، آن را ﺑﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺑﺎﻻﺗﺮی ﺑﻪ ﻣﺎ اﺟﺎره داد. ﻣﻐﺎزهای ﮐﻪاﺟﺎرهاش دوﯾﺴﺖ ﻫﺰار ﺗﻮﻣﺎن ﺑﻮد ﺑﻪ ﻣﺎ داد ﭘﺎﻧﺼﺪﻫﺰارﺗﻮﻣﺎن. ﮔﻔﺖ ﭼﻘﺪر ﭘﻮل داری؟ ﮔﻔﺘﻢ ﺳﻪﻣﯿﻠﯿﻮن. ﻣﻮﺗﻮرم و ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﻢ راﻓﺮوﺧﺘﻢ و ﺷﻬﺮﯾﻪ داﻧﺸﮕﺎهﺧﻮاﻫﺮم را ﻗﺮض ﮔﺮﻓﺘﻢ وﺑﺎ ﯾﮑﯽ از دوﺳﺘﺎﻧﻢ ﮐﻪ او ﻫﻢ ﺷﺎﮔﺮد ﺑﻮد ﺷﺮﯾﮏ ﺷﺪم. ﯾﮏ ﻣﯿﻠﯿﻮنوﻧﯿﻢ ﻣﻦ ﺟﻮر ﮐﺮدم و ﯾﮏ ﻣﯿﻠﯿﻮن و ﻧﯿﻢ او و ﺑﻪ اﻣﯿﺪ ﺧﺪا ﺑﺎ ﻫﻢﺷﺮوع ﮐﺮدﯾﻢ.
او ﻫﻢ ﻣﺎﻧﺘﻮﻓﺮوش ﺑﻮد و از دوﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﯿﺮون ﻣﯽرﻓﺘﯿﻢ و رﻓﯿﻖ ﺻﻤﯿﻤﯽﺑﻮدﯾﻢ. وﻗﺘﯽ ﻣﻐﺎزه را ﺑﺎز ﮐﺮدﯾﻢ، ﻣﻐﺎزه ﺳﺮاﻣﯿﮏ ﺑﻮد و درﺳﺖﻣﺜﻞ ﺣﻤﺎم ﺑﻮد .دوﺳﺘﻢ ﮔﻔﺖ: ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺴﻦ ﻣﺎ اﯾﻨﺠﺎ ﭼﻪ ﺑﻔﺮوﺷﯿﻢ؟ ﻫﻤﻪ ﭘﻮلﻣﺎن را دادﯾﻢ ﭘﻮل ﭘﯿﺶ ﻣﻐﺎزه. ﮔﻔﺘﻢ: ﺧﺪا ﺑﺰرگ اﺳﺖ. ﭼﻘﺪر ﭘﻮل دارﯾﻢ؟
ﮔﻔﺖ: ﭘﻨﺠﺎه ﻫﺰار ﺗﻮﻣﺎن. رﻓﺘﯿﻢ ﻣﻨﯿﺮﯾﻪ و ﺑﺎ آن ﭘﻨﺠﺎه ﻫﺰار ﺗﻮﻣﺎن ﻫﻢ ﮐﺎﻏﺬ دﯾﻮاری ﺧﺮﯾﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﻣﻐﺎزه ﺷﮑﻞ ﺑﻮﺗﯿﮏ ﭘﯿﺪا ﮐﻨﺪ.رﻓﺘﯿﻢ ﻣﻮﻟﻮی ﮔﻮﻧﯽ ﺧﺮﯾﺪﯾﻢ، از ﻣﯿﺪان ﻣﺤﻼﺗﯽ ﺧﺎکرس ﺧﺮﯾﺪﯾﻢ و ﮔﻞ درﺳﺖ ﮐﺮدﯾﻢ، وﯾﺘﺮﯾﻦﻣﺎن را ﮔﻮﻧﯽ ﮐﺸﯿﺪﯾﻢ، ﺑﺎ ﭘﻮﺳﺖ ﺗﺰﯾﯿﻦاش ﮐﺮدﯾﻢ و ﺧﻼﺻﻪ آنوﯾﺘﺮﯾﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺷﺪ. ﺧﺰﺧﺮﯾﺪﯾﻢ، ﺗﻨﻪ درﺧﺖ ﮔﺬاﺷﺘﯿﻢ. ﭘﻮل ﻧﺪاﺷﺘﯿﻢ ﻣﺎﻧﮑﻦ ﺑﺨﺮﯾﻢ، رﻓﺘﯿﻢ ﻣﺎﻧﮑﻦ ﺷﮑﺴﺘﻪﻫﺎی ﻣﻐﺎزهﻫﺎ را ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ. ﺑﺎﻻﺗﻨﻪ ﯾﺎ ﭘﺎﯾﯿﻦﺗﻨﻪﺷﺎن ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﻮد و آن را ﮐﻨﺎر ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ. ﯾﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﺟﺎﻫﺎ ﺷﻠﻮارﻓﺮوش ﺑﻮدﻧﺪ و ﻣﺎﻧﮑﻦ ﺑﺎﻻﺗﻨﻪ اﺿﺎﻓﻪ داﺷﺘﻨﺪ، آﻧﻬﺎ را آوردﯾﻢ، ﭼﺴﺐ زدﯾﻢ، ﺗﻌﻤﯿﺮ ﮐﺮدﯾﻢ وﮔﺬاﺷﺘﯿﻢ در وﯾﺘﺮﯾﻦ ﻣﻐﺎزهﻣﺎن.
ﭼﻮن ﻣﻦ ده ﺳﺎل ﭘﯿﺶ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﮐﺎر ﮐﺮده ﺑﻮدم، ﻫﺮﺟﺎ ﮐﻪ رﻓﺘﻢ و ﻧﺴﯿﻪ ﺧﻮاﺳﺘﻢ، دادﻧﺪ. ﮔﻔﺘﻢ ﭘﻮل ﻧﺪارم، ﺟﻨﺲ ﻣﯽﺑﺮم و ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻪ ﻫﻔﺘﻪ ﻣﯽآﯾﻢ ﺣﺴﺎب ﻣﯽﮐﻨﻢو ﭘﻮلﺗﺎن را ﻣﯽدﻫﻢ. ﯾﮏ ﻣﯿﻠﯿﻮن، دو ﻣﯿﻠﯿﻮن و ﭘﻨﺞ ﻣﯿﻠﯿﻮن ﺑﻪ ﻣﺎ اﻋﺘﺒﺎر دادﻧﺪ و ﺟﻨﺲ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ. ﺑﺎزار اﯾﻦﻃﻮری اﺳﺖ و آﻧﺠﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ آدم را ﺑﻪ آﺑﺮو ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﻨﺪ.
ﻣﯽداﻧﯿﺪ ﻣﺸﮑﻞ ﺟﻮاﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ در اﺑﺘﺪای راه ﻫﺴﺘﻨﺪ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﭼﻨﺪ ﻣﯿﻠﯿﺎردی ﻣﺮا ﻣﯽﺑﯿﻨﻨﺪ وﻟﯽ زﺣﻤﺖﻫﺎﯾﯽ را ﮐﻪ ﻣﻦ ﮐﺸﯿﺪهام ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﻨﺪ و ﺧﺒﺮﻧﺪارﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﯾﮏ ﮐﺎرﮔﺮزاده ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺗﻤﺎم ﺳﺮﻣﺎﯾﻪام در ﻫﻨﮕﺎم ﺷﺮوع ﮐﺎر ﻫﻤﺎن ﻣﻮﺗﻮر وﯾﮏ ﺧﻂ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺑﻮده و اﻟﺒﺘﻪ اﻋﺘﺒﺎر و ﺗﺠﺮﺑﻪای ﮐﻪ ۱۰ ﺳﺎل زﺣﻤﺖﭘﺸﺖ آن ﺑﻮده.
برگرفته از مصاحبه های انجام شده با آقای محمد حسن سید شجاع
ﻓﺎﻃﻤﻪ داﻧﺸﻮر ، ورﺷﮑﺴﺘﻪ ای ﮐﻪ ﻣﯿﻠﯿﺎردر ﺷﺪ.
ﻓﺎﻃﻤﻪ داﻧﺸﻮر ﯾﮑﯽ از ﮐﺎرآﻓﺮﯾﻨﺎن ﻣﻮﻓﻘﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ از ۲۷ ﺳﺎﻟﮕﯽ وارد ﺣﻮزه ﮐﺴﺐ و ﮐﺎر ﺷﺪه اﺳﺖ. او ﻣﺪﯾﺮﻋﺎﻣﻞ ﺷﺮﮐﺖ ﺳﭙﻬﺮ آﺳﯿﺎ می باشد ﮐﻪ در ﻋﺮﺻﻪ واردات وﺻﺎدرات ﺳﻨﮓ آﻫﻦ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ایشان ﻣﺪﯾﺮﻋﺎﻣﻞ ﻣﻮﺳﺴﻪ ﺧﯿﺮﯾﻪ ﻣﻬﺮآﻓﺮﯾﻦ ﻫﻢ هستند. او در ﺧﺎﻧﻮادهای ﺑﻪ دﻧﯿﺎ آﻣﺪه ﮐﻪ ﻣﺎدرﺑﺰرﮔﺶ ﺗﻤﺎم اﺷﻌﺎر ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪرا ﺣﻔﻆ ﺑﻮده و ﺑﺮای آﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻗﺼﻪ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽﮐﺮده است.
ﺧﺎﻧﻢ داﻧﺸﻮر در این باره ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ: اﯾﻦ ﻧﻮع ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺎﯾﻪ ﺧﺪا را ﺑﺮ ﺳﺮ ﺧﻮد اﺣﺴﺎس ﮐﻨﻢ و ﺑﺘﻮاﻧﻢ ﺑﺮ ﻣﺸﮑﻼت ﻏﻠﺒﻪ ﮐﻨﻢ. خانم دانشور در مورد کارآفرینی خودش چنین می گوید : ﻣﻦ ﭼﻨﺪ ﺳﺎل اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪم ﮐﺎرآﻓﺮﯾﻦ ﻫﺴﺘﻢ. اﺻﻼً ﺑﻪ اﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﻧﺒﻮدم ﮐﻪ ﮐﺎرآﻓﺮﯾﻦ ﺷﻮم. ﭼﻮن ﻣﯽﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺑﻪ اﻫﺪاف ﺧﻮد ﺑﺮﺳﻢ ﭘﻮل ﻧﯿﺎز داﺷﺘﻢ.زﻣﺎﻧﯽﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻃﻮر ﺟﺪی ﺷﺮوع ﺑﻪ ﮐﺎر ﮐﺮدم ﻫﯿﭻ ﭘﻮﻟﯽ ﻧﺪاﺷﺘﻢ وﻟﯽ ﺑﺎ ارﺗﺒﺎطﻫﺎی ﻣﻮﺛﺮ و ﺳﺎﻟﻢ ﺧﻮد ﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ در ﺷﺮاﯾﻄﯽ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ۶۰۰ ﻫﺰار ﺗﻮﻣﺎن ﭘﺲاﻧﺪاز داﺷﺘﻢ ﺑﺘﻮاﻧﻢ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻓﻦ ارﺗﺒﺎط ﻣﻮﺛﺮ در ﯾﮏ ﭘﺮوژه ۷ ﻣﯿﻠﯿﺎرد ﺗﻮﻣﺎﻧﯽ وارد ﺷﻮم. زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ ﺧﻮد را در رﺷﺘﻪ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺧﺪﻣﺎت ﺑﻬﺪاﺷﺘﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ در ﻣﻘﻄﻊ ﻓﻮق ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ در رﺷﺘﻪ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺑﺎزرﮔﺎﻧﯽ وارد ﺷﺪم. ﺧﯿﻠﯽ زود ﻣﺘﻮﺟﻪﺷﺪم ﮐﻪ ﺗﻔﺎوت زﯾﺎدی ﻣﯿﺎن ﻣﺪرک ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ و ﻓﻮق ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ وﺟﻮد ﻧﺪارد و ﺑﺎﯾﺪ وارد ﺣﻮزه ﮐﺴﺐ وﮐﺎر ﺷﻮم. ﺑﺮﺧﻼف رﺷﺘﻪای ﮐﻪ ﺧﻮاﻧﺪه ﺑﻮدم ﺗﻮﺳﻂ ﯾﮑﯽ ازدوﺳﺘﺎﻧﻢ در ﺷﺮﮐﺖ اﯾﺮان ﺧﻮدرو ﻣﺸﻐﻮل ﺑﻪ ﮐﺎر ﺷﺪم .ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﯽ ﮐﻪ در اﯾﺮان ﺧﻮدرو ﮐﺎر ﮐﺮدم ﺷﺮاﯾﻂ و اﻧﻀﺒﺎﻃﯽ ﮐﻪ در آﻧﺠﺎ ﺣﺎﮐﻢ ﺑﻮد ﻣﻦ را ﻓﻮﻻد آﺑﺪﯾﺪه ﮐﺮد ﺗﺎ اﯾﻨﮑﻪ دﯾﮕﺮ ﮐﺎر در آن ﺟﺎ ﻣﻦ را راﺿﯽ ﻧﮑﺮد.ﺑﺮﺧﻼف ﺻﺤﺒﺖﻫﺎی دوﺳﺘﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﻦ ﻧﺒﺎﯾﺪ از آﻧﺠﺎ ﺑﯿﺮون ﺑﯿﺎﯾﻢ از ﮐﺎرم اﺳﺘﻌﻔﺎ دادم. در اﯾﻦ زﻣﺎن ﺑﻮد ﮐﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪم ﺟﺴﺎرت دارم ﭼﻮن ﮐﺎر ﺑﻪ آنﺧﻮﺑﯽ را از دﺳﺖ داده ﺑﻮدم و در راﻫﯽ ﻗﺪم ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺑﻮدم ﮐﻪ اﺻﻼً از ﻋﺎﻗﺒﺖ آن ﺑﺎ ﺧﺒﺮ ﻧﺒﻮدم.ﭼﻮن در ﻃﻮل ﭼﻨﺪ ﺳﺎل ﮐﺎر ﺧﻮد ۳-۲ ﻣﯿﻠﯿﻮن ﺗﻮﻣﺎن ﺟﻤﻊ ﮐﺮده ﺑﻮدم ﺑﺎ ﯾﮑﯽ از دوﺳﺘﺎن ﺧﻮد وارد ﺣﻮزه واردات و ﺻﺎدرات اﺳﺒﺎب ﺑﺎزی ﺷﺪم. ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺗﻤﺎمداراﯾﯽ ﺧﻮد را در آﻧﺠﺎ از دﺳﺖ دادم. ﺑﺮای ﺑﺎر دوم ﺑﺎ وﺟﻮد اﺻﻼح اﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺗﻢ دوﺑﺎره ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮردم. ﺷﺮاﯾﻂ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ای ﺷﺪه ﺑﻮد ﮐﻪ ﻣﻦ ۱۲ﻃﻠﺒﮑﺎر داﺷﺘﻢ ﮐﻪﻫﺮ روز ﺑﺎ ﻣﻦ ﺗﻤﺎس ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و ﺧﺎﻧﻮاده ام از اﯾﻦ ﺟﺮﯾﺎن ﺧﺒﺮ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ . ﻣﯿﺎن ﻫﻤﻪ ﮔﺮﻓﺘﺎریﻫﺎﯾﻢ ﯾﮑﯽ از دوﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺗﻤﺎس ﮔﺮﻓﺖ و ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺴﺮم ﺑﻨﺎ ﺑﻪدﻻﯾﻠﯽ ﻧﻤﯽﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺎ ﻣﻦ راﻫﯽ ﺳﻔﺮ ﺣﺞ ﺷﻮد و ﺗﻮ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ . ﺑﺎ ۱۰۰ دﻻری ﮐﻪ ﺑﺮای ﺧﺮﯾﺪ ﺳﻮﻏﺎﺗﯽ ﺑﺎ ﺧﻮد ﺑﺮده ﺑﻮدم راﻫﯽ اﯾﻦ ﺳﻔﺮ ﺷﺪم . اﯾﻦ ﺳﻔﺮ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪﮐﻪ ﺧﺪا را ﻧﺰدﯾﮏﺗﺮ از ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺧﻮد اﺣﺴﺎس ﮐﻨﻢ و روز آﺧﺮی ﮐﻪ ﻗﺼﺪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺗﻬﺮان را داﺷﺘﯿﻢ ﻓﻬﺮﺳﺘﯽ را ﮐﻪ ۴۰ ﺧﻮاﺳﺘﻪ و آرزوی ﺧﻮد را در آنﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮدم از ﺧﺪا ﺧﻮاﺳﺘﻢ. از اﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺧﻮاﺳﺘﻪ ﺧﻮد در درﮔﺎه ﺧﺪاوﻧﺪ ﺷﺮﻣﻨﺪه ﺷﺪم و ﻫﻤﺎن ﺟﺎ از او ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺗﺎ ﻣﺸﮑﻼﺗﻢ ﺣﻞ ﺷﻮد و ﺑﻪ ازای آن ﯾﮏ ﭼﻬﺎرماز درآﻣﺪ ﺧﻮد را ﺻﺮف اﻣﻮر ﺧﯿﺮﯾﻪ ﮐﻨﻢ. اﯾﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﻪ اوﻟﯿﻪ ﻣﻮﺳﺴﻪ ﻣﻬﺮآﻓﺮﯾﻦ ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺖ.
ﺑﻌﺪ از دو ﻫﻔﺘﻪ از بازگشت حج ﻧﺰد ﯾﮑﯽ از ﻃﻠﺒﮑﺎراﻧﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﻓﺮد ﺧﺸﻨﯽ ﺑﻮد رﻓﺘﻢ و در ﮐﻤﺎل ﻧﺎ ﺑﺎوری ﻣﺸﺎﻫﺪه ﮐﺮدم ﮐﻪ او ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ از ﻣﻦ ﭘﻮﻟﯽﻧﺨﻮاﺳﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﺗﻤﺎم ﭼﮏﻫﺎﯾﻢ را ﭘﺲ داد. در ﮐﻨﺎر اﯾﻦ ﮐﺎرش ﮐﻠﯿﺪ ﯾﮏ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﺒﻠﻪ ﺷﺪه را داد و ﮔﻔﺖ ﻫﺮ وﻗﺖ ﺗﻮاﻧﺴﺘﯽ ﭘﻮل درآوری ﻗﺮض ﺧﻮد را ﺑﺪه. ﭼﻮن ﭘﻮﻟﯽ ﻧﺪاﺷﺘﻢ ﻧﺰد ﯾﮑﯽ از آﺷﻨﺎﯾﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﺻﻨﺪوق ﻗﺮض اﻟﺤﺴﻨﻪ داﺷﺖ رﻓﺘﻢ . ﺗﻤﺎم اﻫﺪاف ﺧﻮد را ﺑﺮای او ﮔﻔﺘﻢ و در آﻧﺠﺎ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮم ﮐﻪ او ﻫﻢ در ﮐﺎر ﺧﻮدﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮرده ﺑﻮد آﺷﻨﺎ ﺷﺪم و ازدواج ﮐﺮدم . ﺑﺎ ﮐﻤﮏ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺷﺮﮐﺘﯽ را ﮐﻪ اﻻن ﻧﺎم آن ﺷﺮﮐﺖ ﺑﺎزرﮔﺎﻧﯽ ﺳﭙﻬﺮ آﺳﯿﺎﺳﺖ ، ﺗﺎﺳﯿﺲ ﮐﺮدﯾﻢ و ﺗﻤﺎم ﮐﺎﻻﻫﺎ را درﺣﻮزه واردات و ﺻﺎدرات ﭘﻮﺷﺶ ﻣﯽدادﯾﻢ . در ﻣﯿﺎن ﺳﻔﺎرشﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﯽﺷﺪ ﭼﻨﺪ ﺑﺎر ﺳﻔﺎرش ﺧﺮﯾﺪ و ﻓﺮوش ﺳﻨﮓ آﻫﻦ داﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ آن را ﻧﺎدﯾﺪهﻣﯽﮔﺮﻓﺘﯿﻢ .ﭼﻮن ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮدم ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﺳﻮدی در آن وﺟﻮد ﻧﺪارد . ﺗﺎ اﯾﻨ ﮑﻪ ﺑﺮای اوﻟﯿﻦ ﺑﺎر ﺑﺮای ﮔﺮﻓﺘﻦ ﮐﺎرت ﺑﺎزرﮔﺎﻧﯽ ﺧﻮد ﺑﺎ ﻓﺮدی ﮐﻪ ﻧﻤﯽﺗﻮاﻧﺴﺖ ﺳﻨﮓ آﻫﻦ ﺧﻮد را ازﮐﺸﻮر ﺧﺎرج ﮐﻨﺪ آﺷﻨﺎ ﺷﺪم .ﺑﺎ ﻓﻦ ﻣﺬاﮐﺮهای ﮐﻪ در ﻣﻦ و ﻫﻤﺴﺮم وﺟﻮد داﺷﺖ ﺗﻮاﻧﺴﺘﯿﻢ اﯾﻦ ﻓﺮد ﮐﻪ ﯾﮑﯽ از اﻓﺮاد ﻣﻌﺘﻤﺪ در ﺑﺎزار ﺑﻮد را ﻗﺎﻧﻊ ﮐﻨﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺻﻮرت اﻣﺎﻧﯽ ﯾﮏ ﺑﺎر ۴ ﻣﯿﻠﯿﺎردﺗﻮﻣﺎﻧﯽ را ﺑﺪون ﻫﯿﭻ ﻫﺰﯾﻨﻪای در اﺧﺘﯿﺎرﻣﺎن ﻗﺮار دﻫﺪ . ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺣﻤﻞ ﺑﺎر ﺑﻪ ﺑﻨﺪرﻋﺒﺎس را ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﯿﻠﯿﺎرد ﺗﻮﻣﺎن ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻧﯿﺎز داﺷﺖ ﺑﻪ ﺻﻮرت اﻣﺎﻧﯽ ﺣﻤﻞﮐﺮدﯾﻢ . ﮐﻞ روﻧﺪ ﮐﺎرﯾﻤﺎن ﮐﻪ ﺑﻪ ۷ﻣﯿﻠﯿﺎرد ﺗﻮﻣﺎن ﻧﯿﺎز داﺷﺖ و ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺪاﻗﻞ ﻧﺼﻒ آﻧﺮا را در اﺧﺘﯿﺎر داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ 600 ﻫﺰار ﺗﻮﻣﺎن ﮐﻪ آن ﻫﻢ ﻫﺰﯾﻨﻪرﻓﺖ و آﻣﺪ ﻣﻦ ﺑﻮد اﻧﺠﺎم ﺷﺪ . ﺑﺎر ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ رﺳﯿﺪ و ﻣﺸﻤﻮل ﭘﺎداش ﻫﻢ ﺷﺪﯾﻢ. ﺑﻪ اﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﭘﻮل اﻓﺮادی را ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﻮرت اﻣﺎﻧﯽ ﺑﺎرﺷﺎن را ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮدﯾﻢﺑﺎز ﮔﺮداﻧﺪﯾﻢ و از اﯾﻦ ﮐﺎر ﺳﻮد ﺳﺮﺷﺎری ﺑﻪ ﻣﻦ و ﻫﻤﺴﺮم رﺳﯿﺪو ﻋﻬﺪی را ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﺪا ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮدم اﻧﺠﺎم دادم و دﻓﺘﺮی ﺑﻪ اﺳﻢ ﻣﻮﺳﺴﻪ ﻣﻬﺮآﻓﺮﯾﻦ ﺗﺎﺳﯿﺲ ﮐﺮدم و در آن ﮐﻮدﮐﺎن ﮐﺎر ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ و ﺑﺪ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ را ﺗﺤﺖ ﭘﻮﺷﺶ ﻗﺮاردادم در اﯾﻦ ﻣﻮﺳﺴﻪ ﺑﻌﺪ از ﺑﺎزﺗﻮاﻧﯽ ﺑﺮای آﻧﻬﺎ ﮐﺎر اﯾﺠﺎد ﻣﯽﮐﻨﻢ و آﻧﻬﺎ را راﻫﯽ ﺑﺎزار ﮐﺎر ﻣﯽﮐﻨﻢ.
زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﮐﻪ وارد اﯾﻦ ﻣﺎﺟﺮا ﺷﺪم ﭘﺪرم ﻓﻮت ﮐﺮد و ﺳﻬﻢ اﻻرث وارﺛﺎن را ﺧﺮﯾﺪاری ﮐﺮدم و ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺪری ﺧﻮد را ﺑﻪ اﯾﻦ ﻣﺎﺟﺮا اﺧﺘﺼﺎص دادم . در ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻣﺤﺮومﺷﻌﺒﻪ زدم و ﻫﻤﺴﺮم در اﯾﻦ راه ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﺮد. ﺷﻌﺒﺎﺗﯽ را در ﺑﻨﺪرﻋﺒﺎس، ﮐﺮﻣﺎن، ﺳﯿﺮﺟﺎن، ﺧﺮم آﺑﺎد، ﺗﺒﺮﯾﺰ و ﻣﺸﻬﺪ زدﯾﻢ. ﻣﺎﻣﻮرﯾﺖ ﺧﻮدم را درﻣﻮﺳﺴﻪ ﻣﻬﺮآﻓﺮﯾﻦ ﺑﻪ ﺣﻤﺎﯾﺖ و ﺗﻮاﻧﻤﻨﺪﺳﺎزی ﮐﻮدﮐﺎن ﺑﺪ واﻟﺪﯾﻦ ﯾﺎﺑﺪ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ و ﻣﺎدران آﻧﻬﺎ ﻗﺮار دادم .
خانم دانشور در مورد فعالیت در ﺷﺮﮐﺖ ﺳﭙﻬﺮ آﺳﯿﺎ می گوید :
ﮐﺎر ﻣﺎ در اﯾﻦ ﺷﺮﮐﺖ ﺗﻮﻟﯿﺪ و ﻓﺮوش ﻓﺮآوردهﻫﺎی ﻣﻌﺪﻧﯽ ﺑﻮد. در اﯾﻦ ﻓﺮآﯾﻨﺪ ﻣﺎ ﻣﻌﺎدﻧﯽ را ﮐﻪ ﺧﻮد ﮐﺸﻒ ﮐﺮده ﺑﻮدﯾﻢ ﯾﺎ ﻣﻌﺪن داراﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽداﻧﺴﺘﻨﺪ ﭼﻪ ﮐﻨﻨﺪرا ﺗﺤﺖ ﭘﻮﺷﺶ ﻗﺮار دادﯾﻢ . ﻫﻤﻪ اﻣﮑﺎﻧﺎت اﺳﺘﺨﺮاج ، ﻓﺮآوری و ﻧﺴﺐ ﻣﺎﺷﯿﻦآﻻت و ﺗﺠﻬﯿﺰات را ﺑﺮای آﻧﻬﺎ اﻧﺠﺎم ﻣﯽدادﯾﻢ.
در مورد موفقیت های خودش می گوید : ﻣﻦ ﺧﻮدم را ﻣﻮﻓﻖ ﻣﯽداﻧﻢ وﻟﯽ ﺑﻬﺘﺮ از اﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﯽﺗﻮاﻧﻢ ﺑﺎﺷﻢ . ﭼﻮن اﻫﺪاف ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ از اﯾﻦ ﻫﻢ دارم . ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮔﻔﺘﻪام وﻗﺘﯽ ﯾﮏ زن ﺑﻪ ﻗﻠﻪ ﻣﻮﻓﻘﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮدﻣﯽرﺳﺪ دﺳﺖ ﭘﯿﺪا ﮐﻨﺪ ﺟﺎی ﺗﺒﺮﯾﮏ دارد ﭼﻮن ﻣﺮد ﺑﺎ اﯾﺸﺎﷲ و ﻣﺎﺷﺎءاﷲ ﺑﻪ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ رﺳﯿﺪه وﻟﯽ ﯾﮏ زن ﺑﺎ اﻣﺎ و اﮔﺮ.
خانم دانشور در مورد ویژگی های یک کار آفرین موفق می گوید : ﯾﮏ ﻓﺮد ﮐﺎرآﻓﺮﯾﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺸﺘﮑﺎر داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ و ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﺧﻠﻖ را ﺳﺮﻟﻮﺣﻪ ﮐﺎر ﺧﻮد ﻗﺮار دﻫﺪ . ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺜﺒﺖاﻧﺪﯾﺶ ﺑﺎﺷﺪ و از ﺧﻄﺎی زﯾﺮدﺳﺘﺎن ﺧﻮد ﺑﮕﺬرد. ﺷﮑﺴﺖﻫﺎ را ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﺪاﻧﺪ ، ﻣﺴﻮوﻟﯿﺖ ﮐﺎرﻫﺎ و ﺧﻄﺎﻫﺎ را ﺑﻪ ﻋﻬﺪه ﺑﮕﯿﺮد . از زﯾﺮ ﺑﺎر ﻣﺴﻮوﻟﯿﺖ ﺷﺎﻧﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﻧﮑﻨﺪ .ﯾﮏ ﮐﺎرآﻓﺮﯾﻦ از ﮐﺎه، ﮐﻮه ﻧﻤﯽﺳﺎزد. ﻣﺸﮑﻼت را ﺧﺮد ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﺑﻌﺪ آﻧﻬﺎ را ﺣﻞ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﻗﺪرت رﯾﺴﮏﭘﺬﯾﺮی ﮐﺎرآﻓﺮﯾﻦ ﺑﺎﻻﺳﺖ. در ﺗﻤﺎﻣﯽ اﯾﻦﻫﺎ ﻫﺪﻓﮕﺬاریﺻﺤﯿﺢ و ﭘﺸﺘﮑﺎر ﻻزﻣﻪ ﮐﺎر اﺳﺖ. آدم ﮐﺎرآﻓﺮﯾﻦ ﺟﺎهﻃﻠﺐ، ﻣﻐﺮور و ﻗﺪرت ﻃﻠﺐ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﻣﺘﻮاﺿﻊ و ﻓﺮوﺗﻦ اﺳﺖ.
برگرفته از مصاحبه های انجام شده با خانم فاطمه دانشور