فاطمه مقیمی برترین کارآفرین زن جهان اسلام در سال 2012
سیده فاطمه مقیمی متولد شهریور ۱۳۳۷ در تهران کارافرین ایرانی است. پدر و مادر من در تهران، در محله اميريه زندگي ميكردند و چون اصالتاً گيلاني بودند در فصل تابستان براي ديدن اقوام به شهر رشت ميرفتند. در يكي از اين سفرهاي تابستاني و در شهريور 1337، من در منزل پدر بزرگم بهدنيا آمدم. فاصله سني من با خواهر بزرگترم دو سال بود. بعد از من دو خواهر ديگرم نيز با همين فاصله بهدنيا آمدند. پدر من انساني بسيار مومن و مقيد به انجام فرائض ديني بود. او در سنين جواني به مكه مشرف شده بود. همچنين بهدليل اينكه خانواده پدرياش از ايران به كربلا مهاجرت كرده بودند، سالي يكبار نيز براي زيارت بارگاه امام حسين(ع) و ديدار خانوادهاش به آنجا سفر ميكرد.
پدر و مادرم هر دو فرهنگي بوده و به كار تدريس مشغول بودند و بنابراين من و خواهرهايم در خانوادهاي فرهنگي و مذهبي بزرگ شديم. دوران كودكي من با شيطنتها و بازيگوشي هاي پسرانه همراه بود. بهخاطر دارم كه در بازيهاي كودكانه هميشه نقش پسرها را ايفا ميكردم و كمتر تمايلي براي ليلي بازي، قايم باشكبازي يا عروسكبازي با ديگر دخترها داشتم. تفريحات مورد علاقه من دوچرخه سواري و فوتبال بود كه بسيار برايم لذتبخش بودند.
اين حالات و روحيات من براي پدرم كه هميشه دلش ميخواست پسري داشته باشد تسكيندهنده بود و باعث شده بود تا همواره رابطه عاطفي عميقي بين من و او برقرار باشد. اينطور فكر ميكردم كه انگار بهطور ناخودآگاه اين حالت را براي او تداعي كنم كه من همان چيزي هستم كه او دوست دارد. مثلا من هميشه موهايم را كوتاه و پسرانه ميزدم و برخلاف دخترها تمايلي به بلندكردن موهايم نداشتم. در انتخاب لباس هم همواره بلوز و شلوار را ترجيح ميدادم. دوست داشتم در خانه بيشتر نقش يك پسر را داشته باشم.
او دارای مدرک مهندسی راه و ساختمان، موسس و مدیر عامل شرکت حمل و نقل بینالملل سدیدبار است و در کارگروههای مرتبط با موضوع حمل و نقل همکاریهای زیادی دارد.
او درسال ۱۳۵۸ در یک شرکت حمل و نقل بینالمللی ابتدا در بخش ترجمه و بعد در بخش کامیون داری شروع به کار کرد و مدت سه سال در آن شرکت بود. در سال ۱۳۶۱ تصمیم به کار مستقل گرفت که این تصمیم تا مرحله اجرایی شدن دو سال طول کشید و در سال ۱۳۶۳ شرکت خود را به ثبت رساند.
سال 2012 به عنوان کارآفرین برتر جهان اسلام انتخاب شدم از سوی آی دی بی یا بانک توسعه اسلامی که مرکزش در عربستان است ،آن هم به دلیل کارهای کارآفرینی که در ایران و منطقه انجام دادم یعنی به خاطر کلاس ها و کارگاه های آموزشی که در کشورهای در حال توسعه گذاشتم مالزی، سریلانکا، اندونزی، کامبوج ، ویتنام...در تمام این کشورها کار کرده ام و کار می کنم ولی بالاخص به خاطر پیشرو بودن یک زن در صنعت حمل و نقل به من تکیه کردند.
ليست موفقيت ها
- مدير نمونه برگزيده سازمان پايانه هاي كشور در سال 1382
- كارآفرين نمونه برگزيده فرهنگسراي كار در سال 1385
- پيشكسوت نمونه برگزيده وزارت راه و ترابري در سال 1386 مسئوليت ها و فعاليت ها
- مدير اجرايي در بخش حمل و نقل بين المللي از سال 1358
- مديرعامل شركت كشتيراني و حمل و نقل بين المللي از سال 1363 تاكنون
- عضو منتخب هيات مديره شركت سرمايه گذاري ترمينال شركت هاي حمل و نقل از سال 1384
- مسئول ميز مشترك ايران و ايتاليا از سال 1372 تا 1386 منتخب انجمن شركتهاي حمل ونقل بينالمللي
- مسئول ميز مشترك ايران و روسيه از سال 1372 تا 1386 منتخب انجمن شركتهاي حملونقل بينالمللي
- عضو منتخب هياتمديره انجمن شركتهاي حمل و نقل بين المللي از سال 1377 تا 1387 )سه دوره پياپي(
- عضو گروه مطالعاتي و عملياتي كريدور شمال و جنوب از سال 1378 تا 1386
- عضو هيات مديره و مديرعامل انجمن ملي زنان كار آفرين از سال 1384
- رئيس شوراي بانوان بازرگان اتاق بازرگاني و صنايع و معادن تهران از سال 1386
- عضو منتخب هيات نمايندگان اتاق بازرگاني و صنايع و معادن تهران و ايران از سال 1385
- نايب رئيس كميسيون حمل و نقل و گمرك و ترانزيت اتاق بازرگاني و صنايع و معادن تهران و ايران از سال1386
- مشاور رياست اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران در امور زنان كارآفرين از سال 1386
- عضو شوراي بانوان كارآفرين اتاق هاي بازرگاني و صنعت اكو
- عضو منتخب هيات رئيسه اتاق مشترك ايران و روسيه اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران از سال87
برگرفته از مصاحبه های انجام شده با خانم فاطمه مقیمی
شيرين پارسي كشاورز نمونه كشوري در سال 1383
شيرين پارسي 52 ساله که دارای شغل كشاورزی می باشد در روستاي شاندرمن از توابع شهرستان ماسال در غرب گيلان زندگي مي كند.كشت برنج مهم ترين فعاليت اين زن كشاورز به همراه خانواده اش است. او سال ها قبل وقتي به همراه همسر و دو فرزندش و پس از پايان تحصيلاتش در رشته ادبيات در كشور فرانسه به كشور بازگشت، متوجه شد كه زندگي در كنار طبيعت را به شهر و شهرنشيني ترجيح مي دهد.
زمين هاي بدون حاصل به ارث مانده خانوادگي شان به آنها نويد يك زندگي جديد در دل طبيعت را مي داد. او و خانواده اش دوران پر فراز و نشيبي را طي كردند. اما سر انجام توانستند با نوآوري هايشان در شيوه كشت مكانيزه در آن منطقه و مناطق ديگر الگوي مناسبي را به كشاورزان منطقه ارايه دهند.
او همچنين به بسياري از دوستانش نشان داد كه مي توان در روستا زندگي كرد و در عين حال انسان موفقي بود. به نظر شيرين خيلي افراد در شهر كاري ندارند، اما تصور مي كنند زندگي در روستا براي شان عقب ماندگي فرهنگي به دنبال دارد. او بر همه اين تصورات خط بطلان كشيد .
شيرين پارسی همواره در كنار كار كشاورزي و زندگي در روستا فعاليت هاي اجتماعي اش را ادامه داده است عضويت در هيات مديره انجمن زنان مدير كارآفرين، عضويت در هيات مديره انجمن دوستداران محيط زيست و مجمع عمومي كشاورزان خبره از اين جمله است.
او همچنين توانسته است در سال 83 عنوان كشاورز نمونه كشوري را به خود اختصاص دهد .
با لبخندي بر لب مي گويد: كشاورزي همواره با بشر بوده است اما ما توانستيم شيوه سنتي كشاورزي به ويژه در كشت برنج را تغيير دهيم. تغيير اين شيوه به يك جريان مدرن آن چيزي بود كه ما را در منطقه شاخص كرد.
شيرين در شروع كار بارها طعم شكست را چشيد اما هرگز نااميد نشد: سال هاي بسيار دچار سوخت شديم، اما بعد از اين شكست ها اولين سوالي كه به ذهنم آمد اين كه كشاورزي كاري است كه در سراسر دنيا انسان ها به آن مشغولند و ما تنها برنج كار دنيا نيستيم .پس چگونه مي توان با اين شكست ها مقابله كرد و مقهور طبيعت نشد.
آنها دريافتند كه در مديريت مزرعه با ضعف هايي همراهند و در درازمدت با شناخت آن ضعف ها توانستند از شيوه هاي مكانيزه كشت بهره ببرند. در تمام اين سال ها دو فرزند پسر كوچك شيرين در تمام مراحل كار با آن ها همراه بودند. كاري كه آن ها را روز به روز به كشاورزي علاقه مندتر كرد .
هر دوفرزندم در رشته كشاورزي تحصيل كرده اند. آن ها آنچنان با كار كشاورزي عجين شدند كه خود به خود به تحصيل در آن گرايش يافتند پسر بزرگ من اكنون در اين رشته شاخص است و تنها كسي است كه قادر به تعمير و راه اندازي برخي ماشين هاي مدرن كشاورزي است.
اكنون تمام مراحل كشت و زرع برنج در مزرعه پارسي و خانواده اش به صورت مكانيزه انجام مي شود و نيروي انساني كم ترين دخالت را در توليد محصول دارند.
براي نشا كاري قبلا از بيست كارگر زن استفاده مي كرديم، اما اكنون اصلا از نيروي انساني استفاده نمي كنيم و نشا كاري كاملا به صورت مكانيزه در آمده است.
طي اين سال ها خانم شيرين پارسی توانست بر زنان منطقه هم تاثير زيادي بگذارد: زنان كشاورز تا پيش از اين هرگز نديده بودند كه زني اين همه در گل و باتلاق فرو برود، اما خم به ابرو نياورد و از كارش لذت ببرد. اين زنان حتي برايشان عجيب بود كه چرا من فرزندانم را در كار با خود همراه مي كنم. آنها معمولا فرزندانشان را در عرصه وارد نمي كنند و دايماً آن ها را به كار ديگري تشويق مي كنند. همراه كردن فرزندانم در كار كشاورزي براي بسياري از آن ها عجيب بود.
به عقيده او با چنين نگرش هايي تا چند سال ديگر هيچ زني حاضر به كار كشاورزي نخواهد بود . او تنها راه مبارزه با اين نگرش را تغيير شيوه هاي كشت و آموزش مديريت صحيح مي داند.
او معتقد است: برنج كاري هميشه محتاج ذوق زنان است و كار وجين به دليل كارا نبودن دستگاه هاي آن هنوز حضور زنان را مي طلبد .
او به فعاليتش در عرصه محيط زيست اشاره مي كند: بسياري از زنان گيلاني را به موضوع محيط زيست علاقه مند كرده ام آموزش در اين عرصه از فعاليت هاي اصلي ام در حوزه محيط زيست است ما به تك تك روستاها مي رويم و دوستداري طبيعت را به زنان مي آموزيم. زنان و طبيعت جدايي ناپذيرند و از آن جا كه گيلان خود كلان روستا شهر است اگر زنان روستايي آموزش ببينند مشكلات بسياري حل مي شود. جنگل ها در گيلان در حال نابودي اند و بيش تر مردم هم نسبت به طبيعت بي علاقه شده اند. بنابراين با رفتن به روستاها و صحبت با زنان روستايي صورت اين مساله را تغيير داده ايم.
شيرين زبان تالشي آموخته است و با زنان منطقه ارتباط بسيار خوبي دارد : زنان روستايي به من اعتماد كرده اند و همواره مشكلات و مسايل شان را با من در ميان مي گذارند.
نوآوري در فرآوري توليد برنج از ديگر فعاليت هاي اين زن كارآفرين است: مدتي است برنج قهوه اي توليد مي كنيم. برنج سفيد ويتامين و مواد مغذي لازم را ندارد. اين كار تجربه فوق العاده اي است و عرصه هاي جديد در اين حوزه را به رويمان گشوده است.
برگرفته از مصاحبه های انجام شده با خانم شیریم پارسی
فاطمه ذاکریان کارآفرین صنایع دستی
فاطمه ذاکریان بانوی ۵۲ ساله متولد روستای خراشاد در استان خراسان جنوبی است. بانوی پرتلاش خراشادی که روزگاری کسی حاضر به همکاری با اودر زنده کردن هنر توبافی نبود، با پشتکار توانست این هنر را احیاء و زمینه اشتغال۲۹۰بانوی دیگر را فراهم و خراشاد را به قطب پارچه بافی کشورمبدل کند.
هنر پارچه بافی یا توبافی از هنرهای دستی اصیل خراسان جنوبی است که قدمتی ۳۰۰ ساله دارد و تا چند سال پیش هیچکس به فکر این هنر منسوخ شده نبود.
برای بافتن پارچه به روش سنتی، توباف ابتدا مواد اولیه از قبیل پنبه، ابریشم یا کرک را تهیه می کند و پس از آن از این مواد نخ می ریسد. در مرحله بعد نخ های به دست آمده را می جوشاند و برای ضخیم کردن آنها از آرد استفاده می کند.
سپس به کمک این پارچه ها و چرخ پارچه بافی، محصول نهایی به دست می آید. محصولی لطیف و بی نیاز از پیرایه های بدلی که تن را آرامش می بخشد و آب و هوای سوزان کویر را قابل تحمل می کند.
اکنون چند سالی است که بانویی از دیار خراشاد که مهد پارچه بافی است نه تنها این رشته را احیا کرده بلکه مروج آن در بسیاری از روستاها و حتی استانهای کشور شده است.
فاطمه ذاکریان با حضور در شرکت تعاونی زنان خراشاد و انتخاب به عنوان مدیرعامل این شرکت در سال ۸۳ توانست این هنر دستی را احیاء و با این شغل خانگی رونق اقتصادی بسیاری برای خانوادههای ساکن در روستا ایجاد کند.
برگرفته از مصاحبه های انجام شده با خانم فاطمه ذاکریان
صغری خدادادی کارآفرین نمونه مشهدی
صغری خدادادی در سال 1349 به دنیا آمد . او به عنوان یک بانوی کارآفرین نمونه استان پس از دست دادن همسفر زندگیش در کارگاه تولیدی کوچک خود علاوه بر ایفای نقش مادری برای سه فرزندش در جدال نابرابر زندگی و زن سرپرست خانوار بودن، سقفی از اراده و سرسختی را برای حرکت در مسیر خودکفایی و استقلال بنا نهاده است.
او پس از فوت همسر خود در اثر نشت گاز می گوید : در تمام این سال ها که گذشته نگاهش همیشه به پنجرههای امید بوده و هیچ گاه نگذاشته فرزندانش در نبود پدر طعم گس نداری را تحمل کنند.
این بانوی کارآفرین، سال 88 به عنوان یک سرپرست، در تولیدی پیراهن مردانه ایفای نقش می کند و از ابتدای سال جاری نیز با گذاشتن سرمایه این کارگاه را که تا پیش از این متعلق به برادرش بوده را خریداری می کند و با گذشت کمتر از 5 ماه به عنوان یک زن کار آفرین نمونه در استان شناخته می شود.
وی می گوید: تسهیلاتی را از بانک دریافت کردم تا توانستم این کارگاه تولیدی را از برادرم بخرم و به عنوان یک زن کارآفرین و سرپرست خانوار نگذارم سمفونی رنج بر زندگیم نقش بزند.
زنی که بعد از فوت همسرش یک تنه بار مشکلات زندگی را بر دوش کشیده معتقد است، کار همیشه فراز و فرود دارد اما برای ماندن و به دست آوردن رزقی حلال باید جنگید.
او به مشکلات یک زن کارآفرین اشاره می کند و می گوید: مشکل من امروز به عنوان یک زن کارآفرین نداشتن سرمایه و عدم حمایت های دولتی است چرا که اعتقاد دارم اگر مسئولین و متولیان امر به بانوان به همان اندازه که به مردان بها داده می شود، بهاء بدهند چرخه تولید داخلی خواهد چرخید و هیچ مشکلی در این زمینه وجود نخواهد داشت.
خانم خدادادی بیان می کند: امروز من به عنوان یک کارآفرین به دلیل نداشتن سرمایه نمی توانم پارچه ها را به صورت انبوه خریداری کنم و به افزایش تولید و درآمدم کمک کنم و در این خصوص نیازمند وام و تسهیلاتی ویژه هستم.
او که همه روزه از ساعت 8 تا 6 بعدازظهر در این کارگاه تولیدی مشغول به کار است و به قول خودش کار در این تولیدی برای او یک نوع تفریح است، ادامه می دهد: سال هاست که طعم استقلال را چشیده ام و حالا حاضر نیستم این کارگاه را رها کنم و می خواهم تا آخرین نفس در برابر موانع و مشکلات بایستم و سهم خود را در زمینه تولید داخلی ایفا کنم.
برای برنامه های آینده خود می گوید : من قصد دارم تا مدتی دیگر از تولید پیراهن مردانه به سوی تولیدی مانتو روی بیاورم چرا که این کار یکی از خواسته های درونی من است.
او به آرزوی داشتن چرخ خیاطی کامپیوتری نیز اشاره می کند و می افزاید: چرخ خیاطی کامپیوتری 7 میلیون تومان قیمت دارد و تهیه این پول برای من مشکل است، اما امیدوارم این آرزو روزی محقق شود.
او ادامه می دهد: در حال حاضر پیراهن های دوخته شده را در نمایشگاه ها و برخی از فروشگاه های لباس عرضه می کنم، هرچند که تعدادی از فروشگاه ها به محض اینکه مشاهده می کنند طرف حسابشان خانم است پیراهن را به قیمت واقعی آن خریداری نمی کنند و آن را به قیمت دل بخواه می خرند و خود با قیمت های نجومی به مشتریان می فروشند.
خانم خدادادی گله می کند از اینکه جامعه ما مردسالار است و یک خانم کارآفرین برای خودکفایی و حرکت در مسیر تولید باید از هفت خوان رستم شود و تازه درآمدی هم که بدست می آورد به اندازه یک کارآفرین مرد نیست چرا که به مردان بهای کافی داده می شود.
او می گوید: روزهایی که کارم را به تازگی شروع کردم بسیاری از مردان که همانند خودم در تولیدی پوشاک نقش آفرینی می کردند، به محض اینکه متوجه می شدند من به تولید پیراهن مردانه می پردازم شروع به تمسخر می کردند و می گفتند تولید و دوخت پیراهن را به دست تولید کنندگان مرد بسپارید.
اما من هرگز ناامید نشدم و جواب حرف و تمسخر آنان را با تولیدات خوب و با کیفیت دادم، طوری که بعد از مدتی خودشان اذعان کردند که کار من حتی از تولیدی های مردانه نیز بهتر است.
این بانوی کارآفرین در مورد پیچ و خم های زندگی می گوید: آن روز که فاطمه باید برای رفتن به خانه بخت لباس سفید بر تن می کرد، من چندین ماه تا پاسی از شب کار می کردم تا لوازم زندگیش را تهیه کنم و نگذارم تا او در جلوی دوستان و آشنایان خجالت بکشد.
گاه از شدت خستگی و درد، چشمهایم سرخ می شد و قفسه سینه ام بالا و پائین میرفت اما برای زندگی شرافتمندانه و تهیه لوازم زندگی دخترم جنگیدم و او را با سرافرازی به خانه بخت فرستادم.
این بانوی کارآفرین اشاره ای به پسرش محمد هم که چهارم دبستان است می کند و می گوید: پسرم محمد نیز به بیماری تالاسمی مبتلا بوده و هزینه های داروی او نیز زیاد است و از طرفی هزینه پیوند مغز و استخوان او 16 میلیون تومان است و من در تمام این سال ها خیلی تلاش کردم تا با کار زیاد پول این عمل را جور کنم اما تاکنون نتوانسته ام.
این بانوی کارآفرین معتقد است، بیماری محمد کوچک، خرج و مخارج زندگی و موانع و مشکلاتی که در مسیر کارآفرینی وجود دارد دست اندازی های جاده زندگی است و من هنوز هم به کار خود و مسیری که در آن حرکت می کنم ایمان دارم و هیچ کدام از مشکلات نخواهد توانست مرا از حرکت و تلاش باز دارد.
برگرفته از مصاحبه های انجام شده با خانم صغری خدادادی
رقیه تقی زاده کار آفرین در پخت سمنو
رقیه تقی زاده ساکن شهر درق از توابع شهرستان گرمه در جنوب غرب استان خراسان شمالی می باشد.
بانوان شهر درق، در پخت سمنو سابقه دیرینه ای دارند .
بانو رقیه تقی زاده که خود را 50 ساله معرفی می کند در خصوص فعالیت اقتصادیش گفت: 4 سال پیش بعد از شنیدن قبولی آخرین فرزندم در رشته پرستاری وعدم موافقت همسرم برای ادامه تحصیل با توجه به مشکلات اقتصادی، تصمیم به فعالیت در این حوزه گرفتم تا فرزندم از ادامه تحصیل وداشتن آینده بهتر بازنماند.
وی افزود: کارم را به صورت مشارکتی با یکی از همسایگان در زیر زمین خانه در پاییز سال 91 آغاز کردم، میزان تولید سمنو در هفته 100 کیلو گرم بود وفروش هم کاملا سنتی و به صورت چهره به چهره انجام می شد. سمنو اساسا شیرینی است که از جوانه گندم و آرد درست و این ماده غذایی معمولاً کمی پیش از نوروز درست شده و یکی از اجزای سفره هفت سین به شمار می رود.
تقی زاده بیان داشت: کیفیت سمنوی تولیدی خود تبلیغی برای کار ما شد، ودوستان وآشنایانی که از ما سمنو می خریدند به دوستان وآشنایانشان معرفی می کردند وزنجیره مشتریان ما به این شکل تشکیل می شد.
وی افزود: دوسال است که مستقل و با همکاری شوهرم کار را ادامه می دهم وظرف این سال ها، مخارج تحصیل فرزندم از همین محل تامین شده است.
این کارآفرین گفت: زمان پخت سمنو در گرمه از پاییز تا نوروز است واین محصول ماندگاری یکساله داشته و با توجه به خاصیت غذایی آن، علاقه مندان بسیاری دارد.
وی با اشاره به اینکه سمنویش به آمریکا هم رسیده است گفت: یکی از اهالی جاجرم مقیم آمریکا هرساله برای خرید سمنو مراجعه می کند و20 تا 25 کیلو سمنو را با خود به این کشور می برد و بخش زیادی از مشتریان هم از استان های خراسان رضوی و تهران هستند.
تقی زاده قیمت هر یک کیلو، سمنو را 50 هزار ریال عنوان کرد وگفت: در مقابل کار طاقت فرسای پخت آن، قیمت فروش خیلی کم است و این در حالی است که برای پخت آن آتش زیر دیگ را باید از ساعت 4 بامداد روشن کرد و ساعت 24 شب، این شعله خاموش می شود.
وی با اشاره به بیماری همسرش که زمینه ساز بازنشسته شدن پیش از موعد با 12 سال سابقه کاری شده بود بیان داشت: حقوق 3میلیون و 500 هزاری همسرم کفاف مخارج خانه را هم نمی دهد وبا این شرایط نمی توانستیم خرج تحصیل فرزندم را بدهم و با روی آوردن به کاری که از وقتی چشم باز کرده ام با آن آشنا بوده ام سعی کردم کمک خرج خانواده باشم.
او که در فصل غیر پخت سمنو هم کار اقتصادی می کند افزود: از بعد از اتمام زمان پخت سمنو به رشته بری روی می آورم.
این بانو با اشاره به اینکه تاکنون تسهیلاتی برای کارش دریافت نکرده بیان داشت: دریافت تسهیلات برای ما که پشتوانه مالی نداریم کار راحتی نیست وبه طرفش هم نرفته ام.
تقی زاده با اشاره به اینکه، بازاریابی کار اقتصادی برای بانوان سخت است افزود: اگر واحد صنایع بسته بندی برای این محصول در شهر درق که تولید سمنوی آن بالاست ایجاد شود کمک بزرگی به خانواده هایی است که از این محل تامین معاش می کنند.
وی گفت: تازمانی که توان داشته باشم وتا سروسامان دادن فرزندم این کار را ادامه خواهم داد اما کاش حمایتی از کار ما شود تا این ماده غذایی مفید که از جوانه گندم تهیه می شود سر سفره همه خانواده های ایرانی قرار بگیرد.
در مورد کیفیت محصول خودش می گوید : سمنو هایی به نام این شهر عرضه می شود که کیفیت محصول تولیدی بانوان درق را ندارد وبازهم رد پای واسطه ها وسودجویان را در این حوزه می توان دید.
سمنوی تولیدی بانوان درق با توجه به کیفیت آن ارزش صادرات را دارد وحلقه اتصال این محصول به بخش صادرات، برند سازی با استفاده از ایجاد صنایع تکمیلی وبسته بندی مناسب است.
برگرفته از پایگاه جامع اطلاع رسانی کارآفرینان
عزت عصمت پناه کارآفرین در رشته دامداری
عزت عصمت پناه، از روستای تیتکانلوی، شهرستان فاروج دراستان خراسان شمالی است، وی با مشکلات فراوان مالی در زمان جوانی و به خصوص پس از ازدواج رو به رو بوده است، علاوه بر این که همسرش به دلیل اعتیاد قادر به کار و تامین مخارج نبوده، از بیرون آمدن همسرش جهت کار و خروجش به بیرون از خانه جلوگیری می کرد.
این بانوی بجنوردی زندگی سختی را پشت سر می گذراند، روزها از پی هم می گذرند و می داند با دست روی هم گذاشتن و نشستن در منزل راه به جایی نمی برد، اوضاع خانواده به حدی بد بود که همسایه ها با وجود اینکه خود از مشکلات مالی رنج می بردند، از دیدن مشکلات مالی و فقر فرهنگی این خانواده ناراحت و ابراز همدردی می کردند و در حد توان برای او و فرزندانشان غذایی برای خوردن تهیه می کردند.
عصمت عزت پناه از تلخ ترین خاطره اش در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت : روزی که همسایه مان در حالی که با تمام محبت و نداری اش ماست کپک زده را به عنوان یک وعده غذایی به من و فرزندانم داد و من ماندم که چگونه این غذا را جلوی فرزندانم بگذارم.
همچنان همسرش از بیرون رفتن او جلوگیری می کرد و به دلیل اعتیاد همسرش بیکار بود، دیگر نشستن فایده نداشت، اولین جرقه های کارآفرینی این زن جوان با اوج شور شوق کاری زده شد و در زمان غیبت شوهر، جلوی در منزل برای کودکانی که از مدرسه تعطیل می شدند، خوراکی های دست ساز خود را به فروش می رساند و این شروع کار او با درآمد بسیار اندک که از پشت در حیاط خود این کار را انجام می داد، توانست روزانه برای تهیه غذای خود و کودکانش هزینه ای داشته باشد.
همسر او بعد از مدتی زندانی شد و بعد از آزادی از کار افتاده شده بود، چندین سال طول کشید تا این زن این فرصت را پیدا کند تا بتواند از جای خود برخیزد و با تمام وجود در سن 40-45 سالگی به دنبال کار برود و طعم کار و زندگی را بچشد.
او با حمایت های کمیته امداد خراسان شمالی موفق به خرید چند راس گاو کرد و با پیشرفت خوبی که درکارش داشت، فرزندانش را به کار گرفت.
بعد از مدتی با اراده آهنینی که داشت اقدام به دریافت گواهینامه رانندگی کرد و توانست با خرید سه دستگاه حمل شیر نه تنها شیر تولیدی دامداری خود را بلکه شیر روستاهای اطراف را هم جمع آوری می کرد و بعد از مدت کوتاهی به عنوان تنها نماینده خرید و فروش شیر منطقه خود تبدیل شد.
این بانو که سکوهای موفقیت را پشت سر می گذراند با گسترش و توسعه کارش برای دختران جوان در روستا شغل ایجاد کرد و همه آن ها را بیمه کرد.
سرعت پیشرفت او با توجه به اراده قوی که داشت بالا بود، اینک وام هایی بیش از 100 میلیون تقاضا می کرد. سالها آرزوی تاسیس گاوداری صنعتی داشت و با همت خود به هدفش رسید. تنها کسی بود با پیگیری فراوان و دریافت مبالغ بالا مجوز حفر چاه آب در منطقه را گرفت.
عزت عصمت پناه، هم اکنون یکی از 5 کارآفرین برتر ایران شناخته شده است و موفق به دریافت لوح تقدیر از معاون اول رییس جمهور شد.
او امروز بسیار موفق، توانمند و پر انرژی به راهش ادامه می دهد، همسرش که قبل تر از این مانع خروج او از منزل شده بود وقتی موفقیت های او را می بیند ابراز پشیمانی از روزهای سخت زندگی که برای او ساخته بود می کند و اینکه پرستاری شوهرش را هم به عهده دارد.
وی هم اکنون با حمایت کمیته امداد امام خمینی (ره) و تلاش و دوندگی فراوان فضای بزرگی جهت گاوداری صنعتی با بیش از 50 راس گاو احداث کرده ، که موفق به ایجاد شغل برای افراد زیادی شده است.
برگرفته از سایت اطلاع رسانی دانا
خراسان شمالی با دارا بودن بیش از هزار گونه گیاهی، یکی از غنی ترین استان های کشور از لحاظ تنوع گونه های گیاهی است و شهرستان فاروج هم به خاطر موقعیت خاص جغرافیایی خود محل پرورش انواع گیاهان دارویی است.
با اقدامات انجام گرفته از سوی دستگاه های مختلف خراسان شمالی، این استان به عنوان پایلوت گیاهان دارویی در کاشت و برداشت و فراوری گیاهان دارویی انتخاب شده است . روستای حصار اندف در 15 کیلومتری شهر فاروج واقع شده و از توابع دهستان حصار بخش خبوشان است. مهمین محمدی که 76 سال دارد یکی از زنان روستای حصار اندف از کارآفرینان بخش گیاهان دارویی می باشد .
این بانوی کارآفرین خراسان شمالی تک تک خاصیت گیاهان دارویی وشیوه مصرفش را می داند . بسیاری از داشته های بانو محمدی در حوزه طب سنتی و داروهای گیاهی ازآموخته های پدر است، او حالا خود صاحب 3 فرزند دختر ویک فرزند پسر است و از جوانی دوشادوش همسر در امور مربوط به دامداری و کشاورزی فعالیت داشته و فعالیت مستمر و خستگی ناپذیری از خصایص بارز این زن روستایی است.
کهولت سن وبیماری همسر، خشکسالی های پیاپی و مقرون به صرفه نبودن کشت و زرع این بانو را برآن داشت با همیاری خانواده به تولید و فرآوری محصولات جانبی روستایی روی آورد.
محصولاتی که تولید آنها از یک یا چند بانوی روستایی بر می آید و درعین حال از لحاظ اقتصادی نیز سود بهتری نسبت به تولیدات کشاورزی و زراعت دارند.
اقداماتی مانند جمع آوری و کشت گیاهان دارویی و معطر در مقیاس کم که به مراتب پرسودترند و همچنین عرق گیری از آنها، تولید نوشیدنی دارویی کامبوجا، تولید تخم مرغ محلی ، عسل سیب که جدای از عسل های مرسوم است ، انواع ترشی و شوری جات ، سرکه و آبغوره ، شیره انگور ، برگه زردآلو ، رشته آش ، نان و فطیر تنوری و..
بانو محمدی در خصوص فعالیت هایش می گوید :ما حرکت را آغاز کردیم وحالا چشم انتظار همت مسئولان هستیم تا برای ساماندهی تولیداتمان ما را یاری کنند و با بسته بندی شکیل بر ارزش این محصولات بیفزایم و حداقل 40 زن روستایی را در چرخه اشتغال بیاوریم.
علی اله وردی یکی از نوه های بانو مهیمن محمدی در خصوص فعالیت های خودش می گوید :ما کشاورز زاده هستیم اما با گذشت زمان و بروز خشکسالی های متوالی و کاهش ارزش تولیدات کشاورزی و به صرفه نبودن کشت ، به فکر راه اندازی یک کسب و کار جدید اما روستایی افتادیم.
وی افزود: کسب و کاری که در آن با ارزش آفرینی تولیدات ساده روستایی ، زمینه اشتغال افراد دیگر راهم فراهم کنیم و از سویی تولید محصولاتی برپایه ارگانیک برای کمک به افزایش سلامتی افراد جامعه وکاهش استفاده از داروهای شیمیایی رویکرد مان بود.
وی از ثبت شرکت تعاونی خانوادگی کشاورزی و باغبانی خودشان به عنوان گام نخست دانست و گفت: با گرفتن مجوز از اداره کار و تعاون ورفاه اجتماعی فعالیت ما شکل دیگری گرفت و ایده ای که ما در ذهن پرورانده بودیم این بود که با راه اندازی یک مجموعه تولیدی کوچک اما منظم، با بسته بندی و تجاری سازی محصولات روستایی موجب بالا رفتن ارزش این محصولات ، ترغیب مشتریان به خرید محصول با کیفیت و مطمئن و البته سالم ، افزایش فروش و در پی آن افزایش اشتغال ، با اولویت زنان سرپرست خانوار بود.
اله وردی با اشاره به اینکه امروزه اقبال عمومی به سمت مصرف مواد طبیعی و محلی به جای کارخانه ای است بیان داشت: اگر در بین مردم این اطمینان ایجاد شود که محصولی که خریداری کرده اند از مواد طبیعی وارگانیک و بدون افزودنی های شیمیایی است اقبال عمومی برای خرید این محصولات افزایش می یابد.
وی افزود: امروز در حوزه فعالیت مان تولید انجام می شود اما مرحله بعد از تولید که بسته بندی مناسب و برند شدن محصولات است لنگ می زند که اگر این نقص رفع شود ، قطعا فروش رونق یافته و اشتغال بیشتری ایجاد می شود.
وی از ایجاد زمینه های کاری بیشتر در حوزه تولید خاک برگ، کمپوست و خاک مخصوص گلهای آپارتمان خبرداد وگفت: با چند تن از بانوان عشایر نیز تعامل داشتیم که درصورت امکان، بسته بندی زعفران در قالب صنایع دستی کرمانجی عرضه شود.
وی تاکید کرد: اگر این ایده پشتیبانی و عملی شود قطعا نتایج باورنکردنی خواهد داشت وتحقق بوم گردی و گردشگری روستایی در آینده یکی از نتایج آن خواهد بود و ضمن اینکه ما در کنار صادرات زعفران می توانیم هنر نیز صادر کنیم.
وی مهمترین مشکل در حوزه فعالیتشان را در حال حاضر کمبود نقدینگی عنوان کرد وگفت: جا و مکان مناسبی را فراهم کردیم اما تجهیز و خرید لوازم و ابزارآلات و مواد اولیه و نیز دستمزد کارگران (تا برقراری فروش)نیازمند سرمایه در گردش هستیم.
وی به بن بست رسیدن روند پیگیریشان برای دریافت تسهیلات در چند نوبت هم اشاره کرد وگفت: تا کنون چند بار هم برای گرفتن تسهیلات اقدام کرده ایم که با بهانه های مختلف درخواست ما را رد کرده اند.
اله وردی ، سختگیری بانکها را یکی از موانع تولید برشمرد وافزود: درخواست بعدی ما، پشتیبانی دستگاه های اجرایی در صدور مجوز و پروانه های لازم است مجوزهایی که با آن قادر باشیم در خود روستا فعالیت داشته باشیم.
وی، کاهش حجم کاغذ بازی های اداری ، تخصیص بازارچه مخصوص کارآفرینان روستایی و نیز درنظر گرفتن غرفه های مخصوص در نمایشگاه های فصلی را از دیگر مطالبات فعالان این حوزه برشمرد وگفت: کارآفرینی ما مختص بانوان بی بضاعت روستایی است ودر این خصوص از همه متولیان تقاضا داریم ما را یاری کنند ، باشد که باری از دوش این قشر زجر کشیده برداریم.
کار این کارآفرینان محدود به روستای حصار اندف نیست ودختر این خانواده نیز در کرج این روال را ادامه داده است و برای چند خانواده فرصت شغلی ایجاد کرده است.
کامبوجا یکی از تولیدات این خانواده کارآفرین است این نوشیدنی از یک نوع قارچ که داخل چای رشد می کند تهیه می شود واین چای به دارویی برای درمان بیماری هایی چون کبد چرب، دیابت، افسردگی، ضعف اعصاب و ام اس تبدیل می شود.
برگرفته از سایت خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران
نینا لاهورپور رئیس هیئت مدیره صنایع غذایی روژدا
نینا لاهورپور کارشناس ارشد میوه کاری و رئیس هیئت مدیره صنایع غذایی روژدا می باشد که همراه برادرش نیما لاهورپور در سال ۱۳۹۲ پس از دو سال تحقیق و بررسی با هدف تولید و بسته بندی انواع میوه جات و سبزی جات خشک موفق به اخذ پروانه تاسیس از سازمان جهاد کشاورزی استان کردستان شد. طرحی که با پروانه بهره برداری با برند روژدا درست شده در زمینه خشک کردن سبزیجات و میوه جات فعالیت می کند.
خانم لاهور پور هدف خود از راه اندازی چنین کارگاهی را چنین بیان می کند:
کردستان میوه زیادی دارد و سالانه مقدار زیادی از این میوه ها از بین می رود و تصمیم گرفتیم که از منابع استان و از کشاورزان و توت فرنگی کاران استان میوه را خریداری تا یک بستری هم برای کشاورزان فراهم شود و هدفمان این است که برای صدها نفر شغل ایجاد کنیم.
ایشان در مورد اشتغالزایی طرح خودش چنین می گوید :
این واحد با هدف ایجاد تحول در عرصه تولید ،اشتغال زایی به طور مستقیم و غیر مستقیم ، توسعه صادرات غیر نفتی ،ترویج تغذیه سالم و ارتقاء سطح سلامت جامعه شروع به فعالیت نموده است تولیدی کاملاً بهداشتی که برای 50 نفر مستقیم و 100نفر غیر مستقیم اشتغال صنایع غذایی روژدا موفق به دریافت نشان استاندارد گردیده است که هم اکنون تنها دارنده نشان استاندارد تولید میوه خشک در کشور می باشد.
در مورد ایده خود برای راه اندازی کارگاه تولیدی می گوید :
در جهان امروز صادرات میوه های خشک شده، اهمیت بسیاری دارد، توزیع نامناسب صنایع غذایی و انواع محصولات کشاورزی و فصلی و منطقه ای بودن تولید بسیاری از محصولات در جهان از دلایل عمده دیگر برای خشک کردن میوه ها می باشد، همچنین نیاز بیش از حد برخی از کشورها به این گونه محصولات به دلیل شرایط ویژه اقلیمی آنها و هزینه بالای حمل و نقل سبزیجات و میوه های تازه و محدود بودن زمان نگهداری آنها از دلایل دیگر این امر است.
باتوجه به ارتقاء سطح دانش جامعه و خانواده ها و میل به تغذیه سالم از اساسی ترین اهداف مجموعه ترویج استفاده از میوه های خشک به عنوان تنقلات بسیار سالم است که انرژی بیشتری نسبت به میوه های تازه دارد و جایگزین مناسبی برای تنقلات غیر مفیدی چون چیپس و پفک برای مصرف خانواده ها و کودکان است.
از زمان های گذشته تاکنون خشک کردن میوه هایی چون زردالو ،آلو ،انگور و گوجه فرنگی به منظور افزایش ماندگاری انها و استفاده در تمام فصول سال علی الخصوص فصول سرد سال مرسوم بوده و اکنون نیز وجود دارد.
برخلاف تصور عموم ویتامین ها و املاح موجود در میوه ها هنگام خشک شدن از بین نمی روند و میوه های خشک شده منبع غنی ویتامین های گروه A ،گروه B ،و پانتوتنیک اسید و نیز املاحی معدنی نظیر آهن ،فسفر، کلسیم ،پتاسیم و منیزیم هستند.
خانم لاهور پور در مورد صادرات محصولات تولیدی کارگاه چنین می گوید :
روژدا در اهداف و چشم انداز های فرا مرزی به شکل استواری در صدد یافتن بازارهای جهانی برای صادرات محصولات و عرضه ی میوه خشک با کیفیت به کشور های در دسترس می باشد و هم اکنون در حال صادر کردن محصولاتمان به کشور هم جوارمان عراق هستیم و امیدواریم که در آینده نزدیک بازارهای زیادی را در اختیار بگیریم .باتوجه به تک محصولی بودن اقتصاد میهن عزیزمان و حمایت دولت یازدهم از مبحث صادرات غیر نفتی ،صنایع غذایی روژدا با تکیه بر امر هدایت مدیریت بازرگانی و بین المللی به زودی پا در عرصه ی صادرات محصولات به کشور های منطقه و سپس کشورهای جهان خواهد نهاد.
ایشان در مورد فواید محصولات تولیدی خودش می گوید :
هدف اصلی ما جایگزینی برای تنقلات غیر مفید است و این که تولیدات بهداشتی عرضه کنیم زیرا وقتی به صورت صنعتی باشد دیگر گرد و غبار بر روی آن نمی نشیند مصرف غذاهای تنقلی همانند چیپس و پفک دارای اثرات جبرانناپذیری است که بسیاری از کارشناسان علوم غذایی در این مورد اتفاق نظر دارند میوه در هر حالتی چه تازه باشد و چه خشک شده، برای شما خوب است و فوایدی به همراه دارد. در حالت طبیعی میوه خشک شده می تواند یک میان وعده مناسب برای دفع احساس گرسنگی باشد و می توان برای مدت زمان طولانی نگهداری کرد و از همین رومی تواند جایگزین مناسبی برای میوه تازه در خارج از فصل آن باشد.
نگهداری و حفظ تازگی و طراوت و حفظ ارزش غذایی مواد اولیه جهت تولید محصول باکیفیت و سالم حائز اهمیت است .بنابراین این واحد تولیدی اقدام به طراحی و ساخت سردخانه صنعتی نموده است . و جهت سلامتی و بالابردن کیفیت مواد مصرفی در سبد خانوار، اقدام به تاسیس ازمایشگاه کاملا مجهز روژدا نموده است.
این واحد درنظر دارد نه تنها میوه های ناب باکیفیت بالای منطقه را در سطح کشور بلکه به کشور های دیگر نیز معرفی کند و گامی کوچک در توسعه صادرات غیرنفتی کشور برداشته باشد و برای این طرحمان تسهیلات سنگین بانکی گرفته ایم و از مسوولین و مردم انتظار حمایت داریم به جایی اینکه از تهران بروند خرید کنند بیایند و با قیمتی پایین تر از تهران از تولیدات شهر خودشان استفاده و خرید کنند که هم حمایت از مردم و هم حمایت از کار کرده باشند.
برگرفته از سایت اطلاع رسانی دانا
بابک اخوان بلورچیان و مرجان صدرالعلمایی پایه گذار برند تن درست
بابک اخوان بلورچیان و مرجان صدرالعلمایی، زوج خوشفکر و خلاقی هستند که برند تنِ درست را پایه گذاشتهاند. این زوج طی دهه گذشته با شعار بدن ما، طبیعت ما به عرضه الیاف طبیعی و ارگانیک در قالب لباسهایی با طراحی سنتی و ایرانی پرداختهاند. شاید به جرات بتوان گفت وجود المانهای سنتی و استفاده از حال و هوای داخلی ویژگی مشخصه این برند محسوب میشود. ویژگی که در سایه الیاف طبیعی و کیفیتی مشخص به بازار عرضه میشود. بابک اخوان بلورچیان، مهندس مکانیک است اما مرجان صدرالعلمایی لیسانس عکاسی است. شروع کار این دو از دستفروشی در جاده درکه شروع شده اما پس از استقامت در این کار و تحمل سختیها این برند امروز با 6 شعبه و 80 پرسنل به کار خود ادامه میدهد
آقای بابک اخوان در مورد شروع ایده کار تن درست چنین می گوید :
در واقع اصلا تصمیمی برای وارد شدن به حوزه لباس در میان نبود بلکه تمرکز اصلی ما بر بحث عرضه محصولات طبیعی و ارگانیک بود که نزد دوستی به نام "بهمن مخبر" در درکه شکل گرفت. او کار ارائه لباسهای ارگانیک را شروع کرده بود و ما نیز بعد از آشنایی با ایشان از زندگی سازگار با طبیعت خوشمان آمد و وارد این عرصه شدیم. اما از ابتدا دو خط قرمز در کار داشتیم که سعی میکنیم به آن پایبند باشیم. نکته نخست استفاده از مواد اولیه طبیعی برای حفظ آرامش و سازگاری با طبیعت است. مساله دوم طراحیهاست که همواره سعی کردهایم، حال و هوای ایرانی و شرقی داشته باشد. به همین خاطر از مدلهای روز دنیا و بازار و آنچه دنیا به نام فشن ارائه میکند، دوری کردیم.
در مورد واکنش های نشان داده شده به ایده کار تن درست چنین می گوید :
از آنجایی که نخستین مکان عرضه محصولات ما در مسیر درکه بود، اصولا کوهنوردان و افرادی که با طبیعت مانوس هستند، نخستین مخاطبان ما بودند. برخلاف عموم مردم این افراد اغلب پوشاک الیاف طبیعی را میشناختند و در این زمینه فکر میکردند. در روزهای نخست مدل و طراحی لباس چندان مهم نبود و بار فرهنگی پشت کار مخاطبان را جذب میکرد. یعنی بیشتر افرادی که اهل یوگا، مدیتشین، زندگی سالم و تفکرات این چنینی بودند از مشتریان ما بودند. این افراد عموما قشر فرهنگی بودند. فرهنگ استفاده از الیاف طبیعی در سالهای اخیر یک نگاه وارداتی است. درست است که ما در گذشته ایران الیاف طبیعی داریم اما این تمایل به فرهنگ شرقی و استفاده از طبیعت یک نگاه وارداتی است که رواج یافته. به همین خاطر در روزهای نخست طراحیها در صف جلوی نگاه مخاطبین قرار نداشت و افراد بیشتر حوزه فرهنگی را نگاه میکردند.
در مورد طراحی لباس و برند آن خانم صدرالعلمایی می گوید :
طرحهای ابتدایی که به لباسها افزوده شد نتیجه خلاقیت خود ما دو نفر بود البته هنوز هم اینگونه است. کار در شروع به نوعی بود که معمولا به صورت تجربی انجام میشد یعنی صرفا برای مخاطبین نزدیک به سلیقه خودمان کار میکردیم. نخستین کاری که اضافه شد یک سری سوزن دوزی با دست بود که خودمان دو نفر انجام دادیم. این سوزن دوزیها کودکهای سادهای بود که نخهای پشمی کاشان در آن به کار میرفت. این نخها را برای رنگرزی به کاشان میبردیم، از این نوع کارها استقبال خوبی شد. آرام آرام موج خطاطی و فارسی نوشته روی لباس ایرانی شروع شد و تقاضای آن در ایران اوج گرفت. ما نیز کار فارسی نوشته روی لباس را شروع کردیم. اما از آنجایی که رشته تخصصی ما گرافیک نبوده در دورههای گوناگون از گرافیستهای مختلف برای طراحی روی لباسها استفاده کردیم. یعنی یا طرحها خریداری میشد یا از گرافیستهای ثابت استفاده میکردیم.
مقوله طراحی لباس دو شاخه دارد. شاخه اول طراحی فشن و استایل و دیگری دوخت و الگو است. بخشی که ما به صورت ذوقی و سعی و خطایی انجام دادیم بخش فشن و طراحی استایل است اما بخش طراحی الگو برش یک مقوله حرفهای و فنی است که دانش خیاطی نیاز دارد و توسط نفرات دیگری در مجموعه ما انجام میشود.
در مورد فرهنگ کار گروهی آقای اخوان چنین می گویند :
کار گروهی به معنای مشارکت چند نفر برای همکاری با یکدیگر هنوز هم در ایران با مشکل مواجه است. ما نیز در مجموعه خودمان کار گروهی را هدایت میکنیم. بنابراین متخصصان یا به شکل پیمانکاری وارد مجموعه میشوند و یا به شکل کارفرما و کارمندی کار گروهی صورت میپذیرد. البته هنوز هم معضل و مشکل کار گروهی وجود دارد. لذا باید در آموزشهای فرهنگی آن را جست و جو کرد اما زمانی که یک تیم هدایت کننده وجود داشته باشد و بقیه بپذیرند که تصمیم گیرنده نهایی شخص دیگری است، میتوان به شکل تعدیل شده، کار کرد.
در مورد کسب جایگاه ممتاز برای برند خود چنین اظهار نظر می کنند :
بحث جسارت چه در تولید و چه در مصرف بسیار مهم است. همه میدانیم که هنرمندان پیشرو و مولف روز نخست که کاری ارائه میکنند با وضعیت نرمال جامعه همساز نیستند اما آنقدر ایمان دارند و پافشاری میکنند که بعد از مدتی باعث ایجاد یک حرکت و موج در جامعه میشوند. این اتفاق در کار ما نیز از روز نخست به این شکل شروع شد که با پارچه متقال به عنوان پوشاک طبیعی حرکت کردیم. جسارتی که گفتم در بطن همان سادگی و جنس پارچه متقال خلاصه شده بود.
پارچه متقال سالها به عنوان روتختی و روبالشی استفاده میشد. حتی برخی با ذهنیتهای منفی آن را کفن مینامیدند اما حالا این نوع لباس اینقدر جا افتاده که در همه جا استفاده میشود یعنی شکستن تابو باعث راحت شدن کار نفرات بعدی است.
در مورد بازگشت مردم به گذشته و تاثیر آن در موفقیت آنها چنین می گویند :
پاسخ این سوال هم نه است و هم آری. به این علت که ما هرگز سعی نکردیم محصول سنتی ارائه کنیم بلکه بر طبیعی بودن آن تاکید داشتیم. یقینا آن چیزی که درگذشته شکل گرفته و ما ایرانیان از آن بهره میبردیم محصولات بوده است. اما این بازگشت به گذشته برای ما بازگشت به طبیعت بوده و تنها از آن اقتباس داشتهایم. بین این دو کمی تفاوت است اینکه هدف ما از استفاده آثار قدیمی چیست؟ نمیتوان زیرساخت درستی برای شناخت این تمایل جامعه در مورد بازگشت به گذشته تعریف کرد، اما یقینا مد نظر ما سنت گرایی به شکل دیرین نبوده است.
در مورد بازاریابی محصولات تولیدی خود چنین می گویند :
از روز نخست ما سعی کردیم عامه مردم را مخاطب خود قرار دهیم.اما این افراد تا زمانی که قشر خاصی کار را تایید نکنند، جرات رفتن به آن سمت را ندارند. فروش ما ابتدا از مسیر درکه در روزهای پنجشنبه بود که متقاضیان آن افرادی بودند که سالها در خارج از ایران زندگی کرده بودند. یعنی ملاک قیمت گذاری و مدلهای لباس ما که ساده و کاربردی بود، این قشر بودند. افراد عادی جامعه امکان خرید این اقلام را داشتند اما این جسارت وجرات برای پوشیدن لباسی از جنس متقال به این زودی اتفاق نیافتاد. تا زمانی که قشر دیگر اندیش و هنری آن را تایید کردند. در حال حاضر نیز همان اهداف را دنبال می کنیم و خوشبختانه از همه اقشار شامل گروه های موسیقی مانند همایون شجریان تا قشر کارگر نیز از آن بهره میبرند.
در کلکسیونهای جدید ما همچنان قشر هنری و آشنا با فرهنگ مد نظر ستند و بیشتر روی این این افراد تمرکز داریم. شاید 40 درصد محصولات امروز ما عامه پسند است که روزی خاص پسند بودهاند اما 60 درصد از محصولات هنوز روی پایه قشر خاص میچرخد. منتها بر این امیدیم که در آینده جسارت پوشیدن همان محصولات به عامه مردم هم برسد.
در مورد ویژگی یک طراح خوب و برجسته برای همکاری با یک برند و تولیدی می گویند :
بزرگترین خصوصیتی که من در یک طراح جست و جو میکنم، این است که به دنبال کار هنری صرف نباشند. من به دنبال بخشی از وجود و دانش آنها میگردم که آنها را به حوزه تولید و صنعت مرتبط میکند. سدی که بین ارتباط کاری ما و جامعه طراحی و هنری دیدم این بحث است که بسیاری از طراحان محصولی که ارائه میدهند را یک اثر هنری میدانند. بنابراین قیمتهای بالا و هنری برای آثار خود طلب میکنند. ضمن اینکه این نگاه هنری مقدار زیادی در نگرش آنها نسبت به اینکه سر این اثر چه میآید، تاثیر دارد. یعنی جایگاه اثر به دغدغه تبدیل میشود. لذا نخستین فاکتور این است که یک طراح تا چه حد دوست دارد به جامعه تولید و صنعت خود را مرتبط کند. یعنی از گالریها دور شود و به بازار نزدیک شود. در این مرحله بیش از 80 درصد طراحان ریزش میکنند و تعداد کمی این تمایل ذاتی را دارند که نخست خود را آنقدر بالا ندانند که کار خود را یک اثر هنری ببینند و همیشه پشت شیشه نگاهش دارند.
متاسفانه کسانی که از دنشگاه فارغ التحصیل میشوند نیاز جامعه و بازار، تولید و صنعت و حتی محدودیتها را نمیشناسند.
در کشور ما بحث آکادمیک با قسمت صنعتی فاصله بسیاری دارد. بحث نیازسنجی، بررسی محدودیتها اهمیت دارد که به آن آشنایی ندارند.
در مورد نحوه تامین پارچه های مورد نیاز و کار با پارچه های سنتی چنین می گویند :
قسمتی از پارچهها سفارشات کارخانهای و بخشی وارداتی است البته قسمتی نیز با بازار گردی پیدا میشود منتها طبیعی بودن الیاف در همه موارد رعایت میشود.
ما معمولا پارچههای دستبافی که در روستاهای ایران وجود دارد را دنبال میکنیم و از آن بهره میبریم. شعربافی کاشان، پارچههای دستباف پشمی تالش و نائین محصولاتی هستند که اغلب خریداری میکنیم. در یک دورهای شهرها و روستاها را گوشه به گوشه رفتیم تا بتوانیم این پارچههای سنتی را بشناسیم. تقریبا صد درصد صنایع دستی که پیدا کردیم برای ما کاربرد داشت. مثلا گیوههای کاربردی پیدا کردیم. گیوه قم و ... را شناسایی کردیم و در فروشگاهها عرضه کردیم.
در مورد برخورد گردشگران با کار تن درست چنین می گویند :
متقاضی توریست زیاد داشتیم البته به صورت مستقیم تا امروز صادراتی صورت نگرفته است. البته بسیاری از مسافران این کالا را به صورت سوقات از کشور خارج کردهاند که فکر میکنم جای کار دارد. تمایل غربیها به استفاده از تفکرات شرقی پررنگ شده است بنابراین فضا وجود دارد اما محصولات مشابه شرقی بسیار زیاد است. تاکید بر قسمت طبیعی بودن الیاف نیز مسالهای است که در خارج از ایران پذیرفته شده است اما آنها مدت های طولانیتری است که روی آن کار میکنند. تلفیق این دو نیز مدت هاست که کار میشود. اما اینکه درکشور ما جای این مقوله خالی است، جای بحث دارد. باید ببینیم چه چیزی در مملکت ما نیست که میتواند مثمرثمر باشد لذا نیازمند یک جوشش از داخل کشور هستیم.
در مورد شکل گرفتن رنگ در برند آنها و اساس آن چنین می گویند :
شعار ما الیاف طبیعی بود به همین خاطر پارچههای طبیعی و خام را دنبال کردیم. حتی در یک دورهای رنگرزی گیاهی را با پوست گردو و زاج تجربه کردیم که رنگهای بسیار محدودی میدهد اما این رنگها در عین حال بسیار آرامش بخش و چشم نواز است و نوستالوژی دارد. رنگرزی طبیعی به دلیل مشکلات متوقف شد. دلیل اینکه ما پارچه متقال را انتخاب کردیم به خاطر این بود که رنگ آن طبیعت پنبه است و پروسه شیمیایی رنگرزی ندارد. بر همین اساس رنگ لباسهای ما تا مدت ها خام بود و همان کنف و کتان و ... بود. بعد از دورهای رنگرزی گیاهی پارچههای رنگی وارد طراحیهای ما شد. متاسفانه تمایل به رنگهای تیره و مشکی برای استفاده در محلهای مختلف بسیار زیاد است. به خصوص آقایان نسبت به رنگهای روشن ترس دارند اما در چند سال اخیر فضا بسیار تغییر کرده است و ما نیز به سمت این نیاز حرکت کردهایم.
در مورد رنگ نیز نیازمند جسارت هستیم در این بخش نیز سعی کردیم که نقش داشته باشیم ضمن اینکه بخش رنگ نیز جنبشی بود که مردم خودشان شروع کردند. مانند هر کشور دیگر قشر هنرمند و تایید کننده روی هر چیزی تاثیرگذار هستند. یعنی این افراد میتوانند پنج سال بعد جامعه را مشخص کنند لذا وقتی آنها حرکت میکنند توده جامعه با یک بازه زمانی به دنبال آنها حرکت میکنند. در سالهای اخیر بیشتر رنگهای روشن و چشم نواز میبینیم در صورتی که ده سال پیش اینگونه نبود.
در مورد انتظاراز مسئولان و قوانین کشور برای توسعه کار خودشان چنین می گویند :
بحث حمایتی درد دل هر تولیدکنندهای است. متاسفانه دید دولت نسبت به کار تجارت و فرهنگ در بیرون از بدنه خودش کمتر بر محور شناسایی ارزش است. یعنی یا به چشم درآمد و میزان آن به تولید نگاه میکنیم و کمتر بحث حمایتی و ارزش گذاری وجود دارد.بحث حمایتی نیاز به شناخت دارد یعنی اینکه بدانیم از چه کسانی باید حمایت کنیم. گاهی دولت یک طرح حمایتی عظیم برای تمام بنگاههای تجاری ارائه میدهد اما شاید لازم باشد به صورت محدودتر و تخصصیتر به مقولههای حمایتی نگاه کنیم.
برگرفته از مصاحبه های انجام شده با بابک اخوان و مرجان صدرالعلمایی در نشریات
ساناز مینایی استاد و داور بین المللی در حوزه آشپزی
ساناز مينائي از سال 1361 در ايران به تدريس هنرهاي چون تزئيني سبزيجات و ميوهآرايي آشپزي، شيرينيپزي، دکورکيک، و مديريت خانواده پرداخته است. و اولين کتاب خود را تحت عنوان آرايش سبزيجات و ميوهآرايي در سال 1362 منتشر نمود ساناز مينائي بنيانگذار اولين آموزشگاه با مجوز رسمي از سازمان فنيحرفهاي بوده ايشان در سال 1374 مجوز تأسيس دانشگاه غيرانتفاعي را در مورد شناخت و پخت غذا از وزارت فرهنگ علوم و دريافت نمود دريافت چندين لوح تقدير، ديپلم افتخار و بالاخره کسب عنوان مدير و مؤسس نمونه در کل کشور آماري از فعاليتها و تلاش ايشان است.
در مورد فعالیت در عرصه ترویج فرهنگ آشپزی و محصولات تولیدی خودش می گوید :
اولین باری که خواستم خودم آشپزی کنم تصمیم گرفتم برای نهار عدس پلو درست کنم ولی هیچگونه آشنایی با آشپزی نداشتم و زمانی که پای اجاق گاز ایستادم اصلا نمی دانستم که برنج را باید شست، عدس را باید پاک کرد و عدس دیرتر از برنج می پزد، برنج را بدون اینکه بشویم ریختم توی قابلمه و بعد آب ریختم روش، در حالی که آب برنج در حال کشیدن بود عدس را بدون اینکه پاک کنم به آن اضافه کردم، یک وقت دیدم برنج له شد ولی برای عدس اتفاقی نیفتاد و من همچنان آب اضافه می کردم تا جایی که روی عدس چروک افتاده بود و باز هم نپخته بود. نه نمک اضافه کرده بودم نه روغن، تا اینکه ظهر شد و خواستم غذا را بکشم، ته ظرف آب سیاهی جمع شده بود و خود غذا سوخته بود، خودم که قیافه غذا را دیدم گفتم من که سیرم، یکی از کسانی که اولین قاشق از غذا را به دهان برد یک سنگ رفت زیر دندانش و دیگران هم با دیدن این صحنه گفتند ما هم احساس می کنیم سیر هستیم.
آن روز به من خیلی بر خورد و ناراحت شدم لذا تصمیم گرفتم که من باید یک روز حرف اول آشپزی را در ایران بزنم، پس سعی و تلاش و پشتکار بسیار زیادی به خرج دادم، یک کتاب گرفتم بنام «آشپزی دلپذیر» و از روی آن شروع کردم به پختن غذاها، از مادرم خیلی کمک می گرفتم، به کتابهای مختلف دیگری رجوع کردم تا اینکه اواخر سال 62 کتاب تزئین سبزیجات را منتشر کردم .پس از آن آموزشهای من در منزلم به دوست و آشنا شروع شد و به مرور یک طبقه از منزلمان را بطور مجزا به کار آموزش اختصاص دادم تا اینکه تعداد مراجعین به حدی رسید که مجبور شدم دفتر کاری در چهار راه زرتشت بگیرم و از سال 70 به بعد هم بالاتر از میدان ولیعصر، کوچه ناصر در محل فعلی آموزشگاه حضور دارم.
کار آموزش و آموزشگاه از سال 62 دایر شد ولی من اولین کسی بودم که مجوز آموزشگاه آشپزی و شیرینی پزی را در سال 70 از سازمان فنی حرفه ای دریافت کردم، کسب مجوز آموزش عالی غیر انتفاعی در رابطه با شناخت و پخت انواع شیرینی و غذا در سال 74، تالیف و نشر 27 عنوان کتاب در زمینه آشپزی و شیرینی پزی از سال 62 تا 80، برگزرای بیش از 15 مسابقه آشپزی، اجرای اولین برنامه های آموزش آشپزی از سال 1371، تهیه و توزیع 7 نوار ویدئویی و 2 سری دی وی دی آشپزی، کسب مجوز دانشگاه علمی کاربردی در زمینه آشپزی و همچنین تدوین دایره المعارفی در مورد آشپزی که یک تحقیق و پژوهش از زمان مادها تا کنون روی غذاهایی است که کاملا فراموش شده اند و در غالب این دایره المعارف عرضه خواهد شد.
در مورد افتخارات کسب توسط خودش چنین می گوید : کسب مقام در مسابقات سبزی آرائی و میوه آرایی در سال 1365 در توکیو ژاپن، کسب رتبه اول در فستیوال آشپزی در فرانسه که مرغ درسته بدون استخوان را ارائه دادم در سال 1367 و... نیز تنها برخی از عناوین بین المللی من در این رشته است. همچنین در ماهنامه ساناز سانیا نیز همراه دختر بزرگم «ساناز شریفی» به ترویج فرهنگ آشپزی و انعکاس تجربیات سالیان گذشته و ارائه استانداردهای نوین آشپزی مشغولم.
در مورد نامگذاری آموزشگاه خودش می گوید :
در سالهای اول کارم همه مرا و آموزشگاه را بنام خانم مینایی می شناختند و زمانی که دختر اولم ساناز بدنیا آمد اسم آموزشگاه را بنام او تغییر دادم و در سال 70 که مجوز را گرفتم رسما اسم آموزشگاه شد ساناز، زمانیکه سانیا (دختر کوچکم)بزرگتر شد و اطرافش را نگاه کرد و دید منشی ها می گویند آموزشگاه ساناز بفرمایید، به من گفت مامان پس من چی؟؟؟ و من هم اسم آموزشگاه را به ساناز سانیا تغییر دادم. در مورد اسم خودم هم باید بگویم زمانی که برنامه های تلویزیونی من از سال 70 به بعد شروع شد می خواستم که مردمی که با چهره من آشنا می شوند بدانند که من همان کسی هستم که آموزشگاه ساناز را دارم لذا خودم را ساناز مینایی معرفی کردم و خواسته ناخواسته اسم هنری من شد ساناز مینایی. پس از آن زمانی که می خواستم بنام آموزشگاه ساناز شرکت ثبت کنم گفتند چون می خواهید اسم را ثبت کنید این اسم باید در شناسنامه شما وجود داشته باشد به همین خاطر تمامی سوابقم را همراه با درخواستم به دادگاه ارائه دادم و دادگاه رأی به تغییر نام من به ساناز داد و اینچنین با دختر بزرگم هم اسم شدیم.
در مورد ساختار جدید آموزشگاه خود چنین اظهار نظر می کند : در مدتی که آموزشگاه در حال تجهیز و نوسازی بود من در حال مسافرت و جابجایی بین 10 آموزشگاه آشپزی برتر دنیا بودم که ماحصل این سفرها به جمع آوری استانداردهای برتر آموزشی و آشنایی با آخرین متدهای علمی و حرفه ای این مراکز منجر شده است که در سری جدید کلاسها ارائه خواهیم داد.
ما در ساختار نوین در 2 حوزه ارائه استاندارد و آموزش خواهیم داشت:
1- حوزه پذیرایی و میزبانی
2- آشپزی پایه و پیشرفته
ما آموزشهایی را ارائه خواهیم داد که تا به حال در ایران ارائه نشده است. این آموزشها در غالب یک پذیرایی کننده بعنوان میزبان از مرحله دعوت کردن جهت مناسبت میهمانی (تولد کودک، عروسی، تولد سالمند و.....) و آموزش برای جزء جزء این فرآیند از دعوت کردن تا پوشیدن لباس مخصوص و آداب معاشرت، برخوردها، طریقه چیدمان، منو غذاهای مناسب، طریقه پذیرایی تا خروج میهمانارائه داده خواهد شد.
در مبحث آشپزی پایه برای هنرجویان تور خرید خواهیم داشت، هنرجو را به بازار و میادین عرضه محصولات می بریم و در آنجا مرغوبیت و نامرغوبیت کلیه مواد غذایی را به هنرجویان آموزش داده تا هنرجو کاملا واقف شود که برای تهیه هر غذا چه موادی را انتخاب کند تا بتواند بهترین نتیجه را از آشپزی بگیرد.
اما در کلاسهای آشپزی که به صورت کارگاهی(Workshop) برگزار خواهد شد در متد فوق تمامی هنرجویان بصورت مستقیم آموزش هایی را فرا گرفته و به تمرین عملی آنها در کلاس می پردازند. بعنوان مثال یک گوساله یا یک گوسفند کامل را سر میز کار در اختیار هنرجویان قرار خواهیم داد و 4 تا 5 جلسه آموزش برش گوشت و قصابی خواهیم داشت تا هنرجو با اصول صحیح برش گوشت آشنا گردد و مطلع شود که هر قطعه گوشت برای چه مصارفی مناسب است و چه کاربردهایی دارد.
ما در غالب این کلاسها مهارت استفاده از چاقو، آناتومی چاقوهای مختلف، چگونگی برش دادن و خرد کردن مواد غذایی با چاقو را بصورت تخصصی آموزش می دهیم.
آموزش استفاده از انواع سس هایی که در جهان شناخته شده است را بعنوان سس های مادر و زیر مجموعه های آنها در برنامه داریم، از دیگر برنامه می توان به تور بازدید از کارخانه های تولید کننده مواد غذایی اشاره کرد ...
هنرجویان پس از گذراندن این دوره ها تازه به بخش آشپزی که خود به 2 بخش آشپزی آشپزی غذاهای سنتی و ملل تقسیم می گردد راه می یابند.
در بخش غذاهای ایرانی به هنرآموزان کلیه غذاهای ایرانی فراموش شده و سنتی و اصیل آموزش داده خواهد شد و در بخش غذاهای ملل، معروفترین و لذیذترین غذاهای ایتالیایی، فرانسوی، ژاپنی، چینی، مراکشی، لبنانی و... را آموزش خواهند دید.
همچنین بزودی تکنیکهایی در غالب شیرینی پزی ارائه خواهیم داد که تا بحال در ایران سابقه نداشته است ولی از آنجایی که آموزش و ارائه آن نیازمند فراهم شده بسترهای لازم است، در آینده از طریق ماهنامه اطلاع رسانی خواهد شد.
در مورد استانداردهای آموزشی خودش می گوید :
چنین استانداردها و آموزشهایی تا به حال نه از طریق آموزشگاه ساناز سانیا و نه هیچ آموزشگاه دیگری در ایران ارائه نشده است و به جرات میتوان گفت که 50 درصدفراتر از امکانات و آموزشهایی است که در آموزشگاه های رنکینگ 1 تا 10 جهان ارائه می گردد، با این تفاوت که آنها جهت ارائه این آموزشها به پول ما حدود ما 90 میلیون تومان از هنرجو شهریه می گیرند ولی ما برای این آموزشها سوبسید 100 درصدقرار داده ایم و تمامی این آموزشها را به نرخ دولتی و مطابق مصوبات سازمان فنی حرفه ای کشور ارائه خواهیم داد. این قیمت نازل نیز نه بخاطر اینکه در ایران نمونه هستیم و نه بخاطر اینکه در دنیا برترین سطح آموزش را داریم بلکه تنها بخاطر عرق به مردم ایران است تا افراد بتوانند در6 ماه با استفاده از این آموزشها، به افرادی زبده و توانمند و متبحر تبدیل شوند که با اعطا نمایندگی در شهرستانها هم به اشتغال زایی منجر خواهد شد و هم به رشد سریع فرهنگ صحیح آشپزی کمک می کند.
برنامه های خانم مینایی برای آموزش آشپزی برای آقایان عبارت است :
بله ما علاوه بر اینکه در سال 91 شعب دیگری را در سطح شهر تهران و شهرستانهای دیگر در غالب افتتاح یا اعطای نمایندگی خواهیم داشت، بزودی و در آینده نزدیک مکانی را نیز جهت آموزش آقایان اختصاص خواهیم داد.
در مورد رموز موفقیت خانم مینایی چنین توضیح می دهد :
رمز موفقیتم عشق به کارم، تلاش و کوشش، توکل به خدا و همچنین عشق به خاکم و گذشته کشورم است. دوست دارم فرهنگ و تاریخچه ای که دیگران از ما به یغما بردند را درحد توانم به جایگاه قبلی بازگردانم تا بتوانیم باز هم در دنیا حرفی برای گفتن داشته باشیم. در همین راستا به همه هموطنانم قول می دهم که به زودی زود نه تنها مجبور نیستند که برای کسب تجربه یا بدست آوردن تکنیک ها و اطلاعات جدید به سایر کشورها بروند، بلکه از تمام دنیا به ایران خواهند آمد برای یادگیری علم و هنر آشپزی!
برگرفته از مصاحبه های انجام شده با خانم ساناز مینایی
دکتر سید ابراهیم دیباجی استاد زبان و ادبیات عرب دانشگاه تهران
دکتر سید ابراهیم دیباجی فرزند حاج سید فتح اله دیباجی در آذرماه 1315 شمسی در خانواده ای اهل علم و روحانی در فروشان سده (خمینی شهر کنونی) متولد شد، شجره سیادت او به محمد دیباج فرزندامام جعفر صادق (ع) می رسد. وی خواندن و نوشتن را در پنج، شش سالگی در مکتب خانه های زادگاه خودآموخت و در همانجا کتاب های انشا و ترسل، علم صرف عربی، نصاب فراهی، گلستان سعدی و برخی دیگراز کتاب های فارسی را آموزش دید و پس از آن دوره دبستان را به پایان رسانید، و به حضوره علمیه اصفهان رفت
و در مدرسه جدّه بزرگ حجره ای گرفت و به آموختن علوم دینی و معارف اسلامی و ادبی پرداخت.
او دوره علوم مقدماتی حوزه مانند: صرف و نحو- علوم بالغی- منطق- اعتقادات را نزد حجه السلام شهید شیخ قنبر علی فلاورجانی، و حجه السلام شیخ حیدر علی صلواتی سدهی، و حجه السلام شیخ عبدالخالق اصفهانی آموزش دید و کتاب های معتبر دستور زبان عربی و علم منطق و بلاغت را نزد حجه السلام سیدمحمدباقرمصطفوی، و حجه السلام سید احمد مقدس بیدآبادی، و حاجی شیخ محمد علی حبیب آبادی فرا گرفت. وی مقدمات علم فقه و کالم را نزد آیه الله حاج سید مصطفی مهدوی سدهی و آیه اله حاج شیخ رمضانعلی املایی سدهی آموخت و مقدمات علم اصول فقه را نزد حجه االسالم حاج سید محمد هاشمی، و آیه اله حاج شیخ احمد فیاض سدهی خواند. روزهای آخر هفته ،چهارشنبه- پنجشنبه- جمعه به آموختن علوم ریاضی از حساب و هندسه و جبر و مقابله پرداخت . پس از آموزش علوم دوره مقدماتی، دوره سطح را آغاز نمود و آثار معتبرفقهی، و اصول فقه، و منطق عالی و هیئت و نجوم را نزد آیه اله حاج شیخ عباسعلی ادیب، و حجه السلام سیدحسن مصطفوی، و حاج سیدحسن مدرس بیدآبادی، و آیه اله حاج شیخ احمد فیّاض، و آیت اله حاج شیخ محمدحسین اشنی خواند و دوره عالی و خارج را آغاز نمود، خارج فقه، اصول فقه و فلسفه، عرفان علمی و عملی را نزد آیات ثقه الاسلام، و حاج شیخ محمود مفید، حاج رحیم ارباب، حاج میزا علی آقا شیرازی، شهاب آبادی، خوانساری، حاج میرزا ابوالحسن شعرانی، حاج شیخ محمدعلی حکیم، گلپایگانی و بسیاری دیگر از آیات عظام و حجج اسلام آموزش دید، به علاوه دراین دوره های آموزه های خود را به طالبان علم و عرفان و طلبه های علوم دینی آموزش داد. تبادل علمی پژوهشی، کتبی و شفاهی که میان او و آیت اله حاج میرسید علی بهبهانی را مهرمزی، آیت اله حاج شیخ آقابزرگ تهرانی در راستای نقد و بررسی کتابهای علوم و معارف عقلی و نقلی انجام گرفت. از آیت اله رامهرمزی به اخذ اجازه اجتهاد و درایت، و از حاج شیخ آقا بزرگ به اخذ اجازه روایتی نائل گردید.
تحصیلات دانشگاهی
دکتر سید ابراهیم دیباجی در سال 1339 شمسی از حوزه های علمی و سنتی اصفهان و قم
رهسپار حوزه های علمی و سنتی تهران و مراکز علمی آموزشی جدید و دانشگاهی شد و در تهران، خیابان
ناصر خسرو، کوچه مروی به مدرسه سپهسالارقدیم رفت و در آنجا حجره گرفت، و پس از استقرار در امتحان
تصدیق مدرسی شرکت نمود و با توفیق در امتحان، تصدیق مدرسی گرفت و در دبیرستان های اسلامی به تدریس پرداخت. بی درنگ در امتحان آزاد دبیرستان ها شرکت نمود و به دانشسرای مقدماتی راه یافت و پس از اتمام آن به اخذ دیپلم علمی و ادبی، طبیعی – ریاضی نائل گردید، و باتصدیق مدرسی دوره مؤسسه وعظ تبلیغ اسلامی در امتحان دانشکده الهیات دانشگاه تهران پذیرفته شد و مقطع کارشناسی در رشته فلسفه ( معقول) را به پایان آورد و در 1345 به اخذ لیسانس توفیق یافت. کارشناسی ارشد همین رشته را در سال 1350به پایان رسانید و فوق لیسانس گرفت، وی مدتی در مراکز علمی به آموزش و پژوهش پرداخت، و بر آن شد که از مراکز آموزشی و پژوهشی کشورهای عربی دیدن نماید پس رهسپار کشورهای سوریه و لبنان گردید و پس از بررسی دانشگاه قدّیس یوسف سن ژوزف بیروت را پسندید، و در دوره دکتری آن ثبت نام نمود، و در سال 1360 شمسی به اخذ دکتری با درجه ( جیّد جدّا) توفیق یافت.
خدمات آموزشی و پژوهشی
دکتر دیباجی از سال 1342 تا 1345 در لغت نامه دهخدا بررسی فرم های مؤلفان را بر عهده داشت و
نیز از سال 1343تا 1346در بخش بررسی و تحقیق کتابخانه مجلس شورا به فهرست نگاری کتاب های خطی و پژوهش اشتغال یافت، و در سال 1349 به کتابخانه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران دعوت شد و
بعنوان کارشناس کتاب های فارسی و عربی مشغول کار شد، در سال 1350 مربی گروه زبان و ادبیات عربی دانشکده شد، و به ترتیب مراتب استاد یاری و دانشیاری و استادی را پیمود. در سال 1387شمسی باز نشسته شد. وی افزون بر آموزش و پژوهش در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، در دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران و نیز در دانشگاه های تربیت مدرس و تربیت معلم تدریس نموده است، ولی هم اکنون در گروه زبان و ادبیات عربی دانشکده ادبیات و زبان های خارجی دانشگاه آزاد ( واحد علوم و تحقیقات ) آموزش و پژوهش می نماید.
برگرفته از سایت مشاهیر شهرستان خمینی شهر
علیرضا رضایی عارف کارآفرین برتر ملی
علیرضا رضایی عارف در روستای «همه کسی» همدان چشم به جهان گشود. علیرضا رضایی عارف در مورد کارآفرینی خودش می گوید : همیشه خودم را همیشه مستعد پرش میدانستم. من روی مشکلات دقیق میشوم،با افراد زیادی مشورت میکنم و دنبال راهکار هستم. دنبال این هستم که از هر کسی نکته ای فرا بگیرم. خیلی از ایدههای بزرگم را با بچهها مشورت کردم چون بچهها ذهن خلاقی دارند و بی شیله و پیله، همه چیز را برایتان میگویند. فیالبداهه ایدههایی به ذهن کودکان میرسد که ممکن است به ذهن بزرگسالان نرسد.
9 سالم بود و در روستای «همه کسی» همدان که زادگاهم بود، زندگی میکردم. آن موقع در تهران بازیهای آتاری جدید تازه آمده بود. توی روستا این چیزها نبود. در روستای ما تازه 4-5 سال بود که برق آمده بود. آن موقع قیمت آتاری 8هزار تومان بود و من پولی برای خریدن آن نداشتم ولی آن را 24ساعته 500 تومان کرایه میدادند.
من میرفتم تهران آتاری را اجاره میکردم، پول میگرفتم تا بیایند بازی کنند و از این طریق کسب در آمد میکردم تا اینکه خودم یکی از این دستگاهها ر ا خریدم. بعد تعداد دستگاههایم را افزایش دادم بعد تلویزیون خریدم و چند وقت بعد تلویزیون رنگی و..........
بعد در روستا سینمای کوچکی را راهاندازی کردم که فیلم را روی دیوار میانداختم و کرکرهها را میکشیدم تا تاریک شود و هر سانس 300تومان میگرفتم. بچهها و جوانان میآمدند. آن موقع برای بزرگترها افت داشت که پول برای دیدن فیلم بپردازند.
کار فرین برتر ملی در مورد درس خواندن خودش و اتفاقات بعد از آن می گوید :
بستگی به معلم داشت. کلاس اول دبستان زیاد علاقهمند نبودم اما از دوم دبستان معلمیبرایمان آوردند بنام آقای امینی که الان بعد از 25 سال دوباره ایشان را پیدا کردم. ایشان ما را گروه بندی کرد و به رقابت وا داشت و ارتباط خیلی خوبی را برقرار کرده بود. کلاس سوم دبستان هم با حمایت همین آقاي امینی مسوول کتابخانه شدم و تمام کتابهای آن را مطالعه کردم.
تا سوم راهنمایی. چون یک احساسی نامفهومیدرمن پیدا شد که دیگر درس به دردم نمیخورد. چون آن موقع کسی که دیپلم داشت خیلی مدرک بالایی داشت ولی درآمدش گاهی کمتر از کسی بود که درس نخوانده بود. تفکر آن زمان روستا داشت به سمتی میرفت که مردم به نیاز روزشان اهمیت میدادند. من هم تحت این شرایط درس را رها کردم و دنبال کار رفتم. با دوستانم به اهواز رفتم و همینطور کم کم پیش رفتم تا دوران سربازیام فرا رسید. رفتم و همان زمان گواهی نامه ام را هم گرفتم.
بعد از سربازی متوجه شدم شیلات ماهی رایگان میدهد. اداره شیلات سمت همدان وجود نداشت و ما در مزرعه یک استخر درست کرده بودیم و آن جا پرورش ماهی را راه انداختیم. مزرعه ما خشک بود. پدرم در آنجا قنات درست کرد. تن ماهی بود کیلویی 8 هزار تومان و کسی آن را نمیخرید. آن زمان هم ما عادت داشتیم ماهی تازه بخوریم و کسی نمیدانست که باید روی ماهیها یخ بریزیم. ماهی هم ۲ روز بیشتر نمیماند بنابر این مانده بودیم که آنها را چطور به مردم بفروشیم و اینجا بود که باید خلاقیتی پیش میآمد.
این سری ماهیها را به مردم دادیم و حساب کتابهایمان را یادداشت کردیم تا ماهیها روی دستمان نماند. سری بعد در زمان رشد ماهیها برنامهی ویژهی گذاشتیم که افرادی که دوست دارند به ماهیها غذا بدهند بیایند و از نزدیک به ماهیها غذا بدهند و به افرادی که آمدند توضیح میدادیم که این ماهیها خوشمزه هستند و استخوانشان به راحتی جدا میشود و خلاصه آنکه آنها مجاب به خرید میشدند و میگفتند زمان فروش 2 کیلو هم برای ما بفرستید. ما نام و شماره تماس آنها را در دفتری مینوشتیم تا زمان فروش ماهیها که دیدیم با توجه به سفارشات خیلی کم داریم.
در واقع در حین تولید بازاریابی هم کردیم و به این ترتیب نفر اول ماهیهای پرورشی در استان شدم. ولی بعد ا ز9 سال کار کردن در حوزه ماهی، به دلیل همین نسیه دادنها ورشکست شدم. خلاصه بعد از ورشکستگی خانه و ماشین و خطم که در آن موقع یک میلیون تومان بود را فروختم. فقط یک وانت داشتم که آن را هم چون سند نداشت، نمیتوانستم بفروشم. فروختم و قرضها را دادم.
عصر عاشورای سال 82 در اندیمشک کیف سامسونتم را که 21 میلیون تومان چک از مردم داشتم و از آن مهم تر در آن سررسیدی بود که در آن سندها و شماره چکها و ایدههایم را درونش داشتم را دزد زد.
کاسبی را از مادر ش یاد گرفته و در این باره می گوید : 7سالم بود که تخمههایی که در مزرعه خودمان تولید میکردیم را میفروختم. مادرم در قرض الحسنه روستا حساب باز کرده بود و 500تومان برایم پسانداز کرده بود. آن زمان در شرایطی که در روستا چیزی به نام پول تو جیبی معنا نداشت، 500تومان پول خوبی بود.
از جمله عوامل موفقیت خودش یاد داشت کردن ایده هایش می باشد و در این مورد می گوید :
بله من این عادت را داشتم و دارم و خواهم داشت که هر چیزی که به ذهنم میرسدرا همان موقع یادداشت میکنم. یعنی حتی اگر در حال رانندگی باشم، کنار میزنم، اگر خواب باشم بیدار میشوم و خلاصه همان موقع یادداشت میکنم. الان هم دفتر ایدههایم هست و در موبایلم هم ایدههایم را ثبت کردهام.
بعد از گم شدن کیف شخصی خودش و از دست دادن مدارک شخصی یک سررسید برداشتم و شروع کردم هرچه از ایدههای گذشتهام یادم میآمد سریع یادداشت میکردم. تا این که دیدم یک ایدهی جدید به ایدههایم اضافه شد. این هم ایدهی شرکت جوینده یابنده راهگشا بود. البته به صورت خام نه به صورت امروزی. این ایده به ذهنم رسیدکه چرا سازمانی نیست تا منی که مدارکم را گم کردم به آن سازمان مراجعه کنم. دربارهی ابن ایده با نزدیکانم مشورت کردم و شروع کردم به آمار گرفتن مثلا ثبت احوال چند شعبه دارد؟ حتی نزدیکانم به مسخره میگفتند وسایل ما را هم پیدا کردید؟
با اطرافیان و جمعهای فامیلی و حتی کودکان و با کسانی که از لحاظ کاری همکاری میکردم بازگویی میکردم. مثلا به مهندس نرمافزاری که قرار onlineجوینده را بنوسید میگفتم.
از سال 82و 85 محکم دنبال این کار را گرفتم. در همین حال دنبال قرضهایی که به مردم داده بودم هم میرفتم. با اینکه سررسید حسابها را گم کرده بودم، اما میرفتم و میگفتم شما قبول دارید وام من حدود 1 میلیون میشد؟ حالا شما 800 تومان داری بدهی؟ همه کشاورز و زحمتکش بودند و نمیخواستند خدای ناکرده پولم را بخورند. در همین بازه زمانی یک معدن را هم در زمین خودمان کشف کردم. کنجکاو شدم که چرا رنگ خاکش با بقیه جاها متفاوت است! پروانه اکتشاف و گواهی کشف و پروانه بهره برداری هم گرفتم و الان هم میخواهم از آن بهره برداری کنم.
آن موقع دو دانگ معدن یعنی 33٪ آن را به پسرعمویم فروختم و کارم را پیش بردم و یک مقدار از باقی مانده قرضهایم را دادم. خلاصه همینطور دنبال ایده جوینده هم بودم. گفت باید شرکت ثبت کنی و برای ثبت شرکت هم آدرس محل تجاری میخواستند که ما هم نداشتیم. به هر کدام از آشنایان هم میگفتیم آدرس شما را بدهیم میگفت نه مالیات میآید تا اینکه دوستی پیدا شد و ما آدرس او را داریم و شرکت ثبت شد. من رفتم پیش معاون پست کل کشور ایده هم را مطرح کردم. گفت چقدر سرمایه داری؟ گفتم: هیچی. گفت: پس چی؟ گفتم من فقط فکرشو دارم، گفت حداقل کیف خودتو پیدا میکردی که من بگم میتونی؟ گفتم نه ولی میتونم این کار را انجام بدهم. گفتم بزرگترین تهدید شما چیه؟ گفت: نمیدانم شما بگویید.
گفتم همان جملهای که پشت کارتهای شناسایی است که از جوینده درخواست میشود که به صندوق پستی بیندازید. من بزرگترین تهدید شما را به بزرگترین فرصت تبدیل میکنم. گفت: طرح توجیهی را بنویس. من هم با این که تا آن زمان هنوز کلمه طرح توجیهی را برای خودم حلاجی نکرده بودم و نمیدانستم چیست، به ناچار گفتم باشد. یک هفته فقط تایپ کارم طول کشید که نتیجه 17 صفحه شد و الان هم آن را دارم. طرح توجیهی را دادم به معاون پست و او گفت: خب سهم ما؟ گفتم من رفتم آمار گرفتم از بخش مدیریت پست کل کشور که شما در ماه درآمد 150 تا 200 هزار تومان درآمد و هزینه مادی 40 میلیون تومان هزینه دارید. گفت: چه جوری؟ گفتم: چندتا کارمند دارید 39 شعبه 40 کارمند دارید.
من که مدارکم گم شده باید بروم به هر منطقه پستی مراجعه کنم و در قسمت پست یافته کارمند شما مدارک من را در سیستم Dosچک میکند و چون سیستم Onlineنیست 8 ماه طول میکشد تا اطلاعات به کل کشور برسد. من میخواهم این سیستم را یکپارچه و Onlineکنم، نرمافزار هم داده بودم نوشته بودند و مهر شورای عالی انفورماتیک در حال ثبت آن بودم. نهایتا آنها را قانع کردم. بعد از ثبت شرکت طبقه اول همین جا را گرفتم و میز و صندلیها را هم ماهی 250 هزار تومان کرایه کردم. 3 تا کارمند هم استخدام کردم که هنوز پست رسمیآنها را نمیدانستم. فقط گفته بودم بیایید با هم همکاری کنیم. گذشت.
ماه اول 4 هزار تومان درآمد یک میلیون و دویست هزار تومان هزینه، ماه دوم 9 هزار تومان درآمد و ماه سوم 30 هزار تومان درآمد. جمع 3 ماه به 50 هزار تومان نرسیده بود در حالی که 3 میلیون و ششصد هزینه داشتم. ولی سرد نشدیم با اینکه قرض داشتم، تراکتور برادرم را قسطی خریدم و نقد فروختم و اینها را پرداخت کردم. ماه بعد باید ماه موفقیت من میشد. برنامهریزی کردم ماه بعد 920 هزار تومان درآمد داشتیم، ماه بعدش سه و نیم میلیون تومان و ماه بعد پنج میلیون تومان و همین طور شعبهها را افزایش دادیم تا الان که بیش از پنجاه شعبه داریم و پست که درآمد ماهیانه 150 تا 200 هزار تومان داشت ماهی 40 میلیون سود کرد.
در مورد انتخاب پست به عنوان شریک و نحوه همکاری می گوید : به خاطر همان جمله پشت کارتهای شناسایی. به خاطر اعتماد مردم به امانتداری پست و امین بودنش نزد مردم. در اصل این سیستم پست بود و من دایه بودم که سعی میکرد نظر مادر را جلب کند تا این فرزند را به او بسپارد. من در طرح توجیحیام قول داده بودم پست 650 درصد سود کند که آنها باور نمیکردند ولی الان پست 1700 درصد افزایش درآمد داشته است. یعنی 3 برابر قول من!
پست یافته وقتی مدرک شما پیدا نشده بود میگفت: پیدا نشده خداحافظ ولی ما آمدیم در هر پست 2 کارمند گذاشتیم که اگر پیدا نشده بود میگفتند 2000 تومان بدهید، این فرم را پر کنید، موارد مغقودی را علامت بزنید و آدرس و شماره تماس بنوسید ما جستجوی میکنیم و اگر پیدا شد تلفنی به شما خبر میدهیم. شخص با پرداخت این مبلغ از همان روز اول کلی سود میکرد چون دیگر لازم نبود هزینه و زمان صرف کند به تک تک مناطق پستی برود و بپرسد که آیا مدارکش پیدا شده است یا خیر! و مطمئن بود که ما تا6 ماه به جستجو میپردازیم.
در مورد ایده های جدیدش این طور می گوید : مثلا این ایدههای من است که در موبایلم ثبت کردهام. مثل کیلومتر 25 جاده سعادت شهر شیراز، هتل در دل کوه و یا بزرگترین تمبر دنیا که الان با پست در حال انجام آن هستیم.
همیشه در حال اجرای آنها هستم. طرحهای زیادی هم دارم. مثلا خیلی از افراد روستا برای کار به تهران میآیند و سیل جمعیت از روستا به شهر اتفاق میافتد. ما میتوانیم با 000/10 ICTروستایی در 000/10 روستا قرارداد ببندیم که افراد در آنجا مراجعه کنند و برای کار با مینی بوس به نزدیکترین محل به روستای خودشان بروند و شب برگردند. مثلا وقتی در فصل تکاندن گردو هزینه ی کارگر 60هزار تومان میشود و به سختی کارگری پیدا میشود با این حال افراد باید به شهر بروند و جویای کار شوند.
طرحهای بزرگ کشور مثل جاده و راه آهن و غیره به این دلیل هزینه بردار است که کارگر را از شهر میآورند و مجبور هستند شب برای آنها کمپ هم بزنند بنابر این هزینهها نجومیمیشود فقط چون ازکارگر بومیاستفاده نکردند. یا مثلا یک مجموعه سنگی در یزد است که اگر روی آن کار شود بسیار به عقاب نزدیک است. اگر کسی به من بگوید میخواهم 5 میلیارد تومان سرمایهگذاری کنم این فرصت را معرفی میکنم که فوقالعاده مناسب است.
هتل سنگی به شکل عقاب که باعث جذب توریسم هم هست. یا مثلا من با الهام گرفتن از کوچکترین کتاب دنیا، بزرگترین کتاب دنیا را در همدان اجرا کردم که حالت یک دفتر سیمیبود که برگههایش اطرافش پراکنده شدند ولی قطر آن 30 متری بود. هر صفحه از کتاب 1متر و 20 سانت بود و کتاب شامل 700 صفحه بود. کتاب را سرپوشیده كرديم و داخلش نمايشگاهي شامل غرفههاي هنري دایر كرديم. فضاي داخل نمايشگاه 706 متر بود كه بزرگترين كتاب دنيا و در ركورد كينس هم ثبت شد.
با يك طرح ديگر اجرا كرديم به نام قاصدك شادي. هر ماه يك بار نمايشگاه كتاب به علاوه سرسره بادي براي بچههاي روستايي برگزار ميشد. در تهران سرسرهبادي 1000 تومان است اما آنجا 500 تومان ميگرفتيم و هر كسي يك كتاب ميخريد يك بار مجاني ميتوانست بازي كند. به علاوه مسابقات كتابخواني و برنامههاي ديگر...
در مورد نقش تصویر سازی ذهنی در مورد موفقیت خودش می گوید :
بله بايد اين كار را بكنم تا بتوانم به هدفم دستيابي پيدا كنم. هميشه، من حتي در حال رانندگي هم مشغول تصويرسازي هستم. اساسا ايدهپردازها بايد تصويرسازي ذهني بكنند تا به معناي واقعي شرايط شدني را ايجاد كنند. تصويرسازي ميتواند فوقالعاده به شما كمك كند تا زودتر به هدفتان برسيد و هر چقدر دقيقتر و شفافتر اين كار را بكنيد به نفع شماست. البته كساني كه شناخت از اصل مهم تصويرسازي ندارند ما را خيالپرداز ميدانند!
در مورد موانع جوانان ما براي كارآفرين شدن می گوید :
مشكل كشورها دلالي و واسطه بودن است كه دو طرف يكديگر را نميشناسند، افرادي آنها را به هم ميرساند و ناگهاني پولدار ميشوند كه من موافق اين كار نيستم. كارآفريني يعني ايجاد ارزش در جامعه. اگر ادعاي كارآفريني داريم بايد واقعا به فكر آفرينش باشيم. ايران از نظر من سراسر فرصت است. من اگر 24 ساعت روزم 48 ساعت شود و با اینکه روزي چهار ساعت خواب هم برايم كفايت میكند باز هم وقت كم ميآورم.
واقعا من تعجب ميكنم چرا بعضيها ميگويند بيكاريم! خيلي خدمتها وجود دارد. مثلا ممكن است در يك مسير 50 متري يك خدمت شغلي پيدا كنيد. مشكل ديگر هم اين است كه بعضيها فكر ميكنند چون فلان مدرك تحصيلي را دارند افت است بعضي كارها را انجام دهند. اگر كسي بگويد چون من ليسانس مديريت هستم بايد از همان ابتدا مديريت كنم بيچاره ميشود. بايد علاوه بر تلاش در راستاي مديريت در حوزههاي ديگر هم فعال شود. من هنوز اينجا را خودم طی ميكشم چون كسي براي اين كار نيست و هيچ افتي هم برای من ندارد.
برگرفته از مصاحبه های علیرضا رضایی عارف
خیال عبدالله زاده : كارآفرين زن برتر بخش كشاورزي
خانم خیال عبدالله زاده در سال 1341 در روستای حمزه آباد شهرستان مهاباد متولد شد. بانوي كارآفرين برتر ملي اهل مهاباد از پنج سال پيش تاكنون ، دويست و هشتاد نوع گياه دارويي را دراين منطقه شناسايي و براي بيش از صد نفرشغل ايجادكرده است . علاقه به گل و گياه از كودكي در درون او بوده است همين امر باعث شد در روستا ازدواج كند تا براي شناسايي و جمع آوري گياهان بتواند بهتر به كوهها و دشتها برود . خانم عبدالله زاده هر چند مدرك ديپلم اقتصاد دارد ولي براي پيشرفت در كارش هيچ وقت با مطالعه و تحقيق بيگانه نبوده است .
اين بانوي موفق گفت : روزانه سه ساعت و نيم در زمينه كارش مطالعه مي كند و كارهاي تحقيقي را هم از طريق ارتباط با مراكز تحقيقاتي و افراد صاحب تجربه به صورت تلفني و يا حضوري انجام مي دهد.
بانوي كارآفرين برتر ملي بخش عمده اي از موفقيتها و افتخاراتش را مديون همسرش است كه مددكار ترويجي جهاد كشاورزي است .
درمورد تحصیل و دوران کودکی خودش می گوید : از دوران كودكي در مدارس نماينده كلاس بودم. در سال دوم راهنمايي به كمك نوجوانان محل، يك كتابخانه داير كردم تا بچهها در اوقات بيكاري در آنجا مطالعه كنند. در اين كار، از آموزش و پرورش نيز كمك گرفتم.
بعد از ازدواج، زندگي را در خانواده گسترده شوهرم كه به اتفاق خانواده پدري همراه با عموها در يك مكان زندگي ميكردند شروع كردم. هر كدام از اعضاي 40 نفرهاين خانواده هر روز مشغول كاري براي پيشبرد امور بودند. عدهاي از خانمها مشغول قاليبافي بودند، بعضي به پختن غذا ميپرداختند و عدهاي... من هم كه تازه از شهر بهاين روستا آمده بودم به شدت بهاين كارها علاقه پيدا كردم و شروع به كار كردم. اما 3 ماه پس از ازدواج، در سال 1363 تصميم گرفته شد تا اعضاي خانواده به گروههاي كوچكتر تقسيم شده، زندگي را مستقلا ادامه دهند.
پس از آن برخلاف تفكر اعضاي خانواده، سعي كردم در تماميكارهاي خانه پيشقدم باشم و به زنان روستا خياطي، قلاب دوزي و كارهاي ديگر را ياد بدهم و با مشاركت زنان روستا براي نوعروسان جهيزيه تهيه كنم. نوشتن تئاتر براي بچهها و اجراي آن در مدرسه از ديگر كارهاي مورد علاقه بنده بود. علاوه بر اين از دوران نوجواني تزريقات و پانسمان را در روستا به طور رايگان براي افراد روستاانجام ميدادم.
در سال 1373 به دليل درد پا و مشكل عصب سياتيك با مشكلات فراواني روبهرو شدم تا جايي كه عدهاي ميگفتند پايت بايستي قطع شود. در آن زمان به دليل علاقه شديدي که به گل و گياه داشتم و اينكه همسرم از مددكاران ترويج كشاورزي شهرستان بود، مجلات مختلف كشاورزي و گياهان دارويي را مطالعه ميكردم.
از اداره ترويج شهرستان خواستم تا يك دوره آموزش گياهان دارويي برگزار نمايد. پس از آن به دليل علاقه بسيار زياد به گياهان دارويي، تصميم گرفتم گياهان دارويي منطقه را شناسايي كرده تا بتوانم درد پاي خود را درمان كنم. پس از بررسي و امتحان گياهان دارويي كه به بنده تجويز شد، كمكم مشكل پايم نيز رفع شد.
از آن به بعد نيز با مراجعه به مركز تحقيقات دانشگاه علوم پزشكي اروميه سعي كردم اطلاعات بيشتري را در زمينه گياهان دارويي به دست آورم و هم اينك، روز به روز مطالعه خود را افزايش ميدهم. در سال 1382 از اين مركز دعوت كردم تا درباره كارهاي بنده نظر دهد كه خوشبختانه در اولين مراجعه گروهي از مركز تحقيقات دانشگاه، كارم تاييد شد كه باعث دلگرمي من در اين راه شده است.
در همان سال در نمايشگاه گياهان دارويي استان شركت كردم كه غرفه بنده بيشترين علاقهمندان را به خود جلب كرد.
با توسعه كار خود توانستم بيش از 60 نوع گياهان دارويي را در منطقه شناسايي و با آموزش افراد روستا آنها را براي برداشت و خشك كردن گياهان دارويي ترغيب كنم تا جايي كه هم اكنون حدود 100 نفر از افراد روستا در اين كار به بنده كمك ميكنند.
خانم عبدالهزاده علاقه پدر به انواع سنگهاي تزييني و داشتن كلكسيون سنگ را كه باعث ترغيب وي به جمع آوري گل و گياه ميشد، از مهمترين انگيزههاي وي براي اين كار ميداند و خانواده گسترده شوهر و نداشتن نظر مثبت نسبت به موفقيت وي را از مهمترين مشكلات و پشتيباني شوهر خود را از مهمترين عوامل موفقيت خويش ميداند.
تدريس در دورههاي عملي مركز تحقيقات منابع طبيعي شهرستان مهاباد و دانشگاه جامع علميو كاربردي از ديگر موفقيتهاي وي در اين راه قلمداد ميشود.
در مورد افتخارات کسب شده خودش می گوید : افتخارات مهمي از جمله كارآفرين نمونه شهرستان در سال هشتاد و دو ، كارآفرين و توليد كننده نمونه گياهان دارويي از سال هشتاد و سه تا هشتاد و هفت و كارآفرين برتر ملي در بخش كشاورزي در سالجاري در كارنامه اين بانوي مهابادي به چشم مي خورد .
در مورد موفقیت در زندگی معتقد است : ذهنيت و باور عده اي را كه معتقدند كسب و كار وجود ندارد از بين بردم ، زمينه كسب و كار براي همه وجود دارد فقط بايد همت داشت . مثلاً يك خانم خانه دار مي تواند يك كارآفرين موفق باشد. خانم عبدالهزاده اميدوار است دانشجويان رشته كشاورزي بتوانند با تكيه بر دانش خود مسير موفقيت خويش را هموار سازند.
برگرفته از سایت و مصاحبه های خانم خیال عبدااله زاده
دکتر غلامحسین دینانی استاد فلسفه دانشگاه تهران
دکتر غلامحسین دینانی در پنجم دي ماه 1313 در شهر درچه، روستاي دينان از توابع شهرستان خميني شهر استان اصفهان چشم به جهان گشود.
وی پس از تحصیل ابتدائی در روستای خود، در مدرسه علمیه نیم آورد اصفهان به تحصیلات دینی مشغول شد. پس از گذراندن دوره سطح و مقدمات فلسفه، سال ۱۳۳۳ وارد حوزه علمیه قم شد و ضمن تحصیل خارج فقه و اصول نزد مراجع بزرگ، نزد علامه طباطبائی به فرآگیری فلسفه نیز پرداخت. که شاهد مباحث فلسفی هانری کربن (فرانسوی) و علامه طباطبایی نیز بود. فلسفه را در اصفهان نزد حکیم ضیاء پور شروع کرد و در قم در سطح عالی با علامه طباطبائی به پایان رساند و از شاگردان خاص ایشان گردید. سال ۱۳۴۵ پس از درگذشت آیت الله بروجردی به تهران مهاجرت کرد و وارد دوره کارشناسی دانشگاه تهران شده و پس از اخذ درجه کارشناسی جهت گذراندن امورات زندگی به استخدام وزارت آموزش و پرورش در آمد. تا دریافت دکترای ادامه تحصیل داد و سال ۱۳۵۲ از رساله دکتری تخصصی فلسفه خود دفاع کرد. سال ۱۳۵۳ ازدواج کرد و همان سال به عنوان استاد فلسفه در دانشگاه فردوسی مشهد مشغول به تدریس شد. سال ۱۳۶۲ به تهران منتقل شده و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران شد و تاکنون استاد این دانشگاه است. وی صاحب تالیفاتی بسیاری در زمینه فلسفه میباشد که در آن به نقد آرای فلسفی فلاسفه بزرگ و شرق پرداخته ات. دکتر غلامحسین دینانی بیش از 30 کتاب و 101 مقاله به نگارش و تحریر در آورده اند که از مهمترین کتاب های ایشان می توان به پرسش از هستی ، من و جز من ، سخن ابن سینا و بیان بهمنیار ، معمای زمان و حدوث جهان ،دفتر عقل و آیت عشق ، منطق معرفت در نظر غزالی ،خرد و خرد ورزی ،شعاع شمس ، حافظ معنوی و ... اشاره کرد.
برگرفته از سایت اندیشه های دکتر غلامحسین دینانی
روستای گردشگری حلیمه جان موفق در عرصه بوم گردی و کار آفرینی
روستای گردشگری حلیمه جان در استان سر سبز گیلان واقع میباشد. این روستا از توابع شهرستان رودبار و بخش رحمت آباد و بلوکات است و درکیلومتر ۳۰ آزاد راه رشت - قزوین قرار گرفته است. این روستا از چشم اندازهای طبیعی شامل استخر طبیعی، جنگل و نمایی بی نظیر از قله دُرفَک برخوردار است.
دریاچه حلیمه جان معروف به دریاچه عروس در رودبار بسیار زیباست. سبزی روی آب به خاطر وجود جلبکها هستش که این جلبکها ظهر با وزیدن باد کنار رفته و دریاچه دو رنگ میشود.
در روستای حلیمه جان چندین طرح کارآفرینی اجرا شده است. در این روستا ۱۳ خانه بومگردی برای اقامت گردشگران، با کمک صندوق کارآفرینی امید ساخته و بازسازی شده و به تازگی به بهرهبرداری رسیده است.به گزارش ایرنا، خانههای بومگردی در روستای حلیمهجان یادآور زیباترین خانههای سنتی استان گیلان هستند که فقط در تصاویر قدیمی بهجا مانده از گذشته میتوان آنها را دید.
این خانهها به سبک سنتی تزئین شدهاند. پردههای پارچهای گلدار، پوشش حصیری در برخی از قسمتهای خانه، جانمایی ظرفهای گلی «گمج» و دیگر کارهای چوبی جلوه خاصی به خانهها داده است که میتواند فرصت خوبی برای گردشگران ایجاد کند تا با سبک خانههای سنتی گیلان از نزدیک آشنا شوند.در یکی از خانههای بومگردی، تنوری برپا شده و مادر خانواده در آن نان میپزد و با وانتی که از طریق تسهیلات کارآفرینی امید به صاحبخانه داده شده است، دستپختشان توزیع میشود.صندوق کارآفرینی امید برخی امکانات مانند کالسکه سواری، قایق برای گردش در دریاچه کوچک این روستا، تجهیزات عکاسی، نانوایی صنعتی، آلاچیقهای کلبه درختی و برخی واحدهای اقتصادی دیگر را در روستای حلیمه جان فراهم کرده است تا بتواند تمایل گردشگران را برای اقامت در این روستا افزایش دهد.فروشگاه صنایع دستی در این روستا مملو از زنان جوانی است که در حال تولید صنایع دستی محلیشان هستند. حصیربافی یکی از صنایع دستی گیلان است که با دستان ورزیده دختران این روستا بافته میشود.لیلا عزیزی، یکی از کارآفرینان روستا که با پوشش محلی مشغول بهکار است، میگوید: درآمدم از تولید صنایع دستی خوب است و از اینکه در یک فعالیت اقتصادی حضور دارم خوشحالم.وی از صندوق کارآفرینی امید ۳۰۰ میلیون ریال تسهیلات برای تولید صنایع دستی دریافت کرده است.رزیتا سلیمی، یکی دیگر از زنان جوان این روستا است که در آیین گشایش طرحهای این روستا حضور داشت. وی گفت: توانایی انجام کار دارم و در صورتی که امکان استفاده از تسهیلات صندوق کارآفرینی را داشته باشم میتوانم درآمد کسب کنم.
برگرفته از سایت های اینترنتی